درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

moaddab2_df8.png

نمی توانی انکار کنی

نمی توانی

تو به دنبال عشق بودی

در همان زمان که دزدان

در خرابه های «بم»

به دنبال طلا می گشتند

کمی صبرکن!

کمی صبرکن!

با زلزله ی بعدی به خانه ی من بیا

از خاک ها چاقویی بخواه

و سینه ام را بدر

شاید بتوانی عاشق شوی


((علی محمد مودب))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh


برچسب ها: علی محمد مودب , اشعار علی محمد مودب , شعر عاشق شدن , شعر عاشقانه

تاريخ : پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ | 12:29 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۳۰۹_۱۰۲۶۰۹_instagram_4eqc.jpg

تو را از دور دیدن از غم جانم نمی کاهد

دلم،دیوانه جانم، غیر آغوشت نمیخواهد

-

((ساحل خدمتگزار))


برچسب ها: ساحل خدمتگزار , تک بیتی ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعرکده

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:36 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

images_c20w.jpg

دلم را ورق می زنم

به دنبال نامی که گم شد

در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی

به دنبال نامی که من …

-من شعرهایم که من هست و من نیست -

به دنبال نامی که تو …

-توی آشنا-ناشناس تمام غزل ها-

به دنبال نامی که او …

به دنبال اویی که کو؟


((قیصر امین پور))


برچسب ها: قیصر امین پور , شعر دل , شعر نیمایی , اشعار قیصر امین پور

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:34 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

76c36e65c5d58d967014349a935fb24f_ctqu.jpg

بی مقدمه گفتی: «دوستت دارم!»

و من بودنت را تجسم کردم

دستانت را گرفتم

به آغوشت کشیدم

و سبز شدن احساسم را

از لابه لای دریچه‌های قلبمان،

به تماشا نشستم…

بی‌مقدمه دوستت دارمت را شنیدم

و فاصله‌ها را نادیده گرفتم

حس کردمت، درست کنار خودم

کنار معصومیت واژه‌هایم

و مگر عشق چیزی جز این می‌تواند باشد؟


((ساحل اربابی))


برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:27 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

c0583b52f3c285dbaa9d2e3420aedd74_86uk.jpg

شاید انتهای این خیابان تنگ و تاریک

به تو ختم می‌شود.

شاید چشم‌های دلتنگم،

ردی از آغوشت را می‌یابند

و صدای قدم‌های گنگ و خسته‌ام،

پس از سال‌ها به گوش‌ات می‌رسد.

شاید بازگشت تو، امری محال نیست

وگرنه چه دلیلی دارد

این همه انتظار،

این همه اشتیاق،

این همه زنده ماندن؟!


((ساحل اربابی))


برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:25 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

a88c0048dbc30210b88ed82ef9eec65c_mnox.jpg

شب بود و پاییز،

به من گفتی:

«نبض زندگی‌ ام به بودن توست!»

و این عهد من بود با این فصل سرد

که عشق، لاعلاج‌ ترین نیاز تو باشد

و شیرین‌ ترین درد من…


((ساحل اربابی))


برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:23 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

ca4b90be381ffa64cc646afb44ffa131_2zbh.jpg

کنار خاطره‌هایت قدم می‌زنم

و سعی می‌کنم به روزگار،

به شکلی وارونه نگاه کنم.

دوباره در سیاهی چشمانت،

تصویر دلبرانه‌ی عشقی را‌ ببینم

که هر رهگذری حتی با یک نگاه،

به صداقت این حس ایمان می‌آورد.

دست‌هایم را در دستانت بگیری

و کوچه پس کوچه‌های شهر را متر کنیم

و بگویی:

«چقدر این شهر،

برای با تو بودن کوچک است…»

دوباره حرف‌هایمان به درازا بکشد،

خنده‌هایمان کودکانه‌تر شود

و ماه، ضامن جدایی کوتاهمان باشد

تا طلوع دیداری دوباره…

کنار خاطره‌هایت قدم می‌زنم

و با خودم فکر می‌کنم:

«چه می‌شد اگر تا ابد،

در خیالاتمان زندانی می‌شدیم

و هیچکس

ضامن رهایی از این حس نمی‌شد؟»

آخر آدمیزاد نیاز دارد

گاهی در این دنیا نباشد،

با واقعیت‌ها رو به رو نشود

و نبیند نبودن کسی را که بودنش،

شیرین‌ترین دروغ دنیاست!


((ساحل اربابی))


برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

زنی هستم

که دستانم

تنی دیگر می سازند

برای تن تو ...


((لیلا صمدی))


برچسب ها: لیلا صمدی , اشعار لیلا صمدی , شعر زیبا , شعر عشق

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

13980807000683_test_newphotofree_oipb.png

تا نسوزم

تا نسوزانم

تا مبادا بی هوا خاموش...

پس چگونه

بی امان روشن نگه دارم

سالها این پاره۫ آتش را

در کف دستم؟

تا بدانم همچنان هستم!


((قیصر امین پور))

-

👇👇👇

instagram.com/mohammad.shirinzadeh/


برچسب ها: قیصر امین پور , شعر کوتاه , کافه شعر , شعرکده

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 10:7 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

5640216_defg.jpg

هرجا که سرزدم همه در مرز بودن است

کو مرز تازه ای که فراتر ز بودن است

پروانه وار بال و پر گُر گِرفته ام

پروانه عبور من از مرز بودن است

خاموش می شویم و فراموش می شویم

ما را اگر که وسوسه در سر ز بودن است

کو عمر خضر رو طلب مرگ سرخ کن

کاین شیوه جاودانه ترین طرز بودن است

هان ای گیاه هرزه که با لاله همدمی

رو خار باش خار به از هرزه بودن است


((قیصر امین پور))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh


برچسب ها: قیصر امین پور , کانال قیصر امین پور , اشعار قیصر امین پور

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:59 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

capture_e9uf.png

چند بالش که چید دور و برش تختخوابش شبیه سنگر شد

دور این سنگر از عروسک هاش آنقدر چید تا که سنگر شد

چند خمپاره با مداد سیاه چند موشک هم از مقوا ساخت

خواست بازی کند ولی کم کم جنگ یه جنگ نابرابر شد

موشک امد خیال تختش را به همین سادگی پریشان کرد

دست بر دامن دل امن چادر گل گلی مادر شد

پابرهنه دوید سوی اتاق روی یک توپ پای او سر خورد

توپ مانند مین عمل کرد و خانه غرق پر کبوتر شد

شکل بی سیم کرد دستش را داد می زد پدر پدر دختر

پدر از قاب عکس بیرون زد جنگ آن شب به نفع دختر شد

هر طرف رفت تیر و ترکش بود پشت عکس پدر پناه گرفت

شب او مثل هر شب هر سال باز با خنده ی پدر سر شد


((مائده هاشمی))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh


برچسب ها: مائده هاشمی , اشعار مائده هاشمی , کانال مائده هاشمی , غزلسرا

تاريخ : یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۳ | 9:51 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250306_092124_823_2ff4.jpg

از تکه‌ های قلب و روحم جسم می‌سازم

چندین هزار آدم که در حال فروپاشی‌ست

مثل عبادتگاه توی هر نفر نور است

تاریکی‌ام هم بهترین استاد نقاشی‌ست

جادوگرانه هر کدام از آدمک‌ها را

به کارهای خانه راحت مبتلا کردم

آنها که ماهر بوده را هر روز آزردم

و مابقی را در تنم با زور جا کردم

در سمفونی ظرف‌شستن جایزه بردم

قاشق وَ قوری، ریتم ضرب آهنگ خوبی داشت

یک تمپوی آرام روی سینک با بغضی

که حال و احوال غم ساز جنوبی داشت

یک آدمک دارد برایم شعر می‌گوید

دارد خودش را می‌گذارد جای هر چیزی

شکل خمیری می‌شود در دست آدم ها

یا اینکه گاهی هم شبیه شیشه‌ی تیزی

گاهی صدایی در سرم می‌آید از آنها

ما بین پهلوهام توی استخوان‌هایم

هر روز می‌خواهند بشکافند جانم را

آنها نمی‌دانند بی آنها چه تنهایم

من با تمام آدمک‌ها مهربان هستم

جادوگری که در خودآزاریش استاد است

حتی اگر ناراضی از زندان من باشند

گفتم به آنها خودکشی و مرگ آزاد است

من با تمام آدمک‌ها مهربان بودم

آنها که ماهر بوده را هر روز آزردم

گفتم به آنها خودکشی و مرگ آزاد است

من با تمام آدمک‌هایم شبی مردم...


((باران محمدی))


برچسب ها: باران محمدی , اشعار باران محمدی , شاعرانه باران محمدی , غزلسرا

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ | 10:0 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۳۰۶_۰۹۲۱۵۰_instagram_9l9n.jpg

یک شب که روی کاج‌ها هم برف بارید

وقتی خیابان هم پر از یخ های سُر شد

آنجا که بغضی می‌شوی توی خیالی

وقتی که مشتت از غم روزانه پُر شد

من را به آرامی به دیواری بکوبم

من را که توی پنجه‌ی دردت اسیرم

آرام آرام از تنت من را جدا کن

بعدش برو تا پشت پاهایت بمیرم

روزی که پشت پنجره خورشيد تابید

یک پرتقال خونی از چاقو نرنجید

وقتی خیالاتت به نبضی پیچ می‌خورد

رگ‌هات آنجا از لب زالو نرنجید

من را به یاد آور درون تارو پودت

جایی کنار وصله‌های زخم و سوزن

بین کتاب لعنتی داستایوفسکی

من را به یاد آور تو در شب‌های روشن

یادت بیاید در خیابان‌های ممتد

چیزی شبیه قاصدک پشتت می‌آمد

آن حلقه که دیگر نشان وصل ما نیست

تا آخر دنیا به انگشتت می‌آمد

من را رها کردی، رها کردی، رها... که

گم‌تر شوی در کوچه‌های بی‌سرانجام

من بین باد و شر شر باران نشستم

وقتی بیایی هم دوباره من همین‌جام

اینجا کنار خاطرات مه‌گرفته

یک قاصدک تا آخرش پشتت می‌آید

من را رها کردی، رها کردی، رهایم

آن حلقه هم بی شک به انگشتت می‌آید...


((باران محمدی))


برچسب ها: باران محمدی , اشعار باران محمدی , شاعرانه باران محمدی , غزلسرا

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ | 9:57 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

عشق،

قرار است قسمت لذت‌ بخش زندگی باشد

با این حال ما هیچ کسی را بیشتر از

آن‌هایی که دوست داریم،

آزار نمی‌دهیم و از آنان آزار نمی‌بینیم؛

میزان ظلمی که عشاق به هم روا می‌دارند

دشمنان خونیِ ما را شرم‌ زده می‌کند...

-

((آلن دوباتن))


برچسب ها: شعر عشق , عکس دونفره , جملات مفهومی , سخن بزرگان

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ | 9:54 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

حال خود گفتی: بگو،

بسیار و اندک هرچه هست

صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟


((هلالی جغتایی))


برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کوتاه , شعر غم , شعر دلتنگی

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ | 9:50 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

جعفر_رسول_زاده_0_9w1b.jpg

دلم مشتاق پرواز است تا این مشت پر مانده‌ست

نگاهم كن، برایم نیمه‌جانی مختصر مانده‌ست

تو چون نی غربت خود را چه مظلومانه می‌نالی

كجا پنهان كنم در سینه‌ام آهی اگر مانده‌‌ست

نگاهم می‌كنی من در تو می‌بینم غم خود را

هزار آیینه از اشك تو در این چشم تر مانده‌ست

حدیث رهگذار و سیلی دشمن مپرس از من

به روی آفتاب از پنجۀ ظلمت اثر مانده‌ست

پس از من سورۀ تنهایی‌ات ناخوانده می‌ماند

كه چندین آیه از آیات قرآن پشت در مانده‌ست


((جعفر رسول‌ زاده))


برچسب ها: جعفر رسول‌ زاده , غزلسرا , شعر مذهبی , اشعار جعفر رسول‌ زاده

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ | 9:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

همیشه که نباید لب ها حرف بزنن

همیشه که نباید حرفها رو

از میونِ واژه های

سردرگم بیرون کشید وُ شنید

بعضی از حرفها رو باید

به نگاه ها سپرد

چشمها طفره رفتن بلد نیستن

چشمه ی زلالِ ذهنمون هستن

بعضی از حرفها رو باید

لابه لای سکوت شنید

سکوت نهایت مگوهاییه که

بغض وُ سنگینیشون رو

تاروُپودمون یدک میکشه

بعضی حرفها رو

میشه از رفتارها فهمید

رفتارها حرفهایی هستن که

با تمامِ شهامت وُ صبوریمون

یارای گفتنشون رو نداریم

بعضی از حرفها رو

باید به دستها سپرد

دستها که به هم برسن

دیگه حرفی برای گفتن وُ شنیدن

نمیمونه

اما

بعضی از حرفها

فقط به قلب تعلق دارن

باید با قلبمون حسشون کنیم

با قلبمون بگیم

با قلبمون بشنویم

با قلبمون لمسشون کنیم

فقط

با قلبمون


((ساقی یگانه))


برچسب ها: ساقی یگانه , اشعار ساقی یگانه , شاعرانه ساقی یگانه , شعر قلب

تاريخ : پنجشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ | 9:38 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

164622869_l6yi.jpg

از نو شکفت نرگس چشم‌ انتظاری‌ ام

گل کرد خارخار شب بی‌قراری‌ ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو

دیدم هزار چشم در آیینه‌ کاری‌ ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می‌ روم

از خویش می‌ روم که تو با خود بیاری‌ ام

بود و نبود من همه از دست رفته است

باری مگر تو دست برآری به یاری‌ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت

مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری‌ام

تا ساحل قرار تو چون موج بی‌ قرار

با رود، رو به سوی تو دارم که جاری‌ ام

با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا

زان پیشتر که پاک شود یادگاری‌ ام


((قیصر امین پور))


برچسب ها: قیصر امین پور , شعر دل , اشعار قیصر امین پور , شعر عشق

تاريخ : چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ | 1:31 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

8arld1_lmwd.jpeg

صدایی به رنگ صدای تو نیست

به جز عشق، نامی برای تو نیست

شب و روز تصویر موعود من

در آیینه جز چشم‌های تو نیست

تن جاده از رفتنت جان گرفت

رگِ راه جز ردّ پای تو نیست

مزار تو بی‌مرز و بی‌انتهاست

تو پاکی و این خاک جای تو نیست

به تشییع زخم تو آمد بهار

که جز سبز، رخت عزای تو نیست

کسی کز پی اهل مرهم رود

دگر شیعۀ زخم‌های تو نیست

به آن زخم‌های مقدس قسم

که جز زخم، مرهم برای تو نیست


((قیصر امین پور))


برچسب ها: قیصر امین پور , شعر دل , اشعار قیصر امین پور , شعر عشق

تاريخ : چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ | 1:25 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

استاد-شهریار_ed5i.jpg

دلم جواب بَلی می‌دهد صلای تو را

صلا بزن که به جان می‌خرم بلای تو را...

به‌جاست کز غم دل رنجه باشم و دل‌تنگ

مگر نه در دل من تنگ کرده جای تو را

تو از دریچۀ دل می‌روی و می‌آیی

ولی نمی‌شنود کس صدای پای تو را

غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن

که خضر راه شوم چشمۀ بقای تو را

خوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روح

که داده با دل من وعدۀ لقای تو را...

شبانی‌ام هوس است و طواف کعبۀ طور

مگر به گوش دلی بشنوم صدای تو را

به جبر گر همه عالم رضای من طلبند

من اختیار کنم زآن میان رضای تو را...

دلِ شکستۀ من گفت «شهریارا» بس

که من به خانۀ خود یافتم خدای تو را


((سید محمد حسین شهریار))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh


برچسب ها: سید محمد حسین شهریار , شهریار , غزلسرا , غزل ناب

تاريخ : چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ | 0:50 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250305_002506_394_4ltr.jpg

پشت یک اتفاق خوب هستی

بیا و رخ بده

بگذار تمام حادثه های خاک خورده

به معجزه

ایمان بیاورند


((زهرا علی زاده))


برچسب ها: زهرا علی زاده , اشعار زهرا علیزاده , شاعرانه زهرا علی زاده , شعرکده

تاريخ : چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ | 0:30 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

hamid-mosadegh_288w.jpg

من با امید مهر تو پیوسته زیستم

بعد از تو؟

این مباد

که بعد از تو نیستم

بعد از تو آفتاب سیاه است

دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست

بعد از تو ٬

در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست.


((حمید مصدق))


برچسب ها: حمید مصدق , اشعار حمید مصدق , شعر رفتن , شعر عشق

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۳۰۴_۱۵۲۷۱۴_telegraph_uj9s.jpg

پیوند سیگار و کمی تنهایی

آسان نیست

حتی در این حالت، خندیدن

آسان نیست

از سایه ها بیزارم و مردم نمی فهمند

من !

سایه ها !

سیگار !

خندیدن !

آسان نیست .


((ساحل خدمتگزار))


برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعر تنهایی , شعر سیگار

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:35 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۳۰۴_۱۵۲۷۲۹_telegraph_nbsc.jpg

ای اتحاد ساده ی بین منو و این تن

ای زاده ی ذهن زمینی در پی یک من

من سالها با من غریب و بی صدا بودم

اینجا نمان ،هرگز نداری نسبتی با من

همخانه ی پر حرف، گوشم بسته و کر شد

هر نقشه ای در من کشیدی در سرم حل شد

صدبار رد دادم از آن سوداگری هایت

رد دادم اما رد شدم از دیو و دو هایت

چیزی بجز روح دمیده نیستم آری

گرچه به بودن در تنم دائم طمع داری

بیهوده میجنگی برای بودن درمن

من رد شدم از من منه من بودن این تن


((ساحل خدمتگزار))


برچسب ها: ساحل خدمتگزار , اشعار ساحل خدمتگزار , شعرکده , کافه شعر

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:33 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

98a0df37441a50398cc3df448fcc78e8_(1)_yrir.jpg

ساده نامت را صدا میزنم

ساده تو را می نویسم

ساده می گویم دوستت دارم

من دست های ترا یاد گرفته ام

تو چشم های مرا

و معادله پیچیده ای نیست

خواستن تو

در دنیایی که

ساخته ام آن را

با تو ...


((غزال ترکمان))


برچسب ها: غزال ترکمان , اشعار غزال ترکمان , شاعرانه غزال ترکمان , شعرکده

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:26 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250304_151800_549_kgcy.jpg

یه چیزی بسته راه حنجرم رو

یه چیزی شکل بغضای شبونه

تا حرفی می‌زنم گریه‌م می‌گیره

گاهی می‌ریزه اشکام بی‌بهونه

یه جاده پهن شد روی زمین و

تو رفتی و همه دنیامو بردن

آدم‌ها اومدن تو خلوت من

همه چیزو به دست غم سپردن

من اینجا زخمی یه درد کهنه

تو اونجایی که از من دور دوری

دیگه طاقت ندارم از تو مُردم

دیگه بسه برای من صبوری

تو ‌کوچه خالیه جای قدم‌هات

دلم می‌خواد تو رو بازم ببینم

دلم می‌خواد واسه یه بار دیگه

کنار تو توو اون کافه بشینم

همه می‌گن که من از دست رفتم

همه می‌گن که دیگه جون ندارم

همه دیدن منو با این همه درد

می‌گن دیگه تو رگهام خون ندارم

توی کوچه تو رو می‌بینم انگار

توی صف، حتی توی راه خونه

توی مترو می‌شینی روبروم و

یهو می‌ریزه اشکام روی گونه

دلم بدجور از دنیا گرفته

به تنهایی دیگه عادت ندارم

بیا برگرد من از دست رفتم

بیا برگرد من طاقت ندارم


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده , شاعرانه ها

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

emotionless like you

ازت دنیامو دارم پس می‌گیرم

می‌خوام مثل تو بی‌احساس باشم

شبا با فکر تو رویا ببینم

ولی پیش تو ظاهر ساز باشم

ازت دنیامو دارم پس می‌گیرم

نمی دونی چه تنهایی قشنگه

نمی دونی چه دردایی کشیدم

تا فهمیدم دل تو مثل سنگه

هوا از خاطره پر بود وقتی

تو دنیامو ازم پس می‌گرفتی

تا اشکامو توی چشمام می‌دیدی

می‌خندیدی واسم دس می‌گرفتی

برات یه بازی چند روزه بودم

دلم رو خیلی راحت می‌شکوندی

روی لب‌هام به جای خنده و عشق

همش یه بغض تازه می‌نشوندی

ازت دنیامو دارم پس می‌گیرم

می‌خوام با تو تموم شه آرزوهام

می‌خوام وقتی دارم می‌میرم از غم

دیگه عشقت نباشه توی دنیام


((روشنک آرامش))


برچسب ها: روشنک آرامش , ترانه های روشنک آرامش , اشعار روشنک آرامش , شعرکده

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۳۰۴_۱۵۰۱۵۴_telegraph_pkb0.jpg

لبخند می زنم

انگار

دوربین های جهان را کاشته اند

توی خانه ام

لبخند می زنم

و دردی سخت

راه می کشد توی سینه ام

زهر می شود توی این فنجان

سرد می شود نیامدن ات


((ناهید عرجونی))


برچسب ها: ناهید عرجونی , شعر زن , اشعار عاشقانه , اشعار ناهید عرجونی

تاريخ : سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ | 15:12 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب قدیمی تر