برگ به برگ
قطره به قطره
پاییز و باران را
قسم داده ام به عشق
تو فقط
هوای مرا
بهانه کن
اتفاق می افتیم
در آغوش هم ...
((محمد شیرین زاده))
برچسب ها: محمد شیرین زاده , شعر پاییز , شاعر بارانی , اشعار محمد شیرین زاده
در میان
آن همه
رنگ باختگی در پاییز
فقط دوست داشتن توست
که پر رنگ تر از همیشه
به چشم می آید
به دل می نشیند ...
((محمد شیرین زاده))
برچسب ها: محمد شیرین زاده , شعر پاییز , شاعر بارانی , اشعار محمد شیرین زاده
و من
آخرین بازمانده ی پاییزم
خلاصه ی
تمام برگریزان های شاعرانه
وقتی هر غروب
کلاغ های شهر
آمدنت را قار قار می کنند
و من شعر می کنم
همه ی اشیایی را
که با شمیم تنت عاشق می شوند
گاهی پیراهن چهارخانه ات
پشت شیشه های مات می گرید
و من دست خواب های گرمم را می گیرم
تا آخرین نشانی ات را
در رویای شبانه ام جستجو کنم
🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋
برچسب ها: نفس موسوی , شعر پاییز , اشعار پاییزی , اشعار نفس موسوی
تو سكوتم دوباره پاييزه
شعر ِ نگام آروم مي ريزه
دستام هنوز دنبال ِ دستاته
چشم ِ خيالت يه كمي هيزه
درد مي كنه نبودنت يارو
رَدّ ِ چشات تاول ِ دنيامه
ميخوام بمونم با غمت جونم
بُغض ِ گلوم گواه ِ حرفامه
كاشكي بشه دوباره راهي شم
سر بكوبم به آسمون ما شم
كاش بباره بارون ِ عشق اينبار
تو قلب ِ سنگت يه كمي جا شم
پيرهن نارنجي مو پوشيدم
برگاي خاطراتتو چيدم
دست ميبرم تو جيب ِ افكارت
حواست نيست قلبتو قاپيدم؟
تو سكوتم دوباره فرياده
كه زمستون بهارو بوسيده
خوبه كه باز خدا لبش خنديد
مرگ به اين نقاب ِ پوسيده
خطي بكش دور ِ شب ِ چشمات
روياي سبزم و چپاول كن
يهو نري دور بشي از خونه
بيا توي اين قصه مون گل كن
🌈((نفس موسوی))🌈
برچسب ها: نفس موسوی , شعر پاییز , شعر خیالت , اشعار نفس موسوی
آخرین قطار
چشم هایم را برد
شب
پیراهن حریرم را
بر آسمان کشید
پلک هایم
پشت رسوایی روز خوابید
ساعت
از دیوار حوصله افتاد
و باران انتظار
زیر پای وعده های سیاه
جان داد
و
کوچه همچنان پاییزیی ماند.....
🌈((نفس موسوی))🌈
برچسب ها: نفس موسوی , اشعار نفس موسوی , شعر پاییز , کافه عشق
مهــربــاني تــو ســرپنــاهي اســت
تــا پــرنــدگــان پــاييــز را
از زمستــان ايــن كــوچــه بگــذرانــد . . .
-
((محمدرضا عبدالملکیان))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: محمدرضا عبدالملکیان , شعر مهربانی , شعر پرنده , شعر پاییز
من آخرین برگ پاییز بودم
که جنون
به درخت پیوندم میداد
باد ناموافق
حرفها را از دهانم میچید
و چون شایعهای شوم
به آدمها میرساند
از دریچهی پنجره
به خانه خیره مانده بودم
الکن
ناتوان
منتظر
میلرزیدم
میدانستم
که عاشق شدهام
و رسم عاشقی
افتادن است.
-
((روشنک آرامش))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: روشنک آرامش , شعر پاییز , اشعار روشنک آرامش , عکس روشنک آرامش
آخرین نفسم را
به تو
هدیه می کنم
چون برگی
به وقت افتادن
-
((محمد شیرین زاده))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: شعر پاییز , شعر نفس , شعرکده , عاشقانه پاییز
وقتی که آمدی
آبان بود
اردیبهشت که شد
میوه ی عشقت هم رسید
تو
همان بهار نارنجی
کمی پاییزی تر
کمی عاشقانه تر...
-
((آریا نوری))
برچسب ها: آریا نوری , شاعرانه پاییز , شعر پاییز , پاییز عشق
پروانه ها را
دلتنگ بهار می کرد
ابر ها را بیقرار بارش
پاییز را شرمسار حضور
و مرا
از همیشه دلباخته تر
وقتی برای رقص شرقی اش
دامن گلدار می پوشید ...
((محمد شیرین زاده))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
-
👇👇👇
برچسب ها: محمد شیرین زاده , اشعار محمد شیرین زاده , شعر پاییز , شاعر بارانی
دردِ پاییز صدایم را گرفته
و بیزمان کرده است...
گوش کن.
صدایم از پسِ کلمات با تو سخن میگوید.
میپرسد چقدر یاری
تا کِی یاری، تا کجا یاری؟
((شهریار مندنی پور))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
-
👇👇👇
برچسب ها: شهریار مندنی پور , شعر پاییز , شعر درد , اشعار شهریار مندنی پور
ریشه هایم
در جنگ گرم وسرد فصل ها
رنگ هایی
که عاشقانه سقوط میکنند
و عشق
زیر پای پرنده گان مهاجر
صدای قدمهای پاییزی ...
برگریزان
بخشندگی درون من است ...
((ساحل خدمتگزار))
-
👇👇👇
برچسب ها: ساحل خدمتگزار , شعر پاییز , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر عاشقانه
بوی نارنج می دهی
عشق من!
بهار میآیی
یا پاییز میرسی؟
((عباس معروفی))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
-
👇👇👇
برچسب ها: عباس معروفی , اشعار عباس معروفی , عاشقانه ها عباس معروفی , شعر پاییز
لبخند گرمی داشت در پاییز خیلی سرد
وقتی نمیخندید هم دیوانه ام میکرد
کل خیابان را برای دیدنش رفتم
اصلا برای دیدن خندیدنش رفتم
آنشب ندیدم شهر را غیر از همانجا که
میبرد از من هم خدا هم دین و دنیا که
در شیشه های عینکش تصویر یک زن بود
يک زن که تنهاییش مثل چهره ی من بود
خیلی شبیه من که در آیینه می خندید
خیلی شبیه تو که لبخند مرا دزدید
پاییز میفهمد که یک لبخند یعنی چه
وقتی که غم دارند و میخندند یعنی چه!
پاییز میداند چه وقتی وقت باران است
شاید کسی با بغض هایش در خیابان است
وقتی که با یک شیشه ی خالی گلاویزی
وقتی که عطرش پر شده از باد پاییزی
وقتی که با هر فاصله او را بغل کردی
پاییز میفهمد چرا زردی و میریزی
((باران محمدی))
👇👇👇
برچسب ها: باران محمدی , اشعار باران محمدی , شاعرانه باران محمدی , غزلسرا
آبستن یک درد بیرحمم
زاییده میشم توو کف و صابون
یک جور پاکت میکنم از من...!
حتی شاید پاکت کنم با خون!
شاید بشه توو دود سیگارت
از دید دنیا پوچ و پنهون شد
بعدش با باتوم هر کسی رو زد
شاید بشه مامور قانون شد
مثل خودم توو کوچه ها پر بود
یک نعش خونی توی جوی آب
با صورتای رنگ و رو رفته
که اومده بودن به روی آب
من میدویدم توو خیابونا
مثل گلوله توو سر سلول
مثل چراغ جادوی قصه
اما پر از رویا بدون غول
دس میکشم رو برگای پاییز
خیسه تموم شهر من از خون
وقتی میخواد بارون بیاد باید
پاکش کنم خونت رو با صابون!
((باران محمدی))
👇👇👇
برچسب ها: باران محمدی , اشعار باران محمدی , شاعرانه باران محمدی , غزلسرا
از برگ ها سراغ تو را میگرفتم و
آنها برای وصف تو پاییز میشدند
این چکمه های خسته به دنبال بودنت
روی تمام رهگذران هیز میشدند
از چک چک تو روی سر خیس من فقط
موهام با گلوم گلاویز میشدند
گشتم هزار مرتبه دنبال رد پات
از بخت من زمین و زمان لیز میشدند
این گوش های من که پر است از کلاغ ها
با هر صدای شوم و بدی تیز میشدند
از عصرهای رنگی اینجا شنیده ای؟
وقت نبودنت چه غم انگیز میشدند؟
هی غصه بود کار من و اینکه چشم هام
دائم به چشمِ آینه ها ریز میشدند
تو هر چه دور میشدی از حال و روز من
این لحظه ها به یاد تو پاییز میشدند
((باران محمدی))
👇👇👇
برچسب ها: باران محمدی , اشعار باران محمدی , غزلسرا , شعر بغض
در بی حواسی من
ستاره بر زمین افتاد
پاییز است دیگر
قرار نیست تنها
برگ از درخت بیفتد
بیا فکر کنیم
ابری چسبیده به ما
و خورشید را
از نظر پنهان کرده
مرا پنهان کرده
چون رودخانهای
در نازلالی خود
ماهیان ریز و درشتش را
و تو را
به آخرین برگ پاییزی سپرد
قرار نیست تنها
من از نفس بیفتم
همیشه
کمی ناامیدی در امید هست
کمی شب در روشنایی
بعد رفتنم
دلتنگی کوچکت را
در گلدانی بزرگ خواهی کاشت
چرا که رشد خواهد کرد
چرا که بزرگ خواهد شد
((مهتاب گیل))
👇👇👇
برچسب ها: مهتاب گیل , اشعار مهتاب گیل , شعر دلتنگی , جملات دلتنگی
من به پاییزیترین شکل گذشتم از تو
عشق تنها یه لغت بود که میرفت از دست
سعی کردم که نگهبان سکوتم باشم
تو همه سعیتُ کردی و سکوتم نشکست
من به پاییزیترین شکل گذشتم از عشق
ای غمانگیزترین حادثهی دیروزم
همهی شهر منُ یاد تو میندازه هنوز
اگه این شهرُ به آتیش نکشم میسوزم
خوب من صبر نکن رد شو... برو... فرصت هست
خاک کن اسمم و این خاطره رو... فرصت هست
به خودت راست نگو... کافیه تکرار کنی
عشق تنها یه لغت بود که میرفت از دست
((یلدا انگالی))
👇👇👇
برچسب ها: یلدا انگالی , اشعار یلدا انگالی , شعر عشق , شعر تنهایی
خیابان های پاییز را، قدم میزنم
بی چتر
در باران
کافه به کافه …
قدم هایم میگویند تنهایم …
اما خیابان ها به یادم می آورند
من کسی را
بسیار دوست دارم…
((فرشته رضایی))
👇👇👇
برچسب ها: فرشته رضایی , اشعار فرشته رضایی , شعرکده , شعر پاییز
کسی مرا
به انتهای یک جنون
به دلگیری عصر های پاییز
به ابری ترین هوای شهر
برده است
کسی مرا
بی هیچ بدرودی
به دست
فرداها سپرده است ...
((محمد شیرین زاده))
👇👇👇
برچسب ها: محمد شیرین زاده , شاعر بارانی , شعر بدرود , اشعار محمد شیرین زاده
وه... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
((فروغ فرخزاد))
👇👇👇
برچسب ها: شعر پاییز , فروغ فرخزاد , شاعرانه پاییز , اشعار فروغ فرخزاد
نگاهم پاییز
تنم پاییز
و برفی که روی موهایم نشسته ریز ریز
خبر از پاییز
در بلوغ زمستانی سپید میدهد
خیابان ها
کافهها
و تک تک کوچهها
بوی زنی را میدهد
که هر پاییز
خودش را رها میکند
تا پیدا شود در کودکی اش
پاییز زنی ست که کودکانه
گاه و بی گاه هوای گریه دارد
میبارد وُ
میریزد وُ
دوباره از نو زاده میشود
((عاطفه مختاری))
👇👇👇
برچسب ها: عاطفه مختاری , اشعار عاطفه مختاری , شعر پاییز , شعرکده
تا همه ی ما در پاییز
در گلهای داوودی غرق نشدیم
تند پارو بزن
درد میآید و میرود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است
((احمد رضا احمدی))
👇👇👇
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , شعر پاییز
پاییز کوچک من
دنیای سازش همهی رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفته ام را
در خوش ترین زمینه به گردش برم...
((حسین منزوی))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: حسین منزوی , اشعار حسین منزوی , شعر کوتاه , شعر ناب
هنوز باران را بی چتر
برف را بی دستکش
و چای را بی قند دوست دارم؛
سفر را اگر هنوز بی چمدان دوست داری
قرارمان همین پاییز،،،
((مهناز میرنصیری))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: مهناز میرنصیری , شعر پاییز , شعر قرار , شعر برف
لب هایت، برگ های سرخ پاییز و
صورتم، حیاط کوچک خانه
آرام نشستن کار تو نیست
تکانی به خودت بده
حیاط
منتظر لمس برگ های پاییز است
((رویا فخاریان))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: رویا فخاریان , اشعار رویا فخاریان , شعرکده , شعر ناب
چگونه میشود که یک پاییز،
سیوچند سال طول میکشد؟
و یک درخت آنقدر جانسخت میشود
که سیوچند سال برگهایش را
میریزد و تمام نمیشود؟
چگونه میشود که مردی یکبار میرود
امّا رفتنش اینهمه سال کش میآید؟
و چگونه میشود که یکنفر
آنقدر از دوریِ تو رنج میکشد و دوام میآورد،
که ناچار میشوند نامش را بگذارند
«زن»؟
رفتنت،
رفتنت!
مادر بیرحمی بود که مرا بههیأتِ یک زن تنها زایید،
و بعد رهایم کرد و رفت،
خودم بزرگ شوم و برای خودم اشک بریزم،
چون پاییزی غمگین،
که عمری است برگ میریزد...
((نسيم لطفى))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: نسیم لطفی , اشعار نسیم لطفی , شعر ناب , شعرکده
با پنجره نشسته ام
و انتظار را تمرين مى كنم
نميدانم تا چند بهار ديگر
مى بايست شكوفه هاى عقيم را
در وابستگى سوزناكِ پائيز پر پر كنم !
و انگورها را مجازات
كه چرا؟
مستى لاى لاى الكل
درشراب چند ساله مى ميرد
تا سراب شيرينى را
در تصويرى بى صدا و بخار آلود
از مقابل چشمهايم
پاك مى كند
بايد با پنجره بمانم
واز وراى شيشه هاى مشجراز يخاب زمستان
دوباره
پيكر نجيب ِعشق
و پيكر نحيف ِخواستن را
در پياله هاى شكسته
بند بزنم.
((مجيد فربد))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: مجيد فربد , شعر بهار , شعر پاییز , اشعار مجيد فربد
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.