نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
خرد ز پیری من کی حساب برگیرد
که باز با صنمی طفل عشق میبازم
بجز صبا و شمالم نمیشناسد کس
عزیز من که به جز باد نیست دمسازم
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
-
((حافظ))
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر بنوشان
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا دَرنگرد که بیتو چون خواهم خفت
-
(( حضرت حافظ))
-
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر کوتاه
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم
ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم
اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
در مکتبِ غمِ تو چُنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات میکند
هر چند کاین چُنین شدم و آن چُنان شدم
آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد
کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مغان شدم
در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت
با جامِ مِی به کامِ دلِ دوستان شدم
از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید
ایمن ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم
من پیرِ سال و ماه نیَم، یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفوِ گناهت ضمان شدم
-
((حافظ))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: اشعار حافظ , غزلسرا , عکس نوشته آهنگ , شعر گرافی عاشقانه
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس
موسی آنجا به امید قبسی میآید
هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای دِه که به میخانهٔ ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بر آن خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید
-
((حافظ))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: غزل کهن , غزلسرا , غزل ناب , اشعار حافظ
نخفته ام زخیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
((حافظ ))
-
👇👇👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعر های ناب , شعر و شراب
روز و شب خوابم نمیآید به چشمِ غم پرست
بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمع
((حافظ))
👇👇👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر شب
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
((حافظ))
👇👇👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر بنوشان
حالی خیال وصلت خوش میدهد فریبم
تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی
((حافظ))
👇👇👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر فریب
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کِشم رَخت به میخانه و خوش بنشینم
((حافظ))
👇👇👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر میخانه
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و مِی کنم
((حافظ))
👇👇👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر دوست
در دلم بود که بیدوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
((حافظ))
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر دوست
چو گفتمش که: دلم را نگاه دار چه گفت؟
_ ز دست بنده چه خیزد؟ خدا نگه دارد!
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر گرافی
چون گل و مِی دمی از پرده برون آی و درآ
که دگر باره ملاقات، نه پیدا باشد
((حافظ))
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر گرافی
وز پیِ دیدنِ او
دادنِ جان کارِ من است !
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , گروه ادبی
مجال من همین باشد
که پنهــان عشقِ او ورزم...
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر گرافی
مژده دادند
که بر ما گذری خواهی کرد...
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , گروه شعر
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر گرافی
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر؛کافه عشق
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر گرافی
جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
((حافظ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعرکده , شعر گرافی
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
((حافظ))
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعر ناب , شعر کوتاه
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
((حافظ))
برچسب ها: غزلیات حافظ , اشعار حافظ , حافظ , غزلسرا
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما
((حافظ))
برچسب ها: غزلیات حافظ , اشعار حافظ , حافظ , غزلسرا
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
((حافظ))
برچسب ها: غزلیات حافظ , اشعار حافظ , حافظ , غزلسرا
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان من سرگردان را
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
((حافظ))
برچسب ها: غزلیات حافظ , اشعار حافظ , حافظ , غزلسرا
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
((حافظ))
برچسب ها: غزلیات حافظ , اشعار حافظ , حافظ , غزلسرا
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
((حافظ))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: غزلیات حافظ , اشعار حافظ , حافظ , غزلسرا
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
((حافظ))
برچسب ها: حافظ , اشعار حافظ , شعر ناب , شعرکده
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.