چند بالش که چید دور و برش تختخوابش شبیه سنگر شد
دور این سنگر از عروسک هاش آنقدر چید تا که سنگر شد
چند خمپاره با مداد سیاه چند موشک هم از مقوا ساخت
خواست بازی کند ولی کم کم جنگ یه جنگ نابرابر شد
موشک امد خیال تختش را به همین سادگی پریشان کرد
دست بر دامن دل امن چادر گل گلی مادر شد
پابرهنه دوید سوی اتاق روی یک توپ پای او سر خورد
توپ مانند مین عمل کرد و خانه غرق پر کبوتر شد
شکل بی سیم کرد دستش را داد می زد پدر پدر دختر
پدر از قاب عکس بیرون زد جنگ آن شب به نفع دختر شد
هر طرف رفت تیر و ترکش بود پشت عکس پدر پناه گرفت
شب او مثل هر شب هر سال باز با خنده ی پدر سر شد
((مائده هاشمی))
-
👇👇👇
برچسب ها: مائده هاشمی , اشعار مائده هاشمی , کانال مائده هاشمی , غزلسرا
فاصله بین من و تو دم به دم کم میشود
دارد این ترکیب کم کم باب میلم میشود
ابرهای تیره را از پیش چشمت پس بزن
پلک بر هم میزنی و ماه درهم میشود
مو به موی بی سر و سامانی ام را شانه کن
سر به روی شانه ام بگذار، این هم میشود
خنده هایم با تو هر لحظه، ولی یک بار اگر
پلک من سنگین شود ابروی تو خم میشود
حرف هایت تازگی دارد فریبم میدهد
سرخی لب هات دارد سیب آدم میشود
باز صبحی دیگر آمد یک شب دیگر گذشت
باز اسباب جدایی مان فراهم میشود
((مائده هاشمی))
برچسب ها: مائده هاشمی , اشعار مائده هاشمی , کانال مائده هاشمی , شعر جدایی
نقشه ها یک طرفند و طرفی نقش جهان
لب به لب پخش شده حرف تو در نصف جهان
ساز و موسیقی و معماری و نقاشی و شعر
نیست جز عرض ارادت به شما شاه جوان
مانده انگشت به لب از هنرت تا امروز
نکشیده است اگر طرح تو را فرشچیان
من اگر شاعر دربار تو بودم یک عمر
مینوشتم فقط از مدح تو دیوان، دیوان
اخم شاهانه ی تو، خنده ی مستانه ی تو
مانده در حافظه ی تنگ هزاران قلیان
گفته در وصف تو تاریخ، چنانی و چنین
خوانده ام خط به خطش را، نه چنینی نه چنان
زاهد و تاجر و معمار و امیری، رندی
تو نه اینی و نه آنی و هم اینی و هم آن
آخرش پای تو آمد به میان تا آمد
سخن از مسجد و بازار و عمارت به میان
کاسه ی صبر تو اینجاست که برعکس شده
گنبدِ آبیِ فیروزه ای نقش جهان
((مائده هاشمی))
برچسب ها: مائده هاشمی , اشعار مائده هاشمی , کانال مائده هاشمی , شعر اصفهان
من از تمام دختران شهر سربودم
افسوس از بازی دنیا بی خبر بودم
از عکس هایی که به دیوار اتاقت بود
هرچندزیباتر نبودم،ساده تر بودم
هرجا کم آوردی کنارت بیشتر ماندم
با این که زن بودم ولی مرد خطر بودم
هرجا به خاکی میزذی از آن همه همراه
تنها یکی می ماند من آن یک نفر بودم
هرجا یکی کم بود کاسه کوزه هایت را
روی سر او بشکنی آن دور و بر بودم
از دور میفهمم چه حالی،شادی یا غمگین
اما تو چه؟ دیروز فهمیدی پکر بودم؟
از خود به تو ،از تو به غم، از غم به تنهایی
من در تمام عمر در حال سفر بودم
من عاشقی کردم تو عادت فرق ما اینست
اهل سیاست بودی و اهل هنر بودم
ای کاش آن روزی که گفتی دوستت دارم
یا لال بودی، نه زبانم لال،کربودم
گفتی اگر تو جای من بودی چه میکردی؟
ترکت نمیکردم عزیزم من اگر بودم
برگشتی و تنهایی ام را بیشتر کردی
من هم به پایت سوختم..از بس که...
((مائده هاشمی))
برچسب ها: مائده هاشمی , اشعار مائده هاشمی , کانال مائده هاشمی , شعر دختر
.: Weblog Themes By Pichak :.