جز دوست داشتنت راه دیگری ندارم
و این، جادوی عشق توست؛
تویی که نه میتوانم طردت کنم
و نه بودنت را ضمیمه کنم
به امتداد لحظات زندگیام!
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
تو را میتوان سرود
از رقص جنونآمیز عطر تنت
میان آسمان و زمین
تا لذت وصال به بوسهگاه شانهات
با لمس عشق
از دریچهی نگاهی پرغرور؛
به همین سادگی!
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
گفت: تو پناهِ خستگیهای منی!
و در چشم به هم زدنی دیدم که
باران باريد،
برگهای پاييزی به سقوط متوسل شدند.
زمين جان گرفت،
بهار شد
و شكوفه های عشق،
مفهوم دلنشينِ "ابتلا" را فرياد زدند!
((ساحل اربابی))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
بی مقدمه گفتی: «دوستت دارم!»
و من بودنت را تجسم کردم
دستانت را گرفتم
به آغوشت کشیدم
و سبز شدن احساسم را
از لابه لای دریچههای قلبمان،
به تماشا نشستم…
بیمقدمه دوستت دارمت را شنیدم
و فاصلهها را نادیده گرفتم
حس کردمت، درست کنار خودم
کنار معصومیت واژههایم
و مگر عشق چیزی جز این میتواند باشد؟
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
شاید انتهای این خیابان تنگ و تاریک
به تو ختم میشود.
شاید چشمهای دلتنگم،
ردی از آغوشت را مییابند
و صدای قدمهای گنگ و خستهام،
پس از سالها به گوشات میرسد.
شاید بازگشت تو، امری محال نیست
وگرنه چه دلیلی دارد
این همه انتظار،
این همه اشتیاق،
این همه زنده ماندن؟!
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
شب بود و پاییز،
به من گفتی:
«نبض زندگی ام به بودن توست!»
و این عهد من بود با این فصل سرد
که عشق، لاعلاج ترین نیاز تو باشد
و شیرین ترین درد من…
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
کنار خاطرههایت قدم میزنم
و سعی میکنم به روزگار،
به شکلی وارونه نگاه کنم.
دوباره در سیاهی چشمانت،
تصویر دلبرانهی عشقی را ببینم
که هر رهگذری حتی با یک نگاه،
به صداقت این حس ایمان میآورد.
دستهایم را در دستانت بگیری
و کوچه پس کوچههای شهر را متر کنیم
و بگویی:
«چقدر این شهر،
برای با تو بودن کوچک است…»
دوباره حرفهایمان به درازا بکشد،
خندههایمان کودکانهتر شود
و ماه، ضامن جدایی کوتاهمان باشد
تا طلوع دیداری دوباره…
کنار خاطرههایت قدم میزنم
و با خودم فکر میکنم:
«چه میشد اگر تا ابد،
در خیالاتمان زندانی میشدیم
و هیچکس
ضامن رهایی از این حس نمیشد؟»
آخر آدمیزاد نیاز دارد
گاهی در این دنیا نباشد،
با واقعیتها رو به رو نشود
و نبیند نبودن کسی را که بودنش،
شیرینترین دروغ دنیاست!
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
با تداعی هر کلمه،
هر نگاه
و هر صدا،
انتظارت را میکشم
و لبخند میزنم!
لبخند میزنم و
ادامه میدهم؛
همچون گلی که زیباییاش زبانزد است
و رهگذران از پایان نزدیکش، بیاطلاع اند…
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
به اعجاز بودنت در عین نبودن،
ایمان دارم.
به پر شدن نیمکتهای خالی از تو،
با یاد تو!
به گرم شدن دستان بیقرارم
در خیال دستهات…
دیگر روزهای خالی از تو، آزارم نمیدهند.
تو با منی!
تو در همه حال، همقدمی با من!
سایهی منی که مدام
حضورت را به رخ قلبم میکشی...
تو باشکوهی،
بی بدیلی،
زیبایی،
اما بسیار دور…
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
اگر بنا باشد بین تو و نفس کشیدن
انتخابی داشته باشم،
انتخاب من تویی؛
بهانه ی نفس کشیدنم!
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
بگو دوستم داری
تا به رسم عادت عاشقی،
یک شبه راه صد ساله را طی کنم
و در آغوش تو،
همچون قطرهای در دریای عشق محو شوم.
بگو دوستم داری
تا با چشمان خودت،
رنگین شدن بیابانهای دوری را ببینی،
اشتیاق عاشقت را ببینی،
لحظهی وصال را ببینی.
بگو دوستم داری
تا سوار بر ابرها،
به شهر تو سفر کنم
و هجوم باران اشتیاق را،
بر عاشقان سرزمین تو
شاهد باشم!
بگو دوستم داری
تا در حضور ستارهها
بر شاهرگ آسمان،
مصرانه اسم تو را حک کنم
تا همهی آنها،
به زیبایی تو،
به دلفریبی تو،
ایمان بیاورند!
بگو دوستم داری
تا دوباره متولد شوم،
دوباره ببینمت،
دوباره عاشقت شوم.
بگو دوستم داری…
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
-
به اعجاز بودنت در عین نبودن،
ایمان دارم.
به پر شدن نیمکتهای خالی از تو،
با یاد تو!
به گرم شدن دستان بیقرارم
در خیال دستهات…
دیگر روزهای خالی از تو، آزارم نمیدهند.
تو با منی!
تو در همه حال، همقدمی با من!
سایهی منی که مدام
حضورت را به رخ قلبم میکشی...
تو باشکوهی،
بی بدیلی،
زیبایی،
اما بسیار دور…
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
تو را برای پرسه زدنهای شبانه
در خیابانهای این شهر، کم دارم.
برای سپری کردن پاییز،
برای پناه بردن به شانههای امن تو،
از وحشت این روزهای غریب…
تو را برای سیر کردن در دنیای چشمانت کم دارم.
برای بوسهزدن به معبد پلکهایت،
آنگاه که به خواب میروی
و با اشتیاق به معصومیت چهرهات خیره میشوم.
تو را برای ایمان آوردن به عشق تو،
برای عاشقی کم دارم.
برای گوش سپردن به آوای صدایت،
آن هنگام که نامم را صدا میزنی و مرا،
متعلق به خودت خطاب میکنی…
کم دارمت این روزها…
تو را برای پرکردن این جای خالی در حریم امن آغوشم،
کم دارم…
((ساحل اربابی))
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
وقتی مرا دوست میداری،
پرندهای میشوم
بر صفحهی آسمان!
بال میزنم،
نغمه میخوانم
و اهالی این سرزمین را
به نوشیدن جرعهای عشق دعوت میکنم.
وقتی مرا دوست میداری،
کوههای اطرافمان،
یکدیگر را در آغوش میکشند.
ماهیهای ساکنِ دریا،
بالا و پایین میپرند،
یکصدا نامت را صدا میزنند
و به عطر لبخند تو، متبرک میشوند…
وقتی مرا دوست میداری،
پروانهها به طنین عشق خو میگیرند،
به رقص در میآیند
و همراه من، دوباره عاشق میشوند…
وقتی مرا دوست میداری،
وقتی چشمهایت مرا دوست میدارند،
دست خودم نیست؛
به جنونی ابدی مبتلا میشوم…
-
((ساحل اربابی))
-
👇👇👇
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
روزی میرسد که فراموش میکنم قبلهگاه دیدهات،
تمام هستی من بود.
روزی که ضماد زخمهای تنم، تلخی تنهاییم شده
و خوگرفتنم به نبودنت، شیوهی گذران عمر…
پس از آن تو برای من، تنها رهگذری خواهی بود
که در ازدحام جمعیت،
آشناترین غریبه به کتاب مقدس عشق در قلب منی!
آن روز،
ایمان میآورم به نبودنت
و فراموشت میکنم؛
همچون کافری که از یگانه دین خویش، بازگشته…
-
((ساحل اربابی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
نیازی به گفتن واژههای پیچیده نیست؛
تو حتی با سکوتت نیز،
مرا در آغوش میگیری…
-
((ساحل اربابی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
نزدیک بیا
و گوش بسپار
به هلهلهای ممتد در لابلای ضربانهای تپندهاش.
نزدیک بیا
بشنو
و بخوان
هیاهوی سکوت زنی را
که مضمون گفتههایش
در قفسی شیشهای حبس شد…
بشنو از زبان لبهایی که
سالها با سکوت انس گرفتند...
نزدیک بیا
و نگاه کن
به قطعات شکسته از قلبش
که با خون آمیخته شده بود؛
قلب او دیگر نمیتپد.
خون در لابلای گیسوان بلندش غلت میخورد!
نزديک بیا
و ببین عمق چشمانش را؛
چشمانی که تا خرخره لبریز از بهت بودند.
او به در خیره شده بود
در انتظارِ
باریکهی نوری
روییدن گیاهی
بازگشت گمشدهای…
((ساحل اربابی))
👇👇👇
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
رو به هر سو میكنم تنها فقط تصوير توست
بیثمر باشد گريز از تو، همين توفير توست
جانم از ديوانگی بيرون زد از اين تن كنون
قلب من در بند زندان و همين زنجير توست
خواستم در جای جای اين غزل مخفی شوی
حيف، مخفی كردنت در قالب تحقير توست
كاش میشد بر خيالت راهْ سد كرد و گريخت
اين كه در من زيستی ای عشق من، تقصير توست
گفته بودی سردم و سنگی دلم جای تو نيست؟
بیمروت چهار كنج اين سرا تسخير توست…
((ساحل اربابی))
👇👇👇
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
-
خندههايت را به ياد ميآورم.
خندههايت را ناخودآگاه به ياد ميآورم.
هواي ابري چشمهايم گوياي همه چيز است
و دليل محكمه پسندي
براي فسخ وعدههاي گاه و بيگاه نمييابم..
خندههايت را به ياد ميآورم.
شبهاي سرد پاييز را در انتظار نارنجيهاي پيرهنت
به افق خورشيد سپري ميكنم.
خدا را چه ديدي؟
شايد تنها بهرهی روزِ در پيش رو باشد.
خندههايت طعم خرمالوهاي پاييزي دارند
هرچند ممكن است اين اعتراف كمرشكن،
تا مدتها پتك سرزنش آميزي بر ملاجم باشد!
خندههاي تو،
بوسهي لطيف نسيم بر فقرات آشفتهي موهايم بود.
بوسهاي كه پرچم آتشبس جنگي ناگزير را
بيمحابا نشانم داد..
خندههايت را به ياد ميآورم.
خندههايت را، ناخودآگاه به ياد ميآورم.
آنگاه كه پس از نبردهاي سنگين باز ميگردم،
تنم را كالبد شكافي ميكنند. به قلبم ميرسند.
رد پاي خندههاي ارديبهشتيات
روي رگهايم حكاكي شده
و عطر ياس برآمده از بازدمهاي تو،
جانِ نهفته در سينهام را آشكار ميكند.
من زندهام. خندههايت در ذهنم نفس ميکشد.
خندههاي تو، براي يك عمر زندگي كافي است؛
هر چند نهفته باشد،
هر چند نباشد…
((ساحل ربابی))
-
👇👇👇
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
به یادم میآوری!
وقتی همهی حیات تنت،
در عوض شدن اجباری جای ماه و خورشید
خلاصه شده باشد،
وقتی آیه آیهی عشق در جای جای قلبت،
به عنوان تازیانه حکاکی شده باشد،
وقتی لبریز از امتداد حرفهای قورت داده باشی
و زمین و زمان را مشابه دشمنِ قسم خورده ببينی.
به يادم میآوری!
در انزوای خوفناک شب،
در قعر هلاکت ابدی،
در ترکیب طنین مرگ با فریادی بیرمق
برای چنگزدن به رشتهی نفسهای
به شماره افتاده و کشدار؛
به یادم میآوری،
وقتی جنبش عقربهها،
قصد تلافی جور و جفا داشته باشد…!
((ساحل اربابی))
👇👇👇
برچسب ها: ساحل اربابی , اشعار ساحل اربابی , شاعرانه ساحل اربابی , شعر های ساحل اربابی
.: Weblog Themes By Pichak :.