شعر های باران خورده ....

اه که چقدر بد است.

به این خوبی ها,

تمام کردن کسی که

قرار بود

"هنوز ها"

تمام نشود...

((حسین منزوی))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

انگشتان کشیده ی تو :

- این معلمان مهر آموز -

تولدی را در من آغاز می کنند

من ابدیت را زمزمه می کنم

و بر کوهی بلند می خوانم :

« ای

معلمان ، برمن کتابی را بگشایید

که از ابدیت عشق

سخن می گوید و در کوهها

اشتیاق پاسخ را ببار می نشاند .

((فرخ تمیمی))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

من ظاهر نیستی و هستی دانم

من باطن هر فراز و پستی دانم

با این‌همه از دانش خود شرمم باد،

گر مرتبه‌ای ورای مستی دانم

((خیام))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh

تنها

در داوری خداوند

و کامیابی چشمان سرخ مردگان

وقتی صدای تو در تابوت

جمعه‌های نیامده‌ی هجرت بود

پدر با من بمان در این خواب

در مدار و محور جهان

عدالتی که سپیده‌دمان در خون و نان و شراب

سَر بریده شد

که یهودا بر قصه‌های ننگین فرود آمد

تو می‌خواندی

در لحظات رخوت‌آلود

در هذیان‌های شبانه

ذکرهای مدام بر جراحات

و قسم خوردیم که چیزی ندیدیم

و گوش‌های ما رنگ خون را نشنید

می‌خواندی

دهانت شفا نمی‌داد

و ما پس از آن شب یهودای قصه‌های ننگین بودیم.

((سحر گودرزوند))

👇👇👇 

بگذار در آغوش تو آرام بگیرم

دلچسب ترین شیوه ی جان باختن است این 

((سعید بیابانکی))

👇👇👇 

شبم را روز و روزم شب نمود از گردش چشمی

چه یاری کرد با من، گردش افلاک را دیدی؟

((مخلص کاشانی))

👇👇👇 

مرگ از محبّت تو خلاصم نمی‌کند

در زیر خاک هم دلِ من پای بستِ توست ...

((صیدی تهرانی))

👇👇👇 

گر بمیرم مَنُما چهره به من، روزِ وصال

حسرتِ روی تو حیف است که از دل برود ...

((عرفی شیرازی))

👇👇👇 

مردیم و ندیدیم ز صد کام یکی لیک

بردیم همین حسرت دیدار و دگر هیچ ...

((عرفی شیرازی))

   👇👇👇   

https://t.me/mohammadshirinzadeh

چرا

با شروع باران

دست یکدیگر را گرفتیم

ما که می دانستیم

برای وداع با هم

پا به این خیابان گذاشته ایم ...

((محمد شیرین زاده))

   👇👇👇   

https://t.me/mohammadshirinzadeh

من و تو 

در کوله هایمان 

برای درمان زخم دلتنگی

آغوش داشتیم

بوسه داشتیم 

و دوستت دارم

اما در نهایت 

بی رحمانه سکوت را انتخاب کردیم 

"برای همیشه"...

((سحر رستگار))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

تو با آنکه سرم را سفت چسباندی به آغوشت

ولی من باز از آغوش تو سر در نیاوردم ...

((حسین شیردل))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

مپرس در شب هجران من ز طالع صبح

که سوخته است ز آهم ستارهٔ سحری ...

((مخلص کاشانی))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

حضور سبزقبایی میان شبدرها 

خراش صورت احساس را مرمت کرد

((سهراب سپهری))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

اوضاع زشت مردم عالم ندیدنی است

امروز صرفه نیست که بینا شود کسی

((صائب تبریزی)) 

https://t.me/mohammadshirinzadeh

از توس تا ترنج دویدیم، بى قرار

از بلخ تا بهار چه مانده است؟ ... انتظار

دنبال سربدارترین مرد مى روم

در كوچه باغهای غم انگیز سبزوار

در این میان اگرچه مرا سرو خوانده اند

من پیش قامت تو سرافكنده ام؛ هزار-

بار از غروب غرب به مشرق دویده ام

تا صبح دولتم بدمد در كنار یار

او هفت قر ِن پیش، گلستان و بوستان

من هفت قر ِن بعد، نمكزار و شوره زار

سعدی بیا كه باز شب ما دراز شد

«بگذار تا بگریم چون ابر در بهار»

اینجا كه شب، سكوت، كویرست و تشنگى

باران شو ای دوتار خراسانى ام؛ ببار!

این فصل، فصل عشق و تمّنای عشق نیست

من مى روم به راحتى از یاد روزگار

از سیب تا سمرقند، از ماه تا مزار

از ترمه تا تغزل، از عشوه تا انار

پیوسته باختیم و ورق خورد روزگار

چیزی نمانده است بجز حرص این قمار

چیزی نمانده است بجز آ ِه پر امید

چیزی نمانده است بجز چشم پر خمار

من بى قرارم ای غز ِل مانده در گلو

حرف از هزار بغض فروخورده ام نیار! .

((حافظ ايمانى))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

مانده ام در حسرت بالابلایی روز و شب

جان دهم از دوری دیرآشنایی روز و شب

عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام

تا بیابم شاید از تو رد پایی روز و شب

((سهیل محمودی))

شب های بسیار

با شوق دیگری

کنار تو خوابیدم

شبیه خرچنگی

که در خزه ها گیر کرده است

لعنت به تو!

چرا نفهمیدی که سرزنشم کنی

و به رودخانه بیندازی

لعنت به تو!

سال هاست

چون سنگی

در حال غرق شدنم!

((شیرین خسروی))

https://telegram.me/sherebarankhorde

با زیباییِ تو

دست هایم دستِ خودم نیست؛

درست مثلِ باد

وقتی می خواهد در پاییز

پیراهنِ درخت را از تنش دربیاورد ...

((حافظ ایمانی))

https://telegram.me/sherebarankhorde

کسی در باران

نقش بازی نمی کند

حتا خودپسندترین بازیگر هم می داند

مردم غافلگیر شده

تماشاگرانِ خوبی نیستند.

((عباس صفاری ))

https://telegram.me/sherebarankhorde

از چشم هایت بپرس

از این به بعد

تو مسئول تمام اتفاق هایی هستی

که برایم می افتد

((حافظ ایمانی))

مثل یک کوه شکستیم و نشستیم ‌؛ ولی

باز با ماست همان صبر و شکیبایی ها

((سهیل محمودی))

https://telegram.me/sherebarankhorde

هزار راه رها بخش ، گشوده خواهد شد

و شعرهای شفابخش ، سروده خواهد شد

((حافظ ايمانى))

از خود تهى شدم كز عشق پر شوم

از عشق تو پرم از خويش خالى ام

((حافظ ايمانى))

https://telegram.me/sherebarankhorde

دل گفت وصالش به دعا

باز توان یافت...

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت...

((حافظ))

تنها، آدم‌های دیوانه را دوست دارم.

آدمهایی که دیوانه‌ی زندگی‌اند.

دیوانه‌ی حرف زدن. دیوانه‌ی نجات یافتن

در یک آن، خوره‌ی همه چیز هستند

آدم‌هایی که هیچوقت خمیازه نمی‌کشند.

حرف‌های معمولی نمی‌زنند

فقط می‌سوزند. می‌سوزند. می‌سوزند

((جک کرواک))

خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم

((حافظ))

به کس پناه نجویم پیِ گشایش ِ کار

همان که در به رُخم بسته

باز خواهد کرد...

((طالب آملی))