هی قرمطی
به تعویض کدام بند گریخته ای
که شک فریاد زنان
تردید را به رخِ ترس می کشد
قرمطی ازآن تاریکی بخوان
ولب هایی در انهدام کلمه
که کلام می گریزد از حرف
وهرکس به اندازه ی قامت خویش به راه می رود
بگومرگ چیست؟
اسطوره ی غم ها
که انسان در عاقبت خود
دفن می شود
هی قرمطی
آن مرد که هرزگی اش
به رخ زمان می ماند
و زمان روسپی را به آغوش می خواند
زن را به تاراج شب خواست
اشک برگیر از تماشا
که آه دیگر درد را نمی شناسد
به نان و نمک و آینه سوگند
که از قوماشتان نیستم
هی....
((فرناز جعفرزادگان))
-
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
-
رفتی و دلم با تو مسافر شده است
انگار پرنده ای مهاجر شده است
دنبال تو کوچه کوچه در شهر غریب
پرسه زن خلوت معابر شده است ..
-
((بدری دهنوی))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: بدری دهنوی , اشعار بدری دهنوی , شاعرانه , شعر کوتاه
در امتداد چند افق بنویسم ات
از ارتفاع کدام آسمان
وقتی آفتاب
راس انگشتان تو
طلوع می کند ...
((بدری دهنوی))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: بدری دهنوی , اشعار بدری دهنوی , شاعرانه , شعر کوتاه
یک نگاه دادی
به من
صد نگاه گرفتی
عشق هزار آیه است
این گناه یک نزول است
بشکن این پیمانه را
یا بنوش تمامم را ...
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شاعرانه , شعرکده
نامت کیست
بگو تا مدام تکرار کنم بر تکلم واژه ها
بر زبان شرجی هرشعر
که از دستان آفتاب بر کارون می تابد
آری بگو
تا چراغ برق های این کوچه
پر اند ازسکوت تاریکی
پر شوند از لبخند نامت
راستی نامت قشنگ است
آفتاب
سرو سبز
پنجره
تپش های که از هر رگ می گذرد
بگو با صدای بلند
تا سطر به سطر این دفتر خالی م پر شود
از نام رسای تو
تنهایی در برهه ی از دلتنگی
بر زمین سخت زنده زنده به گور سپرده شود
قلم مثل کودکی شیر خوار انگشت به دهن
لب تکان می دهد تا تکرار کند تورا
بر تمام آنچه هست می توان نوشت
بگو بر زبان مفلوک
که قرن ها است سخن نمیگویید
میدانم نامت قشنگ است
مثل آن پروانه که از چنگ باد می گریزد
بر چین چین دامنم می نشیند
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شاعرانه , شعرکده
درمن تفنگی است
که دوست داشتن را دیگر
بلد نیست
گلوله ها را میبلعم
باروت ها را نفس میکشم
پرم از خشم یک ماشه کشیدن
نشانه میروم
گرگهای که هوس دریدن دارن
برسینه ام یک قشاب پراز گلوله است
خودرا برا انتحاری یک مرگ
پیشمرگ کرده اند
اولین گلوله ام را برایشانی ترسها
گه جای پوتین هایشان برمن کبودی میکند
خالی میکنم
مملوم ازنبرد
درمیدانی که درآن جنگ دوئل است
آری من یک تفنگم برای یک نبرد
وفارغ ازتمام دوست داشتن ها می شوم
دنیا را پراز خشم گلوله ها میکنم
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شاعرانه , شعرکده
هر آینه
که مرا دید
تو را دید
تو
که در من شکفته ای
بین ما
آمدن و رفتنی نبود
ما همیشه بوده ایم
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
"الا یا ایهاالدلبر" که از این دل گذر کردی
جهانم را به اندوهی،لَبالب مختصر کردی
شدم یک پنجره رویا،به چشم انداز چشمانت
تو با باران نگاهم را،شبانه همسفر کردی
دو پلک خیس و بُغضی که، مسلّح می شود هرشب
به قصد کشتنم با غم، تبانی تا سحر کردی
ببین! نیمی زنم آن نیم دیگر هم درختی که
دچار مرگ تدریجی، به زخم صد تبر کردی
هنوزم تحت پیگردم، به جرم عطر آغوشت
که شهری را به افیون و مخدر پر خطر کردی
((بدری دهنوی))
برچسب ها: بدری دهنوی , اشعار بدری دهنوی , شاعرانه , شعر عطر آغوشت
من به ماه نگاه میکردم
تو به اشارهی انگشتانم
بگو
آن ماه
آن ماه شکسته
در میان آبها چه میخواست
که نگاه
عیانِ دیدار است
در وقتِ تماشا...
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
تو را یافتم
به سان قلبی که تپش را
و آوازی که هوا را
که اگر نبودیم
زمان فرصت دیدار، نداشت
در دوستت دارم همیشه چیزی جا مانده
نام تو آن حروف ازلیست
که سالها پیش از بیگ بنگ
مرا صدا زد
و از دوستت دارمها آسمان روشن شد
آینده را به یاد نمیسپارم
بودن،
رازیست که قبل از آن که تو،
من و ما باشیم،
دوستش میداشتم
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
شلاق شب
بر گردهی آسمان
تا تکههای تاریکی که ریخته
بر بکارت ماه
گور به گور شده
هر چه من و تو
از ما چه مانده
جز منهایی تنها
وامانده در گورابی مردهخوار
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
تو که برگردی
خدا به زمین برمی گردد
و ته سیگارهایش را
از زیر پوستم
جمع می کند!
تو که برگردی
غروب بار و بنه اش را
برمی دارد
از در پشتی
فرار می کند !
تو که برگردی ...
آه
برگرد ودر من
نفس بکش!
نفس بکش!
نفس بکش!
انقدر که فصل ها ی غریب
به تو برسند!
انقدر که فاصله ها ی خبیث
دق کنند...!
انقدر که در سطرهای اول هر شعر
سیب ها سرخ شوند
و انقدر که فکرها
شب را بشویند!
در من نفس بکش!
ما با تمام سکوت سنگین مان
فریادهای یک دفتریم ...!
((آرزو کاظمی))
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , شاعرانه , شعرکده
چنان ست به جهان
که زمین به زمان
آفتاب به آسمان
و باران به خاک
دست می برد به آغاز
و میآفریند خود را
زن
در چشمه ی نام آبتنی می کند
تا بکارت تعمیدی دوباره یابد
مدام می باید بود
که بدانیم این مکرر را
از لیلیث تا ابد الاخر
از هر نام
یک الهه بر می خیزد
تا حیران کند
خدایان را
اگر جهان را
زندگی را دونیم کنند
نیمی زن است و
نیمی دیگر هم زن
پشت زیبایی جهان زنی خوابیده
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
راهی نیست
در خطوط چشم هایم
تا کولی پیری
آن را
به تعبیر روز ها ببرد
راه های چروکیده ی دنیا
در امتداد دست هایی پنهان شده
که از نگاه هیچ کف بینی
تعبیر نمی شود
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه
شبها گذرد که دیده نتوانم بست
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست...
((سعدی)
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
میروی و حال دنیایم پریشان می شود
ماجرای عشقمان در سینه پنهان می شود
وسعت دنیای من پیراهنی با عطر توست
دکمهدکمه کندنِ جانم چه آسان می شود
خوشه چینِ بوسه هایت بوده ام از این به بعد
تشنه تا دیدی مرا ،انگور مهمان می شود
در هوایت بی هوا می بارم و ابری ترم
کوچه ی دل تا ابد محکوم باران می شود
بعد تو تقویم ماه و سال من با این حساب
یک هزار و سیصد و چندین زمستان می شود
((بدری دهنوی))
برچسب ها: بدری دهنوی , اشعار بدری دهنوی , شاعرانه , شعرکده
گیرم که به فتوای خردمندی و رای
از دایرهٔ عقل برون ننهم پای
با میل که طبع میکند چتوان کرد؟
عیبست که در من آفریدست خدای
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
کی دانستم که بیخطا برگردی؟
برگشتی و خون مستمندان خوردی
بالله اگر آنکه خط کشتن دارد
آن جور پسندد که تو بیخط کردی
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
-
ای کاش که مردم آن صنم دیدندی
یا گفتن دلستانش بشنیدندی
تا بیدل و بیقرار گردیدندی
بر گریهٔ عاشقان نخندیدندی
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , تک بیت زیبا , شعر ناب , شعر کوتاه
-
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری
باشد که بلای عشق گردد سپری
چندانکه نگه میکنم ای رشک پری
بار دومین از اولین خوبتری
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
هر روز به شیوهای و لطفی دگری
چندانکه نگه میکنمت خوبتری
گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش
بستانم و ترسم دل قاضی ببری
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
-
ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی
سرمست هوی و پایبند هوسی
ترسم که به یاران عزیزت نرسی
کز دست و زبان خویشتن در قفسی
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
کردیم بسی جام لبالب خالی
تا بو که نهیم لب بران لب حالی
ترسنده ازان شدم که ناگاه ز جان
بیوصل لبت کنیم قالب خالی
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
-
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی
اینست که دور از لب و دندان منی
ما را به سرای پادشاهان ره نیست
تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
-
گر دشمن من به دوستی بگزینی
مسکین چه کند با تو به جز مسکینی
صد جور بکن که همچنان مطبوعی
صد تلخ بگو که همچنان شیرینی
-
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , تک بیت زیبا , شعر ناب , شعر کوتاه
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز
یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
مستوری و عاشقی به هم ناید راست
گر پرده نخواهی که درد، دیده بدوز
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
رویی که نخواستم که بیند همه کس
الا شب و روز پیش من باشد و بس
پیوست به دیگران و از من ببرید
یارب تو به فریاد من مسکین رس
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , تک بیت زیبا , شعر ناب , شعر کوتاه
همسایه که میل طبع بینی سویش
فردوس برین بود سرا در کویش
وآن را که نخواهی که ببینی رویش
دوزخ باشد بهشت در پهلویش
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.