مانده ام در حسرت بالابلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیرآشنایی روز و شب
عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شاید از تو رد پایی روز و شب
((سهیل محمودی))
برچسب ها: سهیل محمودی , کانال غزلسرا در تلگرام , اشعار سهیل محمودی , کانال شعر در تلگرام
مثل یک کوه شکستیم و نشستیم ؛ ولی
باز با ماست همان صبر و شکیبایی ها
((سهیل محمودی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: سهیل محمودی , کانال غزلسرا در تلگرام , اشعار سهیل محمودی , کانال شعر در تلگرام
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفهارا نخ نما کردی...
نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
((محمدرضا طاهری))
برچسب ها: محمدرضا طاهری , کانال غزلسرا در تلگرام , غزلسرا , غزل عاشقانه
دنیای بعد از رفتنت دنیای خوبی نیست
حتی بهشت خالی از تو جای خوبی نیست
از لهجه ی تلخ نهنگی خسته فهمیدم!!
جایی که عاشق می کشد دریای خوبی نیست...
بعد از تو گرمای کمی دارند دستانم
اینقدر می دانم که این معنای خوبی نیست
پای تمام شعرهایم اشک می ریزم
هرچند می دانم که این امضای خوبی نیست
گوشم به خود می پیچد از دردی که باعث شد
بهتر بفهمم پشت تو بابای خوبی نیست...
برفم که بعد از مرگ حتما چشمه خواهم شد
اینکه بمانم بعد تو در سایه خوبی نیست!
((رسول مختاری پور))
برچسب ها: رسول مختاری پور , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام , شعرکده
در پس زمینه ی همه ی دردهای من
تابیده نور روشنی از چشم های تو
بی اختیار در افقت محو می شوم
در آسمانِ روشنِ بی انتهای تو
در ازدحام موی تو بی تاب می شوم
موجی که چنگ می زند از شانه های تو
چشمِ سکوتت از سخنِ عشق خوشتر است
دیوان خواجه تبصره دارد برای تو
در این سکوتِ سردِ زمستانِ بی کسی
گرم است دست های من از هوی و های تو
صافم هواشناسی ام اعلام کرده است
وقتیکه من نفس بکشم در هوای تو
ای سیب سرخ تا شوی آخر نصیب من
باغ بهشت کرده ام اول فدای تو
((رضا محمدی))
برچسب ها: رضا محمدی , غزل ناب , کانال غزلسرا در تلگرام , شاعرانه آرام
زندگی فرصتِ نابی ست که سر می گردد
مثل رودی که به دنبال گذر می گردد
لشکر زردِ خزان می رسد از معبر باد
بخت، از باغِ پُر از خاطره بر می گردد
بدتر از سوختن و غُصهِ سرمای خزان
شاخِ سبزی ست که همدست تبر می گردد
نیست جز بی کسی و بی خبری قسمت او
هر کلاغی که به دنبال خبر می گردد
باغ ویران شده و درد عجیب است ببین
باغبان را که به دنبال ثمـر می گردد
عاشقی مرگ و جنون است و غم و غصه ولی
دل ما باز به دنبال خطـر می گردد
((فرشته جهانگیر))
برچسب ها: فرشته جهانگیر , اشعار فرشته جهانگیر , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام
دیدی آخر با غزلهایت هوایی شد دلم؟
بعد از آن شیرین زبانی ها،چه حالی شد دلم؟
اشتیاق عاشقی را در نگاهت خوانده ام
اینچنین درگیر چشمانت فدایی شد دلم
من به اعجاز غزل بر قلب،ایمان داشتم
با همین اشعارتان،مسحور و جانی شد دلم
بیت آخر،حرفهای این دل در بند توست
من خودم ماندم عجب سر به هوایی شد دلم
مینویسم این غزل با عشق تقدیم تو باد
خوب من!در فصل بی باران بهاری شد دلم
((زهرا جهانی))
برچسب ها: زهرا جهانی , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام , کانال شعر
تا که گفتی چشم هایت بعد از این مال من اند
خوب فهمیدم تمام شهر با من دشمن اند
چشم هایم را ببین از اشک لبریزند باز
این همه دردی که پشت گریه های یک زن اند
دوست دارم باز مثل کودکی پنهان کنم
کفش هایت را که می دانم به فکر رفتن اند
هیچ کس مثل من اینگونه وفادار تو نیست
پس نگو که دختران شهرتان مثل من اند
بعد از این با خود همه جا "واِن یَکادَت" را ببر
خوب می دانم تمام شهر چشمت می زنند
((زینب اکبری))
برچسب ها: زینب اکبری , کانال غزلسرا در تلگرام , اشعار زینب اکبری , کانال شعر
یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
دیگر از بیطاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سینهٔ ریش و دل افگار را؟
بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب
مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را
باغ حسنت تازه شد از دیدهٔ گریان من
چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را
روز هجر از خاطرم اندیشهٔ وصلت نرفت
آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هر چه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟
دیدن جانان دولتی باشد عظیم
از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را
((هلالی جغتایی))
برچسب ها: هلالی جغتایی , شعر کهن , کانال غزلسرا در تلگرام , گروه شعر در تلگرام
شور اشکم هر نظر جاری ست از دردی دگر
چشم من کافی ست، شورش را در آوردی دگر
تا کدامین من کند منکوب، من های مرا
نیست در من غیر من با من هماوردی دگر
جای شکرش باقی ست از این که چون من نیستی
مثل من شاعر اگر بودی چه می کردی دگر؟!
خویش را در شعر خود می کارم و دارم یقین
روزگاری بعد از این می رویم از فردی دگر
می روم تا خویش و برگردم، دعا کن غیر غم
این سفر باز آورم با خود رهاوردی دگر
می روم تا خویش و... تا کی را نمی دانم ولی
باز خواهم گشت باری، بی گمان مردی دگر
((سعید پورطهماسبی))
برچسب ها: سعید پورطهماسبی , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام , کانال ادبی در تلگرام
ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست
جان فدایش که به خون ریختن من برخاست
میکشیدند ملایک همه چون سرمه به چشم
هر غباری که ترا از سم توسن برخاست
خرمن مشک چو بر دور مهت ظاهر شد
دود از جان من سوخته خرمن برخاست
وحشی سوخته را بستر سنجاب نمود
هر سحرگه که ز خاکستر گلشن برخاست
((وحشی بافقی))
برچسب ها: وحشی بافقی , اشعار وحشی بافقی , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام
بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است
سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است
آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو
گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است
توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید
این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است
بشتابید و به مجروح کهن مژده برید
که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است
آنکه بیند همه عیبم نرسیدست آنجا
که هنرها همه عیب و همه عیبی هنراست
از وفای پسران عشق مرا طالع نیست
ورنه از من که در این شهر وفادارتر است ؟
وحشی عاقبت اندیش از آنسو نروی
که از آن چشم پرآشوب رهی پرخطر است
((وحشی بافقی))
برچسب ها: وحشی بافقی , اشعار وحشی بافقی , کانال غزلسرا در تلگرام , غزلسرا
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است
پیش از آنروز که میرم جگرم را بشکاف
تا ببینی که چه خونها ز توام در جگر است
چه کنم با دل خودکام بلا دوست که او
میرود بیشتر آنجا که بلا بیسپر است
شمع سرگرم به تاج سرخویش است چرا
با چنین زندگیی کز سر شب تا سحر است
چند گویند به وحشی که نهان کن غم خویش
از که پوشد غم خود چون همه کس را خبر است
((وحشی بافقی))
برچسب ها: وحشی بافقی , اشعار وحشی بافقی , کانال غزلسرا در تلگرام , غزلسرا
لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و سد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است
((وحشی بافقی))
برچسب ها: وحشی بافقی , اشعار وحشی بافقی , کانال غزلسرا در تلگرام , غزلسرا
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم
آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست
از سرود درد من در بزم او افتاد شور
نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست
گر چه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباد
از زمین دیگر به عزم کعبهٔ مقصود خاست
((وحشی بافقی))
برچسب ها: وحشی بافقی , اشعار وحشی بافقی , کانال غزلسرا در تلگرام , غزلسرا
ابری رسید، ثانیهای آفتاب رفت
دنیا بدون اینکه بخواهد به خواب رفت
ماه از مدار چرخش خود پرت شد، زمین
از ترس واژگون شدنش با شتاب رفت
ابری رسید، پنجرهای باز شد، گلی
پرتاب شد به کوچه و بر جوی آب رفت
مردی نگاه منتظرش را به جاده دوخت
دختر بدون شاخهی گل بیجواب رفت
دختر سکوت کرد و آن مرد ناامید
آهی کشید و غمزده سمت طناب رفت
دختر که شکل تازهترین شعر مرد بود
ترسید، زیر گریه زد و با شتاب رفت
باران گرفت چتر غزل خیس شد و بعد
بیتی شکاف خورد و غزل زیر آب رفت
((هادی خوانساری))
برچسب ها: هادی خوانساری , اشعار هادی خوانساری , کانال شعر در تلگرام , کانال غزلسرا در تلگرام
رخ شويد از چكيده ي آب وضوي تو
هر حور صبح خيز كه سر بر كند ز خواب
بيرون ز هفت پرده ي شرمت عبور نيست
نازل مگر به شأن تو شد آيه ي حجاب
اكنون كه دست تاك بريدي به تيغ زهد
انگور را چه حد كه تواند شدن شراب؟
((طالب آملى))
برچسب ها: طالب آملى , غزلسرا , کانال شعر در تلگرام , کانال ادبی در تلگرام
فرض کن یک زن همه ایل و تبارش رفته باشد
هرکه روزی بوده،حالا رد کارش رفته باشد
روبه روی خانه اش اسب اصیلی هست در را
حیف وقتی می گشاید که سوارش رفته باشد
درد دارم رفتنت را،مثل لیلایی که مجنون
با نگاهی بی تفاوت از کنارش رفته باشد
پس برای باختن دیگر چه چیزی دارد او که
در قماری با دلش دارو ندارش رفته باشد؟
خسته،دلگیر و سیه چرده...غم انگیز است اینکه
یک نفر ته چهره اش به روزگارش رفته باشد
بعد از این دلبستگی ها،درد دارد رفتنت چون
مادری که ماه آخر بچه بارش رفته باشد
((فرزانه میرزاخانی))
برچسب ها: فرزانه میرزاخانی , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام , اشعار فرزانه میرزاخانی
بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط
زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط
چشمها به اتفاق تازه عادت می کنند
سر اگر عاشق شود ، دیوار می خواهد فقط
با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت
حال و روزم قهوه قاجار می خواهد فقط
حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی
حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط
نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی
انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط
بغض وقتی می رسد ، شاعر نباشی بهتر است
بغض وقتی گریه شد ،خودکار می خواهد فقط
چشم های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط
((علی صفری))
برچسب ها: علی صفری , اشعار علی صفری , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام
در دست من بگذار آن دستان تنها را
در من بريز آشوب آن چشمان زيبا را
حيف است جای ديگری پهلو بگيری عشق
پهلوی من پايين بياور بادبانها را
بی طاقتی های تو را آغوش وا كردم
مانند بندرها كه طوفان های دريا را
بر صخره های من بكوب اندوههايت را
بر ماسه هايم گريه كن غمهای دنيا را
اسم تو را بردم لبان تشنه ام خشكيد !
مثل دهان نيل وقتی اسم موسی را ..
((پانته آ صفایی))
برچسب ها: پانته آ صفایی , اشعار پانته آ صفایی , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام
خنده هایت لذت مهمانی یک حاکم است
اخم هایت خنجر فرمانروایی ظالم است
از همان روزی که مویت را نشانم داده ای
تار می بینم جهان را گرچه چشمم سالم است
زیر دین سرمه دان ها چشم هایت را نبر
سرمه ی چشمان تو بی سرمه ها هم دائم است
مزه ی سیب لبم را بار دیگر مزه کن
فرض کن شیطان از اعمال قدیمش نادم است
قلب خود را پیش تو جا می گزارم خوب من
بازگشت از راه رفته گه گداری لازم است
((امیر سهرابی))
برچسب ها: امیر سهرابی , اشعار امیر سهرابی , غزلسرا , کانال غزلسرا در تلگرام
این منم، خون جگر از بد دوران خورده
مرد رندی که رکب های فراوان خورده
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم؟
فرض کن کوه شنی طعنه ی طوفان خورده
عشق را با چه بسازد به کدامین ترفند
شاعری که همه ی عمر غم نان خورده
چه به روز غزل آمد که همه منزوی اند
قرعه بر معرکه ی معرکه گیران خورده
از دهان کس و ناکس خبرش می آید
شعر این باکره ی دست هزاران خورده
با چنین فرقه ی نسناس، یقین پاپوش است
اتهامی که به شخصیت شیطان خورده
دشتمان گرگ اگرداشت نمی نالیدم
نیمی ازگله ی ماراسگ چوپان خورده
جرم من فاش مگوهاست و حکمم سنگین
چه کند شاهد سوگند به قرآن خورده
شعر هم عقل ندارد که در این شهر شعور
گذرش برمن دیوانه ی دوران خورده
((مجتبی سپید))
برچسب ها: مجتبی سپید , اشعار مجتبی سپید , کانال غزلسرا در تلگرام , شعر ناب
تو را به عشق قسم می دهم ، بمان با من
بمان و باز هم از عشقمان بخوان با من
قلندرانه بمان زیر سقفِ بی سقفیم
بمان ، که نیست از این بهتر آشیان با من
مرا به خوشه ی گندم ، به عشق ، می خوانند
در این بهشت ، تو هم باش میهمان با من
به دستهای تهی دستی ام چه می خندی؟
که قرنهاست ، قرین است رنج نان با من
پرنده بودم از این پیش تر ، ولی امروز
چه مانده با من ؟ حسرت بر آسمان با من
هزار پنجره چشم گشوده ، می دیدند
که صبح ، می شود آغاز همچنان با من
زمانه ، روح مر ا سخت زخم آجین خواست
به کینه خاست زمانه ، کران کران با من
بمان کمی دگر ، انگار ، زخمها کاری ست
بمان که می روم از دست تو ، بمان با من !
((سهیل محمودی))
برچسب ها: سهیل محمودی , کانال غزلسرا در تلگرام , اشعار سهیل محمودی , کانال شعر در تلگرام
.: Weblog Themes By Pichak :.