باران گرفته است
هرکس به زیر حفاظی کشیده سر
مرا چه باک ز باران
که گیسوان تو چتری گشوده اند
((نصرت رحمانی))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: شعر چتری مو , مدل چتری مو , اشعار عاشقانه , شعر های زیبا
اشتیاقم گر به او افتادگی دارد ببار
خفت باران نبوده، بر زمین افتادنش
کوه را ! در سجده برخاک است دائم
هوش باش
در (مقام یار بودن) کی غروری حاکم است؟
قد زر زرگر بداند حرف مفت و مضحکی ست
زر که هیچ اکسیر باش ،دکان کوران قائم است
((ساحل خدمتگزار))
برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر تنهایی , شعر عاشقی
آی تو
ابر کامکار
بر من ، این به راه باد مشتی از غبار
نم نم نوازشی ، اگر نه آبشار بخششی ، ببار
ورنه دیر میشود
دیر ...
((اسماعیل خویی))
👇👇👇
برچسب ها: اسماعیل خویی , شعر غبار , شعر نوازش , شعر های زیبا
بهار بی تو
بهار نیست
هفت سین واژگونه ای است
که سین های آن
مثل دندانهای مرده
بیرون زده است
بهار بی تو
سرآغاز ناچاری است
سال کبیسه ای
که از کوچه می گذرد
و نمی داند چگونه
به پایان برسد
((آرزو نوری))
👇👇👇
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر کوتاه , شعر ناب
دیگر گذشته نوبت آن سررسیدها
حالا رسیده وقت به ما ناامیدها
ما مردمان خسته دل ناتوان شده
ما سروهای دست به دامان بیدها
ما عاشقان مخلص ابنالسلامها
ما عارفان بیخبر از بایزیدها
بر بخت بیگشایش ما قفل محکمیست
آنگونهای که هیچ نچرخد کلیدها
گفتی که "شاد باش که شادی سزای توست"
سر میزند به جای سیاهی سپیدها
در گوشه گوشهی دل ما غصه ریخته
دیگر به گوش ما نرود آن نویدها
تنها زمانه بر سر این شعر با من است
بد فرصتیست فرصت ما ناامیدها
((جویا معروفی))
👇👇👇
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , شعر های زیبا , شعر های عاشقانه
و ناگهان جایی
در میان همهمه ای
پیر میشوی
آنجا که درد جامه می شود
و اندوه آن که رفتنش
موهای سفید سی سالگی ست
سنجاق میشود
به گوشه ی شقیقه ات
و آینه آرام میگوید :
او بر نخواهد گشت؟
و نجوایی
میخواند :
تنهایییییییییییییییییییی
((ساحل خدمتگزار))
👇👇👇
برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر تنهایی , شعر عاشقی
پشت تمام پنجره ها نشانه ایست
هر در که به سویش قدم میگذارم
اشاره میکند به نبود تو...
در راه آمدنت چه کرده ای ؟!!
که بدون تو یاری نمی کنند دروازه های زنده گی مرا ...
تو رفته ای و عجیب است!
نبض زندگی کند میزند در لحظه های من!
پشت تمام پنجره ها نشانه ایست
و همه چیز بوی غریب عشق میدهد...
به سمت پرتگاه اسارت میروم
و پاهایم میلرزند
در راه آمدنت کدام شعر نانوشته را اواز کرده ای
که همه چیز بوی عشق میدهد!!! اما تو!! تو نیستی و
تمام درها اشاره به نبودنت دارند!!!
بلاتکلیف مانده ام با غول عشق
کنار پرتگاهی که زیبا میکشاندم
به سمت اسارت...
((ساحل خدمتگزار))
👇👇👇
برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر اسارت , شعر عاشقی
باید از این قاب میفهمیدم
که برای دو نفر جایی نیست !
و تو سازنده ی این حادثه ای ... اما
من تمام مدت
در گوش قاصدکم
نیک بختی تو را آرزو میکردم .
روزگارت آرام
خاطراتت شیرین...
((ساحل خدمتگذار))
👇👇👇
برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر خاطرات , شعر عاشقی
گل ها ترا نمی شناسند
رودخانه ها ترا نمی شناسند
همسایه ها ترا نمی شناسند
درخت های پایه کاغذی ترا نمی شناسند
جیب تو
پر از یاد آوری هاست
آزمندی دست ها و پرندگانی
که تمبر شده اند
تو در وضعی نیستی
که آینه ها را نجات دهی
روزگاری در چارچوب پنجره یک اداره به دنیا آمدی..
((طاهره صفارزاده))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: طاهره صفارزاده , اشعار طاهره صفارزاده , شعر ناب , گروه شعر در تلگرام
نخواه که نبینمت
گیرم که چشمهایم، نبینند، تورا...
وسعت نگاهت را...
و لبانت را
که سکوتشان مقدمه ی زیبای مقدسی است
که هزار دوستت دارم نا گفته را
مهر موم کرده
برای دختری که انتظار را
در چاله ی نفس گیر چانه ات
با بوسه تاب می آورد...
مخواه که نخواهمت؛
من لحظه ی عبادتم را
ساحت مقدس نیایش سرانگشتانم با جان تو شناخته ام...
چگونه نخواهمت؟!
وقتی که پایکوبی ملایءک را ،
در طوافو بوسه باران تنت
نظاره کرده ام؟!
و عشق ،در خفا
با عاشقانه های نخوانده ات
مقدر میشود....
تو اخرین ناجی معجزه گری
که تمام اعجازش را،
گرگان آدم نمای زمین ربوده اند...
میدانم
تو بی معجزه امده ای
بی عشق
بی ردا
بدون صلیب مقدس ات...
عجیب است ،
با معجزه ی ندیده از تو عاشقت شدم!!!!
براستی
چگونه نخواهمت ؟؟؟
چگونه ؟؟
((ساحل خدمتگذار))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر ندیدن , شعر عاشقی
نگاهم افق را می خراشد
چاقوی براق کنار قزل آلا
روزی
گل سرخی بوده است
در دست زنی که
چکه می کند
روی پری چسبیده به سیم خاردار
و
سیم خاردار به دور باغ برهنه
دستهای زنی ست
که روزی بی محابا در یال عطر سیب دویده است
نگاهم افق را می خراشد
بر می گردم
به آینه ی جیبی ام
به آشپزخانه ای در گوشه ی کهکشان...
((سمیه سرافرازی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سمیه سرافرازی , اشعار سمیه سرافرازی , شعرکده , شعر های زیبا
روح سحری، ناز دمیدن داری
مثل غزلی تازه، شنیدن داری
ای قصه روزهای من بودم و تو
آنقدر ندیدمت که دیدن داری
((ایرج زبردست))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: ایرج زبردست , شعر های زیبا , اشعار ایرج زبردست , رباعی
روزی از پس روزی
خیابانی از پس خیابانی
و رد پایی از پس ردپایی
دیگر
مصرف شده ای
در لباس هایی با زمینه ی
خاکستری
در کفش های ساده ی ساییده
در راه راه خطوط پیشانی
گربه ها که خوابیده اند می روی
و در غیاب تو مصرف می شوم
روزی از پس روزی
در لباس هایی با زمینه ی مشکی
و گل بوته های وحشی پژمرده
که بوی شیر می دهند و گریه ی نوزادی
گربه ها
که خوابیده اند
بر می گردی
و غرق می شوی
در آرامشی خاموش
((رویا زرین))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: اشعار رویا زرین , شعر زیبا رویا زرین , شعر عاشقانه , شعر های زیبا
تو را دلواپسم هر روز، هنگام شلوغیها
که میترسم بیفتی باز در دام شلوغیها
خیابان را ببین! چون مار سمی میخزد در شهر
خیابانی که کمکم میشود رام شلوغیها
نفس در سینهام حبس است وقتی "زنده باد" تو
شبیه پرچمی رقصیده بر بام شلوغیها
دوباره انتظاری که به جوش آورده خونت را
چراغ قرمز و رگبار دشنام شلوغیها
نگاهم چون زنی خنیاگر و گیسوپریشان است
که میرقصد میان موج آرام شلوغیها
تو را گم میکنم در چارراه گیج آزادی
- مسیر بستهی معمول ایام شلوغیها_
تو را دلواپسم، این فکر میترساندم بدجور
که نامت میشود یک روز: گمنام شلوغیها!
هراسان کوچهها را یک به یک بیهوده میگردم
تو را از دست دادن، بود فرجام شلوغیها...
((مریم آرام))
برچسب ها: مریم آرام , غزلسرا , شعر های زیبا , شاعرانه ها
از آغوش تو بوی خاک بارانخورده میآید
مرا در بر بگیران تا تنم لختی بیاساید
مرا در بر بگیران تا تمام مویرگهایم
تنت را شاخه شاخه مست و بیپروا بپیماید
در این نیمه شب ابری، تنم را بوسهباران کن
که شاید دگمههایم راه بر خورشید بگشاید
تو آن رود پر از پیچ و خمی در بین تاکستان
که بیشک بر لبت آرامشی بیشرم میشاید
برقصان دامنم را بیخود از خویشم، نمیفهمم
اگر گیلاسهایت دامنم را هم بیالاید
هزار و یک شب از دلتنگیام خواندم برای تو
در آغوشم بکش، باید مرا از بر کنی، باید!
از آغوش تو بوی خاک باران خورده میآید
و چشم من برایت قطره قطره شعر میزاید...
((مریم آرام))
برچسب ها: مریم آرام , غزلسرا , شعر های زیبا , شاعرانه ها
نخورد جرعهای و عشق از دهان افتاد
همین که دیدمش از دستم استکان افتاد
سکوت کردم و ساز دلم که ناکوک است،
به یاد گوشهی غمگین اصفهان افتاد
که داغ بوسهی ما را هنوز بر دل داشت
که آتش تنمان هم به جان آن افتاد
و کوچه کوچه ی جلفای مست لایعقل
میان مردم عاقل...تکان تکان...افتاد!
. -بلند میشود از هرکجا که رد شدهایم
همیشه دود...نگاهم بر آسمان افتاد -
و دستهاش که در دست من گره خورد و
گره به کار رقیبانش آن زمان افتاد
قدم زدیم غروب غریب خواجو را
چه عکسها که در آن رود نیمه جان افتاد
قدم زدیم چنان بی هوا، ندانستیم
چرا مسیر من و او به ناژوان افتاد
و او به هیئت سلطان حسین آمد و رفت...
درون نصف جهان ناله و فغان افتاد
"چقدر تلخ و غمانگیز و بیسرانجام است"
دوباره قصهی ما بر سر زبان افتاد
چه شد که عشق من اینگونه از دهان افتاد؟؟
چه شد که از سرش این عشق ناگهان افتاد؟...
((مریم آرام))
برچسب ها: مریم آرام , غزلسرا , شعر های زیبا , شعر قصه
وقتی به آن يگانه می انديشم
رنگ دوگانگی ها
بی رنگ ميشود
و هر دو عالم
در بی مرزی
همراز می شوند
((طاهره صفار زاده))
برچسب ها: طاهره صفارزاده , اشعار طاهره صفارزاده , شعر ناب , شعر کوتاه
سر می روم
از حوصله ام
که بی تاب است
کم دارم
دست ات را
برای گرفتن
لب ات را
برای ...
می چرخد زمین
بعد از تو اما
خورشید
سلانه سلانه …
شب
ناگاه و دیرپا...
((آرزو نوری))
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر کوتاه , شعر ناب
شبیه نفت چیزی تو تنم هست
که دنیا رو به سمتم جلب کرده
به استعمار مردی تن سپردم
که آزادی رو از من سلب کرده
یه اقیانوس، دوره از جهانم
ازم دوره، ولی تهدید میشم
که یک شب با تنم هم مرز میشه
منم از کشورم تبعید میشم
توی این جنگ سخت نابرابر
خشاب خالیِ یک هفت تیرم
من از این ارتش بیگانه، باید
خلیج چشم هامو پس بگیرم
به هر شعری که بعد از تو رسیدم
نوشتم این اسارت سهم من نیست
سکوت من یه دنیا اعتراضه...
به این جنگی که اصلا تن به تن نیست
((مهسا پهلوان))
برچسب ها: مهسا پهلوان , غزلسرا , اشعار مهسا پهلوان , شعر های زیبا
از هر طرف که بشمری
وقت بوسه ست
وقت دست های دوردست تو
بر طپش تن
توقف خیرگی
گذر پوست از پیرهن
من نزدیکترین ات
که در دورترین
همیشه از تو
کاناپه ی خالی به من می رسد
به سهم ام از غیاب
راضی ام ...
((سمیرا کرمی))
برچسب ها: سمیرا کرمی , اشعار سمیرا کرمی , شعرکده , شاعران ایران
تو بیمضایقه خوبی
تو جمع شاپرهها را ــ به شبنم سحری ــ
ــ پیالههای تو از لاله ــ
میهمان کردی.
تو بامهای گلی را ــ به جادویی هر صبح ــ
طلای خام زدی، رنگ زعفران کردی
تو لفظها را، این لفظهای خاکی را
ــ که سکهاند، ولی از رواج افتاده ــ
همه نثار گدایان و عاشقان کردی.
((منوچهر نیستانی))
برچسب ها: منوچهر نیستانی , اشعار منوچهر نیستانی , شعر ناب , شعر خوبی
آن سبزه
کز ضخامت سیمان گذشت
و قشر سنگی را
در کوچهی شبانهی بابُل
تا منتهای پردهی بودن
شکافت
آن سبزه زندگانی بود
□
آن سبزه زندگانی بود
و پای باطل تو
آن پای بویناک
با چکمههای کور
آن سبزه را شکست
آن سبزه
رویش آزادی
آن سبزه
آزادی بود
((طاهره صفار زاده))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: طاهره صفارزاده , اشعار طاهره صفارزاده , شعر ناب , شعر کوتاه
در کلبهی ترک زده مأوا چه میکنی؟
ای داغ! بر سرِ دلِ تنها چه میکنی؟
ای چشم! آبروی من است آنچه ریختی
رازِ مرا، نخوانده، هویدا چه میکنی؟
تقدیرِ ما توالیِ رنج است بیگمان
ای شادیِ نیامده! غوغا چه میکنی؟
ای روزگار! قاتلِ مردانِ بیشمار!
بر خلقِ سوگوار، دریغا چه میکنی؟
ای عشق! ای تو نیمهی امیدوارِ ما
در خیمهی مصیبتِ دنیا چه میکنی؟
پروردگارِ ما! همه دار و ندارِ ما!
ما بندهی توییم، تو با ما چه میکنی؟
((جویا معروفی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , شعر های زیبا , شعر های عاشقانه
خاک
بوی آسمان می دهد
آسمان بوی خاک
نجاتم بده
پیش از آنکه در خودم دفن شوم
((مجتبی صنعتی))
برچسب ها: مجتبی صنعتی , اشعار مجتبی صنعتی , شعر کوتاه , شعر ناب
آشتی کرده ایم
کلمات و من
یک روز
با لشگری زیبا
دوباره به سمت تو
هجوم می آوریم ...
((مجتبی صنعتی))
برچسب ها: مجتبی صنعتی , اشعار مجتبی صنعتی , شعر کوتاه , شعر ناب
گفت:دینت چیست؟ گفتم:اهلِ ایمانم هنوز
از مسلمانان ملولم! پس مسلمانم هنوز !
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , کانال تک بیتی , تک بیت های زیبا
خودکار بیک من
وقتی میان بالش انگشت
آرام میگرفت
انگار خون ز صاحب خود وام میگرفت
هی مینوشت
هی مینوشت
هی...
گویی کلاف دار خودش را
هی... میسرشت
هی میسرشت
هی...
به پهن دشت صفحهی کاغذ
گردنکشی میانهی میدان بود
از سلطه در گریز
و با سریر سلطنت سنگ در ستیز
و با سلیطههای سیاست
چنگی خشن به خِفت گریبان بود
خودکار بیک من چون سمندی
در زیر گردن ران سرانگشتهای من
میتاخت
میشتافت
هی شعر میسرود
هی شعر
هی...هات...
راه میانبُری
از شام تیره بر صبحگاهِ تابان بود
کوته کنم فسانه به یک پارهی سخن
آئینهدار عصمت انسان بود
باری بسیار میسرود
از بود ، از نبود
از پودهای تار ، از تارهای پود
آنقدر او سرود که دیگر
در مغز _یعنی که در رگش_ خونی به جا نبود
از من یعنی ز صاحبش سریعتر تمام شد و این بنا نبود
ققنوسوار
وقتی که بر زیر شعلههای شعر
میگستراند بال
چونان لهیب بر پردهی حریر قلمکار
گُر میکشید
گر میکشید
گر
باشد که ابر دیدهی من موید
شاید ز رنج کوهکن روی پردهها
افسانههای دگر گوید
امروز خودکار بیک من
جز لولهای تهی بجای نمانده است
و با آن
هی میکشم
خطی ز دود یشم بر مرمر روان
روزان من شبان
روزان من شبان
((نصرت رحمانی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: اشعار نصرت رحمانی , شعر های زیبا , شاعرانه نصرت رحمانی , مطالب ادبی
چندان دلم شکسته که دیگر عجیب نیست،
آید صدایِ شیشه اگر از دهانِ من!
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , کانال تک بیتی , تک بیت های زیبا
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.