یک نگاه دادی
به من
صد نگاه گرفتی
عشق هزار آیه است
این گناه یک نزول است
بشکن این پیمانه را
یا بنوش تمامم را ...
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شاعرانه , شعرکده
نامت کیست
بگو تا مدام تکرار کنم بر تکلم واژه ها
بر زبان شرجی هرشعر
که از دستان آفتاب بر کارون می تابد
آری بگو
تا چراغ برق های این کوچه
پر اند ازسکوت تاریکی
پر شوند از لبخند نامت
راستی نامت قشنگ است
آفتاب
سرو سبز
پنجره
تپش های که از هر رگ می گذرد
بگو با صدای بلند
تا سطر به سطر این دفتر خالی م پر شود
از نام رسای تو
تنهایی در برهه ی از دلتنگی
بر زمین سخت زنده زنده به گور سپرده شود
قلم مثل کودکی شیر خوار انگشت به دهن
لب تکان می دهد تا تکرار کند تورا
بر تمام آنچه هست می توان نوشت
بگو بر زبان مفلوک
که قرن ها است سخن نمیگویید
میدانم نامت قشنگ است
مثل آن پروانه که از چنگ باد می گریزد
بر چین چین دامنم می نشیند
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شاعرانه , شعرکده
بر شاخه ها ی گریخته
طناب مسلخ است
بر مطبخ سوزان زیستن
عمر مثل گرگی وحشی
مرا در معبر خاک تیکه پاره میکند
رو ح در تجسم باد
می گریزد
تا پنهانی ترین نهایت خویش
تا برزخ دروغ ها
باز مست گریختنیم
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شعرکده
درمن تفنگی است
که دوست داشتن را دیگر
بلد نیست
گلوله ها را میبلعم
باروت ها را نفس میکشم
پرم از خشم یک ماشه کشیدن
نشانه میروم
گرگهای که هوس دریدن دارن
برسینه ام یک قشاب پراز گلوله است
خودرا برا انتحاری یک مرگ
پیشمرگ کرده اند
اولین گلوله ام را برایشانی ترسها
گه جای پوتین هایشان برمن کبودی میکند
خالی میکنم
مملوم ازنبرد
درمیدانی که درآن جنگ دوئل است
آری من یک تفنگم برای یک نبرد
وفارغ ازتمام دوست داشتن ها می شوم
دنیا را پراز خشم گلوله ها میکنم
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شاعرانه , شعرکده
مرگ از سکوت
از بلندی خندهای می رسد
پراز رنجیدگی زیستن
گناهان همچون تاول
بر ثقل زمین
از پشت میله های زندگی که میگریزد
روح از مام اندو ها
در روزنه ی ویرانه ها
جهان را از تن م میکند
((راحیل مقصودی))
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شعر ویرانه ها , شعرکده
تورا دوست دارم
درمه چشمانم حلول میکنی
تو می دانی
اندوهای بی افسار
مرا شکنجه نشخوار می کنند
حقیقتی تلخ که درمن گرسنه مانده است
این عشق ازانتهای قصیده ها گذشت
برتن برگ برگ جنگل می ریزد
باکدام خط
باکدام زبان
برایت سخن بگویم
ازشیب تند واژه ها
تا درماندگی عبوس یک راه
نگاهای که درمن تبخیر
برتن پنجره بیداد میکند
حسرتهای که درگلویم استخوان یک بغض شده اند
مرا شکنجه
عقربه های ساعت یاغیان همیشگی
گذر زمان را به صورتم پرت
ببین چین چروکهای صورتم
من تورا در روزهای جوانی گم کرده ام
همچنان سرگردان مانده ام
این است حقیقت بی رحم
تنها دوچشم بی مردمک درمن شعر می خواند
قاب هیچ تصویری ازدوجهان
بعد تو نخواهد شد
تورا دوست دارم
ای قایق مفقود
کشتی شکستگان غرق شده
دریای من در خشکسالیت تا ابد
تو همچنان راهت را می گیری
من غرق در اندوه توام
((راحیل مقصودی))
👇👇👇
برچسب ها: راحیل مقصودی , اشعار راحیل مقصودی , شعر حلول , شعرکده
.: Weblog Themes By Pichak :.