درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

capture_s56e.png

خونه‌ ی ما شبیه میدونه

رو زمینش هنوز مین داره

‌یه مترسک نشسته تو خونه

که لباسش سیاهه، چین داره

با تموم ستاره‌ها قهره

کلاغا رو تنش اسیر شدن

آدمای تو خونه از ترسش

تو جوونی مریض و پیر شدن

جنگه تا مغز استخون جنگه

فحش و تی‌پا و حرف تکراری

«خانه از پای بست ویرانه»

من گرفتار رنگ دیواری…

…که داره تیکه‌تیکه آجرهاش

می‌ریزه رو سرم کبود بشم

من یه گنداب تیره‌ ‌و سردم

چه جوری می‌شه آخه رود بشم؟

جای شلاق‌هاش رو تنمه

دستای سردشو تبر کرده

می‌زنه رو تن درختی که

مرگ، راحت بهش اثر کرده

اون مترسک شبیه یه غوله

داره آینده‌مو به باد می‌ده

گاهی هم با خودم می‌گم انگار

داره بم زندگی رو یاد می‌ده

زندگی درد داره می‌دونم

تهِ این زندگی پر از مرگه

یه درختم که زرد و پاییزه

قصه‌ی من شبیه یه برگه


((روشنک آرامش))

-

کانال یوتیوب شعر های باران خورده

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , ترانه های روشنک آرامش , شاعرانه روشنک آرامش

تاريخ : چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ | 5:39 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250304_151800_549_kgcy.jpg

یه چیزی بسته راه حنجرم رو

یه چیزی شکل بغضای شبونه

تا حرفی می‌زنم گریه‌م می‌گیره

گاهی می‌ریزه اشکام بی‌بهونه

یه جاده پهن شد روی زمین و

تو رفتی و همه دنیامو بردن

آدم‌ها اومدن تو خلوت من

همه چیزو به دست غم سپردن

من اینجا زخمی یه درد کهنه

تو اونجایی که از من دور دوری

دیگه طاقت ندارم از تو مُردم

دیگه بسه برای من صبوری

تو ‌کوچه خالیه جای قدم‌هات

دلم می‌خواد تو رو بازم ببینم

دلم می‌خواد واسه یه بار دیگه

کنار تو توو اون کافه بشینم

همه می‌گن که من از دست رفتم

همه می‌گن که دیگه جون ندارم

همه دیدن منو با این همه درد

می‌گن دیگه تو رگهام خون ندارم

توی کوچه تو رو می‌بینم انگار

توی صف، حتی توی راه خونه

توی مترو می‌شینی روبروم و

یهو می‌ریزه اشکام روی گونه

دلم بدجور از دنیا گرفته

به تنهایی دیگه عادت ندارم

بیا برگرد من از دست رفتم

بیا برگرد من طاقت ندارم


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۳۱۲۱۷_۰۶۱۲۲۶_telegraph_3t8f.jpg

فکر های من

بال می دهند به خیال تو

و شاخه های تازه بیدار شده

فکر می کنند پرنده ام

در لانه های جا مانده از دیروز

پناه می گیرم

و برای تخم های نگذاشته ام

گریه می کنم

خش خش برگ ها

کلمات واژگون جمله های گمشده اند

و شکوفه ها

حرف هایی که درخت به دلش مانده بود

به نسیمی دلخوشم

به باد که پیام آور زمین است

و دلم برای ریشه هایی خفته در زمین

می سوزد

کسی نمی داند

که برگ های بازیگر

حرف تازه ای ندارند

برای شنیدن درخت باید

ریشه ها را بشنویم


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : یکشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۲ | 6:17 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۳۱۲۱۷_۰۶۱۲۴۲_telegraph_yadt.jpg

از نور چیزی بگو

ظلمت شاخه هایش را

در اندام نازک من تنیده

و غم

مثل پیچکی

در دهانم گل می دهد

کاش رهگذری

گل را بچیند

و‌ قفل زبانم را به بوسه ای

بگشاید

از آب حرف بزن

که تنم گِل آلود غربتی تحمیلی ست

در تبعید از تو ام

به جلد نازک خود

و مثل کرم ناتوان ابریشم

تنیدن را از یاد برده ام

پروانه نشدن

را یاد گرفته ام

به خاک بگو

با چشمانم مهربان تر از دهانم باشد

مشتی دانه بکارد

تا حدقه ی خالی چشمانم

سبز شوند

و از دریچه ی نگاه جوانه ای نوپا

باز دنیا را زیبا ببینم

نسیم را به نوازش من بخوان

دست هایم از شانه افتاده اند

و ستون فقراتم

از طوفان شکسته

به نسیم بگو

برای زخم هایم

مرهمی بیاورد از عشق

گیاه پرنده ای از جنس قاصدک

-

((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : یکشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۲ | 6:15 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

تو رفته ای نشسته ام 

مرا عذاب می‌دهم

گُلِ نبودن تو را 

به گریه آب می دهم

تمام خانه را به غم

سیاه‌پوش می‌کنم

و زهر تلخ مرگ را 

به ماه، نوش می‌کنم

دو چشم من به سُرمه‌ی

غمت کبود می‌شود

و خنده‌های کودکانه ام

نبود می‌شود

به یاد دارم آن شبی

که تشنه‌ی نوازشت

نشسته بودم از غمت

به هر دو پای خواهشت

دو دست بر گلوی من

و حلقه‌ای که تنگ بود

سرت از آن همه شراب

پر از جفنگ و منگ بود

فشردی‌ام ولی نه در

میان حلقه‌ی تنت

به زیر دست‌ و پای تو

که بوده‌ام؟ منم !زنت!

کلید این سیاه‌چال

میان سینه‌ی تو بود

تمام رنج‌های ما

حضور کینه‌ی تو بود

شکنجه می‌کنم مرا

که دوستم نداشتی

شکنجه می‌کنم مرا

مرا به غم گذاشتی


((روشنک آرامش))

 

👇👇👇

6cx5_10.png


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 5:32 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

s821202_.jpg

 

اندوه نه خرچنگی ست که مرا

از درون می کاود و تهی می کند

و نه گوزنی که شاخ هایش را 

در شکمم فرو برده و می چر خاند

اندوه 

خون من است

در گردشی مدام 

به همه ی تنم سر می کشد 

تا آسوده خاطر شود که عضوی را 

از قلم نینداخته

و هر شب

بعد از جستجوی طولانی اش

به قلبم باز می  گردد

و با لذت

به مویرگ های کوتاه قد ِسرخ رو

پمپاژ می شود.


((روشنک آرامش))

 

👇👇👇   

6cx5_10.png


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شعر اندوه

تاريخ : سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ | 3:14 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

m016078_.jpg

 

از تاریکی چیزی در دل شب جا بگذار

شب از رونق افتاده

ستاره ها اشغال کرده اند تاریکی را

حرفی بزن تا خاموش شوند

تا نتابیدن را یاد بگیرند

وقتی چیزی برای دیدن نیست

ندیدن انتخاب عاقلانه ایست

امروز  سینما صندلی هایش را

جلوی پای تماشاگران، قربانی کرد

کسی برای تماشا نبود 

و فیلم ها پرده ها را شکافتند

و راه افتادند به شهر ها

حالا آدم های پوشالی

خیابان ها را اشغال کرده اند

دیگرچیزی برای شنیدن نیست

نشنیدن را یاد بگیر

و بگذار سکوت راهش را

به خانه ات باز کند

راه نیامده را برگرد

به خانه برو

و به پرده ها بگو 

به لمس هرزه ی دست هر بادی

کنار نروند

بگو دهان پنجره را ببندند

و راز هایت را فاش نکنند

در سینه ام

مین کاشته ام

به هر حرکت ناروایی

تکه تکه خواهی شد

جایی برای پنهان شدن نیست

از دلم بیرون برو

و به هوای تازه خو کن


((روشنک آرامش))

 

👇👇👇  

6cx5_10.png


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر هوا تازه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۰ | 3:2 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

o657361_.jpg

 

چیزی به من بگو

که «ادامه »معنا پیدا کند

که راه بیفتم به عبور

و نترسم از افتادن در گوری که

مدام برای آرزوهایم می کَنَم


((روشنک آرامش))

 

https://t.me/mohammadshirinzadeh

6cx5_10.png


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۸ آبان ۱۴۰۰ | 5:1 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

s418886_.jpg

 

حضورت اتفاقی ست که نمی افتد 

و من خسته از انتظار

اشتیاق دیدنت را زیر خروارها آرزو دفن می کنم

دلگیر نشو

زمین هر چقدر گرد باشد

باز هم به تو نمی رسم

خسته ام

خسته تر از این که بنشینم

و برایت تعریف کنم

نبودنت چه به روزم آورده

آن قدر که 

خیال بودنت هم دردی از من دوا نمی کند

حوصله ی اندوه سر آمده

قصه را بی آغاز 

به سرانجام می برم

و کلمه های اضافی را دور می ریزم

این رفتن 

آمدن ندارد


((روشنک آرامش))

 

https://t.me/mohammadshirinzadeh

6cx5_10.png


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , گروه شعر در تلگرام

تاريخ : شنبه ۲ مرداد ۱۴۰۰ | 4:29 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

b511534_.jpg

 

از چهار گوشه ی دلم

فقط یک گوشه را دوست دارم

زاویه ای فراخ

که تو را مثل یک‌دانه ی قیمتی

در آن کاشته ام

تا ریشه هایت

آن قدر بتنند در تنم

که روز مرگم

از تابوتم

درختی بروید

که شاخه هایش

شبیه دست های تو باشند

و برگ هایش لمس پوست تو را به یادم بیاورند 

من گور گمنامی می شوم

که خاطره ی تو 

مقبره ای باشکوهم می کند


((روشنک آرامش))

 

https://t.me/mohammadshirinzadeh

6cx5_10.png


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , گروه شعر در تلگرام

تاريخ : سه شنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۰ | 12:49 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

b946176_.jpg

 

عصر بود

و اتاق تاریکی را مزه مزه می کرد

من از بافتنی دست کشیدم

و کلاف خیال را شکافتم

تو

نبودی

و من اندازه ی دست هایت را گم کرده بودم

تو نبودی 

و آسمان و ریسمان را به هم می بافتی

که نبودنت را موجه کنی

من اما دفتر حضور و غیاب نداشتم

معلم نبودم

و قرار نبود آخر این عشق از من بیست بگیری

خواب آلوده از راهروی بهانه هایت گذشتم

دیوار هایش را کورمال کورمال دست کشیدم

از نقطه خط های این انفرادی طولانی

فقط یک جمله پیدا بود

من اما 

خود را به فراموشی زدم

اندازه ی دست هایت را پوشیدم

تا خیال انگشتانم را ببافی


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , گروه شعر در تلگرام

تاريخ : جمعه ۷ خرداد ۱۴۰۰ | 16:18 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

d177538_.jpg

 

عشق

ساعت های بی حوصلگی را

از خانه می چید

پشت در همیشه تو بودی

و انتظار انگار از کندوی بهترین زنبور های عسل

به سرزمین دلم آمده بود

گلدان ها به صف میشدند

تا گل های لبخندت پژمرده نشوند

و پنجره ها فقط دریچه نبودند

آنها قاب های ساکتی بودند

که تصویر تو را جشن می گرفتند

تو با پروانه ها آمده بودی

و هنوز هم بعد از سالها پیلگی

پرواز را می فهمیدی

زخم هایم دهان از شکایت بسته بودند

انگار عنکبوتی شکاف های زخمی تنم را

با بوسه بخیه زده بود

آمده بودی که بمانی 

من اما رفتنت را بهانه کرده بودم

و گریه می کردم

تقصیر من نبود 

خوشبختی را برای فهمیدن من

اختراع نکرده بودند

من در خاور میانه به دنیا آمده بودم

و‌پشت هر اخباری

قرار بود اتفاق تلخی بیفتد

در سرزمین من 

تا به حال هر که رفته بود

بر نگشته بود...


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ | 5:6 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

l665765_.jpg

 

همه چیز در قوس انگشتان تو خلاصه میشد

حتی جوهر هم می دانست

کدام سر انگشت تو را به بوسه 

بیالاید

و دنیا درست از ساعتی که 

نوشتن آغاز می کردی

دلیل خوبی برای ادامه پیدا می کرد

من به عقبگرد های ثانیه 

دل بسته بودم

که جوان بمانم 

و تو ساعت شنی را مدام برمیگرداندی

تا موهایت سفید شود

این طور جایی در زمان 

هم سن و‌سال میشدیم

آینه

تفاوت را نمی فهمید

زیبایی ات را نمیشد پشت موهای سفید پنهان کرد

و اشتیاقم را حتی اگر به گور می بردم

از پشت سنگ مزارم پیدا بود

دنیا موازی بود

و تو داشتی موهای مرا شانه می کردی

که زلزله آمد

و ما به چاله ی زمان پرت شدیم

حالا من 

شانه های تو را گم کرده ام

و تو موهای مرا 

و زمان فاصله ایست حل نشدنی

خط ناصافی که می خواهد

شانه ی تو را

به موی من برساند


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ | 5:18 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

i838239_.jpg

 

سفره را دانه دانه برچیدم

سمنو را ، سکوت را ، سم را

سبزه ها را گره گره کندم

کاشتم من جوانه ی غم را

از هزاران هزار شب بی تو

بغض های شکسته را چیدم

پشت ویرانه های شب رفتم

لکه های غرور را دیدم

گفتی آرام و با طمانینه:

«هی گره بر گره زدی هر سال

از امید و خیال دل بکن و

سبزه ای را گره نزن امسال»

بغض شد یک گره و ابر دلم

یک نفس غصه هاش را بارید

لحظه ای دل خوشی به من بدهید

زندگی را به یاد من آرید

سبزه ها را گره نمی زنم و

سیب را در خیال می خندم

سنبل و سنجد و سماق و تو را

لابلای کتاب  می بندم


((روشنک آرامش))

 

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر زندگی , شعر سکوت

تاريخ : دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ | 4:11 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

k678120_.jpg

 

دلم آتشدانی کهنه ،عشق اندود

بینداز اسفند غم هایت را

تا بسوزد و‌ بسوزاند غصه را

لبخند های کهنه  آورده ام

 ازدورترین سال های شمسی

بردار و به صورتت بچسبان

بال نمی خواهد

از شانه هایم بپر

تا این چهارشنبه های بی سور را

جشن بگیریم.


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر چهار شنبه سوری

تاريخ : سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ | 16:53 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

f206472_.jpg

 

من به تو دچار بودم

برای همین باغچه گل می داد

همه ی پرنده ها روی درخت خانه ی ما می نشستند 

و حوض از ماهی قرمز ها خالی نمیشد

تو به من دچار بودی 

برای همین ابرها

باران می شدند و 

کوچه همیشه عطر زندگی داشت

برای همین کفش هایمان 

جفت می شدند و 

موهای من همیشه بافته بودند

حالا اما

هیچ چیز سرِ جایش نیست

تو

خسته ای

و جنگ هر روز جهانی تر می شود

ترکش های کلمه 

نفرین های کلام

چایمان را تلخ می کند

ما عاقبت به خیر نشدیم

و آرزوهایمان

لای همان قرآن

سر سفره ی همان عقد 

پوسید

این اذان که در گوشم گفته اند

مرا مسلمان نکرد

من مرده بودم

و شهادتین را به من تلقین می کردند

من مرده بودم

و آنها فکر می کردند که به دنیا آمده ام...


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ | 2:26 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

i466949_.jpg

 

زن 

از پنجره افتاده بود

اما از دهان مردم نمی افتاد

هاج و واج بین کلماتی که نمی فهمید

دست به دست می شد

گریه اش را به خنده پوشاند 

و با قلاب بافتنی

مژه هایش را به هم بافت

کسی برای دیدن نمانده بود

پنبه ها را در گوش هایش کاشت

تا گل بدهند

زن آشپزخانه را تمیز کرد

به چشم نیاز نداشت

به گوش 

فقط دست هایش را لازم داشت

زن چشم و گوشش را بسته بود

دلش داشت از کار می افتاد

آشپزی می کرد

و شعر هایش را در سطل زباله می ریخت

هر شب

دردهایش را به آب می داد

زن مجرم بود

پشت دست هایش را داغ زد

تا چیزی از عشق ننویسد

حالا شبیه مرگ شده بود

سرد و زیبا


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ | 2:28 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

e829963_.jpg

 

نقش هایم را روی میز می چینم

هیچ کدام شبیه من نیستند

نه موهای بلند دارند

نه چشمان ذغالی

نه حتی زخمی بر سینه 

کلمات چقدر ناچیزند

انگار زبان بسته ی رنجند

و پر بسته ی اندوه

و بغض

تکرار ناخوشایند دردی ست که 

کهنه نمی شود

پیراهنم را بسوزان

و زخم هایم را نمک بپاش

«دیگر برای زیستن دو قلب کافی نیست»

من آدرس خانه ام را

به سینه ام سنجاق کرده ام

تا هر وقت از تو گم شدم

کسی مرا به خانه برساند.


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۹ | 2:2 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

m827227_.jpg

 

غروب بود 

و ایوان پریدگی رنگش را

جبران می کرد

گونه های حیاط گل انداخته بودند

درخت  تکیه داده بود به دیوار

و رد پای باران هنوز روی تنش پیدا بود

منتظر آمدنت بودم

که خبر رفتنت را گذاشتند توی دامنم

عکست انگار شبیه تو نبود

انگار زودتر از عکست رفته بودی

و حالا چشم های روشنت

مثل دیدگان سیاه من

رخت عزا پو شیده بود

دیوار ها کمکم کردند تا بایستم

پاهایم اما زودتر از من دویده بودند

تا تنت را در آغوشم گرم کنم

تو را به شکمم بر می گردانم

و این بار من 

 می زایمت

اینطور در من زنده می مانی

این طور نمی میری


((روشنک آرامش))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹ | 23:49 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

g810535_.jpg

 

دوست داشتنش عامیانه نبود

که با کلمات سطحی 

بشود شکوهش را به نمایش کشید

دوست داشتنش

حوصله داشت

حساس بود

و من مثل حلزونی که خانه اش

تنها دارایی اش باشد

عشقش را بر شانه هایم حمل می کردم


((روشنک آرامش))

 

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۹ | 23:25 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

y439598_.jpg

 

مرا در گوری خوابانده اند

که نمی دانم‌ کجاست

مرا در عمق زمین کاشته اند

دست کسی روی تنم‌ افتاده

که انگشتان استخوانی اش

مرا می ترساند

من

خسته ام از خوابیدن در گورهای دسته جمعی

اینجا نمی شود معاشقه کرد

همه قصه ی شکنجه می گویند

همهمه ای بی پایان

من اسمم را فراموش کرده ام

چون خاکِ سرد فراموشی می آورد

فقط لب های تو را به یاد دارم

که مرا می بوسیدند

و خیس اشک می شدند

من به خاطر لب هایت

-با این که چشم هایت را به یاد ندارم-

خاک را می شکافم

و‌ بیرون می آیم

اسم تو هر چه بود شیرین بود

مزه اش را زیر زبانم حس می کنم

تونلی باندازه ی یک عمر حفر می کنم

از قلب زمین

به آنجا که تو هستی

گورهای دسته جمعی عبور و مرور را سخت می کنند

می آیم شاید اسمم روی سنگی بر سینه ی خاک باشد

می آیم شاید زمین مرا به یاد بیاورد

اما

نه

ما مجهول الهویه ایم

و روی خاک گورمان

جرثقیلی عبوس دارد خانه می سازد.


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ | 4:22 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

q510193_Capture.png

 

اشعار و نامه های روشنک ارامش را

در اپلیکیشن برای تُ بخوانید و بشنوید

👇👇

http://cafebazaar.ir/app/?id=com.example.letters&ref=share


لینک دانلود چهل نامه ی صوتی عاشقانه

به شکل رایگان در کافه بازار قرار گرفت

برای دانلود روی لینک بزنید

نویسنده: روشنک آرامش

اجرا: عادل رستمکلایی

تنظیم: حسن خیری

👇👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.example.letters&ref=share


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۲۰ تیر ۱۳۹۹ | 14:1 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

r820223_photo_2020-06-30_23-30-08.jpg

 

خانه پناهگاه نبود

سنگر بود

و تو که با تیر کلمات

کمر به کشتنم بسته بودی

همرزم من بودی

من اما

دشمن فرضی تو 

که رگبار کلماتت

سنگرم را ویران کرد

تیری که به قلبم زدی

مشقی نبود

و خونی که تنم را ترک می کند

رنگ نیست

کشان کشان به کوچه می رسم

هیچ کجا امن نیست

ضامن نارنجک تردید را می کشی

اعتمادم هزار تکه می شود


((روشنک آرامش))

 

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹ | 5:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

n587474_photo_2020-05-02_00-50-32.jpg

 

به پیراهنم بیاویز

چون سنجاقی زینتی

که بر حریری بی آستین

به ناز می نشیند

به کمرگاهم بپیچ

چون ابریشمی که گره می خورد 

تا دست آفتاب

به پوستم نرسد

اندوه باش

پا به سینه ام بگذار 

و‌ماندگار شو


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ | 3:46 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

b068194_photo_2020-05-16_23-03-15.jpg

 

از خوابی می پرم

که مال من نیست

انگار در رویای مردی غریبه 

برهنه از خواب پریده ام

و یک نفس تو را صدا می زنم

بعد از ترس بیدار نشدن

در خواب دیگری گم می شوم

باید پنجره ذهنم  را برق بیندازم

پاک کنم این آبگینه ی وهم انگیز را

که آمدنت از پشت خواب هایم شفاف باشد

شاید عطر تو از تنم پریده

که هر بار گم می شوم 

برگرد 

آن پرفیوم فرانسوی خوشبو را

به گلوگاهم بیفشان

این طور که هر شب 

در خواب کسی بیدار می شوم

مرا رنج می دهد


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ | 4:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

q574188_photo_2020-05-02_00-51-03.jpg

 

به من فکر نمی کند

و از شعله می افتم

دهان هیچ عاشقی 

از دوستت دارم گرم نمی شود

و هیچ معشوقی

از تشنگی شنیدن عاشقانه سیراب نمی شود

عاشقی که 

دوستت دارم را فراموش می کند

پروانه ایست که پیلگی اش را به خاطر نمی آورد

عنکبوتیست که از تار زدن دست کشیده

طعمه ایست بر قلاب 

که در بر که ای بی ماهی فرو می رود

شب است

و من 

فانوسی بی شعله ام

که درگاه هیچ پنجره ای را روشن نمی کنم

و هیچ  گمشده ای را

دست یاری نخواهم داد

من فراموشکارم

و بیماری ام را دوست دارم

چون تو را از یاد من پاک می کند


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ | 4:17 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

i136797_download.jpg

 

هيچ توجيه ي براي نبودنت نيست!

هيچ مصيبتي عشق را كم رنگ نمي كند

فراموشي بيماري عجيبي ست،

مي ترسم كه سرايت كند.

به عشق 

به انسان

به من

به ما.


(( از مجموعه ی باید برای جای خالی ام نامه ای بنویسم  ))


((روشنک آرامش))

 

کانال شعر باران خورده و استاتیرا

به مدیریت شاعر روشنک آرامش 

لطفا برای پیوستن روی لینک های زیر کلیک کنید...

👇👇👇

https://t.me/Aastatira

👇👇👇

https://t.me/sherebarankhorde


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۹ | 1:10 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

به همان یک بوسه قانعم از تو . 

چه بخواهم بیشتر؟ 

مگر عشق جز شکیبایی و اندوه حاصلی دیگر دارد؟

راضی ام به رضای تو.

 آن قدر که خدا چشم هایش را می بندد و نادیده می گیرد 

این پرستش زمینی بی سر انجام را.


از مجموعه ی حرف هایی که نباید می گفتم

((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹ | 13:24 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب قدیمی تر