
حال خود گفتی: بگو،
بسیار و اندک هرچه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کوتاه , شعر غم , شعر دلتنگی

ناصحا، بیهوده میگویی که دل بردار ازو
من به فرمان دلم، کی دل به فرمان من است؟
((هلالی جغتایی))
👇👇👇
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , گروه شعر , گروه شعر در تلگرام

دردا! که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که: روز وصال چیست؟
((هلالی جغتایی))
👇👇👇
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , گروه شعر , گروه شعر در تلگرام

چون برگ خزان چهرهٔ من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب؟ که پژمردهام امروز
((هلالی جغتایی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , گروه شعر , گروه شعر در تلگرام

ناصحا؛
بیهوده میگویی که دل بردار از او!
من به فرمان دلم؛
کِی دل به فرمان من است؟!
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: شعر کوتاه , هلالی جغتایی , شعر ناب , شعر داغ

یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
کین چنین خورشید و ماهی نیست صبح و شام را
فتنه انگیزست دوران، جام می در گردش آر
تا نبینم فتنهای گردش ایام را
از خدا خواهد هلالی دم بدم جام نشاط
کو حریفی، تا بساقی گوید این پیغام را؟
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , غزلسرا , شعر ناب , شاعرانه زیبا

آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی
هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را
خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من
همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را
چون بکویت خاک گشتم، پایمالم ساختی
پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی
هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , غزلسرا , شعر ناب , شاعرانه زیبا

آیینهٔ نورست رخ یار امشب
ای مه، بنشین در پس دیوار امشب
ای مهر بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دم خویش نگه دار امشب
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی سرا , شعر کوتاه , شع عاشقانه

یاران کهن، که بنده بودم همه را
در بند جفای خود شنودم همه را
زنهار! از کس وفا مجویید که من
دیدم همه را و آزمودم همه را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی سرا , شعر کوتاه , شع عاشقانه
.jpg)
باز آی، که از جان اثری نیست مرا
مدهوشم و از خود خبری نیست مرا
خواهم که به جانب تو پرواز کنم
اما چه کنم بال و پری نیست مرا
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی سرا , شعر کوتاه , شع عاشقانه

نمیتوان به جفا، قطع دوست داریِ ما
که از جفای تو بیش است با تو یاریِ ما
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , تک بیت , شعر کوتاه

از بس که مرا دولت بیدار کمست
گفتن نتوان که تا چه مقدار کمست
رنجیست فراقت که کمش بسیارست
عیشیست وصال تو، که بسیار کمست
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی , رباعی سرا , شعر کوتاه

گر دل برود من نروم از نظرت
ور جان بدهم، خاک شوم در گذرت
چون گرد شوم بر آستانت آیم
بنشینم و برنخیزم از خاک درت
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , شعر ناب , شعر کوتاه

شد ماه من آن شمع شبافروز امشب
گو چرخ و فلک ز رشک میسوز امشب
امشب نه شب وصل، شب قدر منست
بهتر ز هزار روز نوروز امشب
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی , رباعی سرا , شعر کوتاه

آیینهٔ نورست رخ یار امشب
ای مه، بنشین در پس دیوار امشب
ای مهر بپوش روی خود را در ابر
ای صبح، دم خویش نگه دار امشب
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی , رباعی سرا , شعر کوتاه

یاران کهن، که بنده بودم همه را
در بند جفای خود شنودم همه را
زنهار! از کس وفا مجویید که من
دیدم همه را و آزمودم همه را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی سرا , رباعی , اشعار هلالی جغتایی

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
چشم ناپاک بر آن چهره دریغ است، دریغ
دیدهٔ پاک من اولیست تماشایش را
ناز میبارد از آن سرو سهی سر تا پا
این چه ناز است؟ بنازم قد و بالایش را
خواهم از جامهٔ جان خلعت آن سرو روان
تا در آغوئش کشم قامت رعنایش را
جای او دیدهٔ خونبار شد، ای اشک، برو
هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را
هیچ کس دل به خریداری یاری ندهد
که به هم بر نزند حسن تو سودایش را
زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی
کاش، گویی که: برآرند تمنایش را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کهن , شعر ناب , اشعار هلالی جغتایی

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
دیگر از بیطاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سینهٔ ریش و دل افگار را؟
بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب
مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را
باغ حسنت تازه شد از دیدهٔ گریان من
چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را
روز هجر از خاطرم اندیشهٔ وصلت نرفت
آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هر چه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟
دیدن جانان دولتی باشد عظیم
از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کهن , کانال غزلسرا در تلگرام , گروه شعر در تلگرام

ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
قصد جان کردی که یعنی: دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را
یک دو روزی صبر کن، ای جان بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را
این چنین کز صوت مطرب بزم عیشم پر صداست
مشکل آگاهی رسد از نالهٔ زارم تو را
گفتهای: خواهم هلالی را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست میدارم تو را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , کانال شعر کلاسیک , کانال شعر در تلگرام
گه گهم خوانی و گویی که چه حالست تو را؟
حال من حال سگان، این چه سوال است تو را؟
میکنم یاد تو و میروم از حال به حال
من به این حال و نپرسی که: چه حالست تو را؟
سالها شد که خیال کمرت میبندم
هرگزم هیچ نگفتی: چه خیالست تو را؟
ای گل باغ لطافت، ز خزان ایمن باش
که هنوز اول نوروز جمالست تو را
وصف حسن تو چه گویم؟ که ز اسباب جمال
هر چه باید همه در حد کمالست تو را
نوبت کوکبهٔ ماه منست، ای خورشید
بیش از این جلوه مکن، وقت زوال است تو را
عمر بگذشت، هلالی، به امید دهنش
خود بگو: این چه تمنای محالست تو را؟
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کهن , غزلسرا , شعر ناب

از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
ز دست ما اگر پابوس خوبان بر نمیآید
همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس ما را
به راه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب
که هوش رفته باز آید به فریاد جرس ما را
به آب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش
ولی گلهای حسرت میدمد زان خار و خس ما را
گر از دل هر نفس این آه عالمسوز برخیزد
کسی دیگر نخواهد ساخت با خود همنفس ما را
ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی
که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را
هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش
فلک دل تنگ میدارد چو مرغان قفس ما را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , کانال شعر کلاسیک , کانال شعر در تلگرام
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
به ما هم گوشهٔ چشمی، که شیدا کردهای ما را
به هر جا پا نهی آن جا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یکباره بر چشمم نهی پا را
مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
چو در بازار حسن از یک طرف پیدا شدی، ناگه
خریداران یوسف برطرف کردند سودا را
شنیدم این که: فردا ماه من عزم سفر دارد
بمیرم کاش امروزت، نبینم روی فردا را
هلالی را به یک دیدن غلان خویشتن کردی
عجب بیناییی کردی، بنازم چشم بینا را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , کانال شعر کلاسیک , کانال شعر در تلگرام

به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
به ما هم گوشه چشمی که رسوا کردهای ما را
پس از مردن نخواهم سایهٔ طوبی ولی خواهم
که روزی سایه بر خاکم فتد آن سروبالا را
حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگل خندان
که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را
دلا، تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
زلال خضر باشد خاک پایت، جای آن دارد
که ذوق خاکبوسی بر زمین آرد مسیحا را
هلالی را چه حد آن که بر ماه رخت بیند؟
به عشق ناتمام او چه حاجت روی زیبا را؟
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , کانال شعر کلاسیک , کانال شعر در تلگرام

باز آی،
که از جان
اثری نيست مرا ..
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کوتاه , شعر برگرد , شعر ناب

دلم به سینهٔ صد چاک، مشکل آید باز
که مرغ رفته، به سوی قفس نمینگرد .
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , تک بیت ناب , شعر ناب

باز آی، که از جان اثری نیست مرا
مدهوشم و از خود خبری نیست مرا
خواهم که به جانب تو پرواز کنم
اما چه کنم بال و پری نیست مرا
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , رباعی , رباعی سرا , اشعار هلالی جغتایی
ای نور خدا در نظر از روی تو ما را
بگذار که در روی تو ببینیم خدا را
تا نکهت جانبخش تو همراه صبا شد
خاصیت عیسیست دم باد صبا را
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند
حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را
پیش تو دعا گفتم و دشنام شنیدم
هرگز اثری بهتر از این نیست دعا را
میخواستم آسوده به کنجی بنشینم
بالای تو ناگاه برانگیخت بلا را
آن روز که تعلیم تو میکرد معلم
بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را؟
گر یار کند میل، هلالی، عجبی نیست
شاهان چه عجب گر بنوازند گدار را؟
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , شعر ناب , شعرکده
سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا میشود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خونگشته جدا، دیدهٔ خونبار جدا
زیر دیوار سرایش تن کاهیدهٔ من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما درین باغ ندیدم گل از خار جدا
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , اشعار هلالی جغتایی , شعر جدایی , غزلسرا
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.



























