
عشق من،
هر نفس که میکشم
جهان پر از عطر حضورت میشود
و باد
پچپچ نامت را
میان برگها میرقصاند.
تو را مینگرم
در نجوای سکوت،
چنان که باران
از مهربانی آسمان
بر خاک میچکد و سرریز میشود.
دستهایم هنوز
تداعی لمس تو هستند
و با هر تپش
عطر حضورت
در بکارت احساسم میشکفد.
تو واژه نمیشوی
فقط در سکوت من شکوفه میدهی
و جهان
در تماشای تو
قد میکشد و نفس میکشد.
((سارا امیری فلاح))
برچسب ها: سارا امیری فلاح , اشعار سارا امیری فلاح , شعر ناب , شاعرانه سارا امیری فلاح

در این غربت حزین
در این هزار توی بی مقصد
پروانه محصور در پیله ام
مرا شوق رهایی نیست
در ازدحام آدمکها
در میهمانی نقابها
من محجورترین تصویر
در قاب سوختهام
در سکوت شب
تهی از آنچه بودم
در بزم سایهها
پایکوبان
بر خاکستر خویش
می رقصم .
((سارا امیری فلاح))
برچسب ها: سارا امیری فلاح , اشعار سارا امیری فلاح , شعر ناب , شاعرانه سارا امیری فلاح

بدان سرم که شکایت ز روزگار کنم
گرفته اشک ره دیدهام، چه کار کنم؟
بدین مشقت الا، زندگی نمیارزد
که من ز مرگ، همه عمر را فرار کنم
به جامی از می چرخ است مستی ای ساقی
گرم که مست کنی، هستیم نثار کنم
شراب مرگ خورم بر سلامتی وطن
به جاست گر که بدین مستی افتخار کنم
چنان در آرزوی درک نیستی هستم
که گر اجل بکند همت، انتحار کنم
ز پیش آن که، اجل هستیم فدا سازد
چرا نه هستی خود را، فدای یار کنم
ز بس که صدمه هشیاری، از جهان دیدم
بدان شدم که دگر، مستی اختیار کنم
جنون که بر همه ننگ است، من به محضر دوست
قسم به عشق، بدین ننگ افتخار کنم
من این جنون چه کنم؟ یافتم ز پرتو عقل
چو فرط عقل جنون است من چه کار کنم؟
بگو به شیخ مکن عیبم این جنون عقل است
ترا نداده خدا عقل من چه کار کنم؟!
((میرزاده عشقی))
برچسب ها: میرزاده عشقی , غزلسرا , شعر ناب , شعر فارسی

اشک می ریزم
در خانه
در خیابان
در خاطره
خنده
بزرگراهی ست
که مسدود شده ...
پشت چراغ ایستاده ام
با همه ی رنگهایی که از پیراهنم پریده اند
به اسمانی فکر می کنم
که می خواهد
از قفس بیرون بپرد
سمیه بحر کاظمی (آرزو)
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , سمیه بحر کاظمی , شعر ناب

شاخه ها شکسته اند
و در ختان به پهلو خوابیده اند
لبانت
انار گلپر زده است
روی میزی که
در تمام فصلها
از میوه خالی ست
سمیه بحر کاظمی (آرزو)
برچسب ها: آرزو کاظمی , اشعار آرزو کاظمی , سمیه بحر کاظمی , شعر ناب

هی قرمطی
به تعویض کدام بند گریخته ای
که شک فریاد زنان
تردید را به رخِ ترس می کشد
قرمطی ازآن تاریکی بخوان
ولب هایی در انهدام کلمه
که کلام می گریزد از حرف
وهرکس به اندازه ی قامت خویش به راه می رود
بگومرگ چیست؟
اسطوره ی غم ها
که انسان در عاقبت خود
دفن می شود
هی قرمطی
آن مرد که هرزگی اش
به رخ زمان می ماند
و زمان روسپی را به آغوش می خواند
زن را به تاراج شب خواست
اشک برگیر از تماشا
که آه دیگر درد را نمی شناسد
به نان و نمک و آینه سوگند
که از قوماشتان نیستم
هی....
((فرناز جعفرزادگان))
-
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه

با چشمی خالی به دیدارت آمدم
دره ای بودم که مه حرفش را مکدر کرده بود
گیاهی نامکشوف
که تنهایی برگهایش را تلخ
و رنج
ساقه هایش را سمت خاک بازگرداند
تو باد و باران توأمان بودی
تو را دیدم
و گریه نجاتم داد ...
((محسن حسینخانی))
-
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه , شعر ناب

تو که نیستی،
وقت قدم زدن دست باد را میگیرم،
دستان نامرئی و خیالی باد را
اما دیگر انگشتانم بافته نمیشوند
لای انگشتهای تو.
گنگ و آرام در قلبم،
با من حرف میزنی.
من دست باد را میفشرم،
برگهای شرابیرنگ را له میکنم،
و همهچیز ناگهان
طلاییرنگ میشود.
مشکوکم به اینکه نکند
واقعاً دست تو در دستم باشد
آنطور که همیشه
وقتی اینجا بودی،
دستم را میگرفتی.
چه میگویی در قلبم؟
سرم را خم میکنم تا بشنوم و
حس میکنم دستت بلند شده
تا موهایم را نوازش کند،
مثل همین باد که درختان نقنقوی
بالای سرم را ناز میکند.
حالا اما صدایت را خوب میشنوم،
دارد از عشق حرف میزند.
((کرول ان دافی ))
ترجمهی یگانه وصالی
-
برچسب ها: کرول ان دافی , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب , شعر جهان

به باد می مانی
شعله نکشیده
خاموشم می کنی
به باد می مانی
زبانه کشیده
گر میگیرم از وزیدنت.
((شیرکو بیکس))
-
برچسب ها: شیرکو بی کس , اشعار شاعران خارجی , شعر ترجمه , شعر ناب

پرنده ای دارم در بهار
که برایم میخواند
بهار به دامش میاندازد
اما همین که
تابستان سر برسد
و گلها نمایان شوند
سینه سرخ میرود.
شِکوه نمیکنم، اما؛
میدانم پرنده از آن من است
با اینکه پریده و گریخته
از آن سوی دریاها
با نغمهای نو، به سوی من
بازخواهد گشت
وفادار است به دستانی امن
و ماندگار در سرزمینی واقعی
که از آن من اند
گرچه حالا جدا افتاده اند
اما به قلب شکاکم میگویم
آنها از آن تواند
در روشنایی تابناک
و زیر نور درخشان میبینم
هرگونه شک و ترس
و هر ناسازگاری
از اینجا رخت بر بسته
شِکوه نخواهم کرد
میدانم پرنده از آن من است
گرچه پر کشیده
از درختی در دوردست
با نغمهای امید بخش
به من بازخواهد گشت.
((امیلی دیکنسون))
ترجمه از سادات آهوان
-
برچسب ها: امیلی دیکنسون , اشعار امیلی دیکنسون , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان

احساس تهی شدن
موجی است
که وجودم را فرا گرفته
دلی که در آن
عشق تو مأوا گرفته
عشق تو و دیدار تو
روح
تو و عصیان تو
عصیان تو
که در عصیان من فریادمی کشد
مرا تا قعر اقیانوس های درون می برد
و من به اندازه ی جاده پر از تنهایی
فریاد درون را
تا نهانخانه ی قلبم فرو می کشم
((پروانه فتاحی طاری))
-
برچسب ها: اشعار پروانه فتاحی طاری , شعر کوتاه , شعر ناب , پروانه فتاحی طاری

صدای تو میتواند
سری را برگرداند
شبیه ریلی فرو رفته در مه
که مسافری بی چمدان را ...
سرم را میچرخانم
تو ایستادهای
با هزار اسب پریده از خواب در سینهام
باور کن میدانستم
هرکجا رفته باشی
من برمیگردم.
((حانیه فراهانی))
-
کانال یوتوب شعر های باران خورده
برچسب ها: حانیه فراهانی , اشعار حانیه فراهانی , شعرکده , شعر ناب
_sxpt.jpg)
همه باغ دلم آثار خزان دارد ،
کو ؟
آن که سامان بدهد،
این همه ویرانی را ...
((حسین منزوی))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: حسین منزوی , کانال حسین منزوی , شعر ناب
شعر و اجرا : الهه دهقان
-
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: الهه دهقان , اشعار الهه دهقان , ترانه های الهه دهقان , شعر ناب

ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ
ﺁﻧﭽﻪ ﺑﮕﺬﺷﺖ ، ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺎﺯ
ﻗﺼﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﯾﮕﺮ
ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺷﺪ ﺁﻏﺎﺯ ...
((ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: سهراب سپهری , اشعار سهراب سپهری , شعر ناب , شاعرانه آرام

-
ﺩﻟﻢ،
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺳﻴﻢ ﺁﺧﺮ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﻫﻤﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
ﻛﻪ ﺳﻴﻢِ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ .
ﺣﺘﯽ ﻳﻚ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪﻩ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩ
ﺭﻭﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺳﻴﻢ ﺁﺧﺮ ﺗﺎﺭﺵ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﺳﻴﻢ ﺁﺧﺮ !
ﺍﻣﺎ ﺳﻴﻢ ﺁﺧﺮ
ﻳﻌﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻴﺮﻓﺘﻨﺪ ﻗﻤﺎﺭ،
ﺳﻜﻪ ﺯﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻴﺒﺎﺧﺘﻨﺪ،
ﺟﻴﺒﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻴﮕﺸﺘﻨﺪ،
ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺳﻜﻪ ﺳﻴﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑ
ﻪ ﻗﻤﺎﺭ ﻣﻴﺰﺩﻧﺪ .
ﻣﻴﺰﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻴﻢ ﺁﺧﺮ،
ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺑﺮﺩﻥ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ،
ﻳﺎ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺳﻜﻪ ﻧﻴﺴﺘﯽ ...
((ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ))
ﺗﻤﺎﻣﺎً ﻣﺨﺼﻮﺹ
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: عباس معروفی , اشعار عباس معروفی , عاشقانه ها عباس معروفی , شعر کوتاه

من بر می خیزم!
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگارِ روحم را صیقل میزنم
آینه ای برابرِ آینه ات میگذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم !
((احمد شاملو))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: اشعار احمد شاملو , کانال احمد شاملو , شعر ناب , شعر ابدیت

رواق مرمرین است
پیکرت
و
بلندای بالات
و
در همین هیئتی که هستی
در همین هیئت متروکی که هستی
به جهان شباهت یافتهای
تن بیزهوار فلاحتی من
تو را میکاود
و فرزند نرینهاش را
از عمق خاک میجوید
حفرهای منزوی در سنگام
که پرندگان از آن گریز پر، میگشایند
غاری که شب را میشکند
به قدرت تسخیر کنندهات.
از برای استقامتام
در زنده ماندن است که
زوبینی میسازم از تو
پیکانهای کاونده بر کمانکش خویش
سنگی بر فلاحن و سنگانداز خویش
اینک زمان انتقام اینجا لنگر میزند
تو را سخت عاشقم
ای جسمیت پوست
جلبک نرم جوی
ای شهد بسته و
طلب شونده
تک سخت سینه
ای چشمان بیحضور
زین آستان،
گل سرخ زهدان!
ای صدای آرام اندوهان
ای کرامت همارگان
اندام زنانه
ای سیلاب تشنهگی
ای اضطراب بیکرانهگی
و
ای مقصود بیمقصد
به راه نستوار سرگشتهگی
ای جوی سیاهی که در آن
عطش، نشسته در ابد
ای مشقت پابرجاعی
ای
ای
رنج بیانقطاعی.
((پابلو نرودا))
ترجمه ی سیروس شاملو
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی

خفته بوديم و شعاع آفتاب
بر سراپامان به نرمی میخزيد
روی کاشیهای ايوان دست نور
سايههامان را شتابان میکشيد
موج رنگين افق پايان نداشت
آسمان از عطر روز آکنده بود
گرد ما گویی حرير ابرها
پرده ای نيلوفری افکنده بود
دوستت دارم خموش و خسته جان
باز هم لغزيد بر لب های من
ليک گویی در سکوت نيم روز
گم شد از بی حاصلی آوای من
((فروغ فرخزاد))
برچسب ها: فروغ فرخزاد , اشعار فروغ فرخزاد , شعر های فروغ فرخزاد , شعر عاشقانه فروغ فرخزاد

چشمت ستاره اش را
چندان چراغ وسوسه خواهد کرد
تا من به آفتاب بگویم: نه!
بانوی رنگ های شکوفان!
رنگین کمان!
پل بسته ای که عشق
آفاق را به هم بردوزد
آفاق را به رنگ تو می بینم
و چشم هایت آن سوی مه
همچون چراغ های دریایی می سوزد.
((حسین منزوی))
برچسب ها: حسین منزوی , اشعار حسین منزوی , شعر کوتاه , شعر ناب

جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی
من میانسالم؛ تو داری زود پیرم می کنی
نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز
آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی
این مطیع محض، دست از پا خطا کی کرده است؟
پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟
سال ها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام
رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی!
تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است
آخرش از این نظر هم بی نظیرم می کنی!
من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام
می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟
((اصغر عظیمی مهر))
-
👇👇👇
برچسب ها: اصغر عظیمی مهر , غزلسرا , شعر ناب , شعر کویر

سکوت کردم
خندهاش گرفت
به یاد ندارم
راههایی را که پیمودهام
درهایی را که کوبیدهام
و غزلهایی را که سرودهام
سکوت کردم
به گریه افتاد
به یاد دارم هنوز
راه هایی را که نپیمودهام
درهایی را که نکوبیدهام
و غزل هایی را
که برای او
نسرودهام
((واهه آرمن))
برچسب ها: شعر دلتنگی , شعرکده , کافه شعر , شعر ناب

آمده بودم
تا گلی بنشانم
یا درختی بکارم
ولی فصل بهار و خزان
گذشت
و دست های من از نوشتن نام
درخت و گل
فرسوده است
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه

هر آینه
که مرا دید
تو را دید
تو
که در من شکفته ای
بین ما
آمدن و رفتنی نبود
ما همیشه بوده ایم
((فرناز جعفرزادگان))
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر ناب , شاعرانه

-
تردید کن
در هر چه می خواهی
هر قدر که می توانی
تا هر وقت که می دانی
تقدیر تو تغییر نخواهد کرد
من
به کاری که با قلبت کرده ام
یقین دارم
((افشین یداللهی))
برچسب ها: شعر یقین , شعر عشق , شعر ناب , شعران بزرگ ایران

من نه خوش بینم نه بد بینم
من شد و هست و شود بینم
عشق را عاشق شناسد ، زندگی را من
من که عمری دیده ام پایین و بالایش
که تفو بر صورتش،لعنت به معنایش
دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی ، پری را می برد با خویش
از کجا ؟ از کیست ؟
هرگز این پرسیده ای از باد ؟
به کجا ؟ وانگه چرا ؟
زین کار مقصد چیست ؟
خواه غمگین باش ، خواهی شاد
باد بسیار است و پر بسیار ، یعنی این عبث جاریست
آه باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن ، تو خود دانی
گر عبث یا هر چه باشد چند و چون
این است و جز این نیست
مرگ می گوید : هوم چه بیهوده
زندگی می گوید اما
باز باید زیست
باید زیست
باید زیست
-
((مهدی اخوان ثالث))
برچسب ها: شعر ناب , شعر عشق , شعر زیستن , شعر زندگی

خورشید من برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم
دل را قرار نیست ، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو ، منزل به منزلم
کبر است یا تواضع اگر ، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم
با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجهی این چاه بابلم
بعد از بهارها و خزانها ، تو بودهای
ای میوهی بهشتی از این باغ ، حاصلم
تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم
دریا و تخته پاره و توفان و من ، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم
شعرم ادای حق نتواند تو را ، مگر
آسان کند به یاری خود خواجه مشکلم
با شیر اندرون شد و با جان بهدر شود
عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم
((حسین منزوی))
-
برچسب ها: غزلسرا , شعر ناب , غزل معاصر , شعر های عاشقانه

نقطهی امن منی
هر شب دستم را روی قلبم میگذارم
با خودم تکرار میکنم،
تو را به هیچ چیز ترجیح ندادهام
بیبهانه مال من باش
((نسیم دادستان))
برچسب ها: نسیم دادستان , اشعار نسیم دادستان , شعر کوتاه , شعر ناب
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.

























