
دیگر گذشته نوبت آن سررسیدها
حالا رسیده وقت به ما ناامیدها
ما مردمان خسته دل ناتوان شده
ما سروهای دست به دامان بیدها
ما عاشقان مخلص ابنالسلامها
ما عارفان بیخبر از بایزیدها
بر بخت بیگشایش ما قفل محکمیست
آنگونهای که هیچ نچرخد کلیدها
گفتی که "شاد باش که شادی سزای توست"
سر میزند به جای سیاهی سپیدها
در گوشه گوشهی دل ما غصه ریخته
دیگر به گوش ما نرود آن نویدها
تنها زمانه بر سر این شعر با من است
بد فرصتیست فرصت ما ناامیدها
((جویا معروفی))
👇👇👇
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , شعر های زیبا , شعر های عاشقانه

در کلبهی ترک زده مأوا چه میکنی؟
ای داغ! بر سرِ دلِ تنها چه میکنی؟
ای چشم! آبروی من است آنچه ریختی
رازِ مرا، نخوانده، هویدا چه میکنی؟
تقدیرِ ما توالیِ رنج است بیگمان
ای شادیِ نیامده! غوغا چه میکنی؟
ای روزگار! قاتلِ مردانِ بیشمار!
بر خلقِ سوگوار، دریغا چه میکنی؟
ای عشق! ای تو نیمهی امیدوارِ ما
در خیمهی مصیبتِ دنیا چه میکنی؟
پروردگارِ ما! همه دار و ندارِ ما!
ما بندهی توییم، تو با ما چه میکنی؟
((جویا معروفی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , شعر های زیبا , شعر های عاشقانه

شکوفههای عزا داده باغِ بی برِ ما
تو را به خاک سپردیم, خاک بر سرِ ما
پدر! تو سروِ بلندِ جهانِ ما بودی
غروبِ سرو نگنجد میانِ باورِ ما
چگونه سرو به یک آن به خاک میافتد ؟!
چه رفت بر تنه ی باورِ تناورِ ما ؟!
مرو که برگ بدون درخت میمیرد
چه شامِ تلخ و غریبی ست در برابرِ ما
به لطفِ مکتبِ تو نيمِ جانِ ما عشق است
ولی پر از غم و درد است نیمِ دیگرِ ما
تو از مکارمِ اخلاق عالمی دگری
سبوی مِی نچشیده! گلِ معطّرِ ما
تو را به حضرتِ رحمان سپردهایم عزیز
برو سفر به سلامت یگانه اخترِ ما
((جویا معروفی))
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , شعر های زیبا , شعر های عاشقانه

بیا که مانده شرابی به جامِ باده هنوز
بیا که عشق به امیدت ایستاده هنوز
ببین که بی تو چه بر ما گذشته ...، میبینی ؟!
پُریم از غم و از بغضِ بی اراده هنوز
اگرچه بالِ پریدن پریده از کفِ ما
و ماندهایم در آغازْ راهِ جاده هنوز
ولی امید به دیوانِ ما نمیمیرد
خوشیم، خوش به همین دولتِ نداده هنوز
چه روزها که گذشت و غمِ تو کهنه نشد
فلک به عشق و وفا مثلِ من نزاده هنوز !
زمان زمانهی نامردمیست، اما ما
نگفتهایم به جز شعرِ صاف و ساده هنوز
((جویا معروفی))
برچسب ها: جویا معروفی , اشعار جویا معروفی , غزلسرا , شعر ناب
پریدهایم به امیدِ آسمان, من و تو
رسیدهایم به بالاترین جهان, من و تو
جهانِ عشق, جهانِ غزل, جهانِ امید
نشستهایم در آن مست و شادمان, من و تو
سرودهایم غزلهای عاشقانه و بعد
زبان شدند به تاییدشان همان من و تو
زدیم در صفِ غمها و غصهها با هم
دو جنگجوی دلاور, دو قهرمان, من و تو
شدیم خیره به دریا و آسمان و افق
زدیم دل به دو آبیِ بی کران, من و تو
به عشق و ذوق و هنر حرفِ دیگران تو و من
به حُسن و خلق و وفا رشکِ مردمان من و تو
کنارِ لیلی و مجنون به صدرِ دفترِ عشق
نوشتهاند دو دلدادهی جوان, من و تو
((جویا معروفی))
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , اشعار جویا معروفی , غزلکده
ای پریزاده و افسانه تو را گم کردم
آشنایِ من و بیگانه تورا گم کردم
عشق! ای شاهدِ آن نیمهشبِ بارانی
در همان کوچه، همان خانه تو را گم کردم
در همان لحظه، همان ثانیهی بیتابی
با همان حالِ غریبانه تو را گم کردم
دلم از پایه فرو ریخت پس از رفتنِ تو
گنجِ در خانهی ویرانه! تو را گم کردم
شانهام از غمِ بی همنفسی میلرزد
همنفس ! بر سرِ این شانه تو را گم کردم
"تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم"
ای قرارِ دلِ دیوانه تو را گم کردم
آه، ای لحظهی زیبای سرودن از تو !
آه، ای گوهر دُردانه تو را گم کردم
((جویا معروفی))
برچسب ها: جویا معروفی , غزلسرا , اشعار جویا معروفی , شعر عاشقانه

سلام بر تو که صبحِ ستاره بارانی
ولی به چنگِ شبی
سلام بر تو که زیبایی و اسیرِ تبی
چرا در این شبِ تاریکِ ناتمامِ پلید
به ما نمی تابی ؟
چرا نمی آیی ؟
چرا به گوشه امید ما نمی گذری ؟
چقدر در سفری !
بهار در اثرِ غصه ها نمی میرد
سرود می خواند
ترانه می زاید
شکفته باش که در گوشه گوشه ی جانت
نفس نفس به خدا بوی عشق می آید
اگرچه دزد خزان چند شب اسیرت کرد
اگرچه سردیِ دی در برابرت سد شد
ستاره چشمک زد
بهار از قفسِ تنگت ای سحر رد شد !
((جویا معروفی))
برچسب ها: جویا معروفی , اشعار جویا معروفی , شعر ناب , شعر بهار

گفتی که شادی سزای توست
سر می زند به جای سیاهی سپید ها
در گوشه گوشه ی دل ما غصه ریخته
دیگر به گوش ما نرود آن نوید ها
((جویا معروفی))
برچسب ها: جویا معروفی , اشعار جویا معروفی , شعر کوتاه , عکس نوشته
.: Weblog Themes By Pichak :.

























