
از ما بپرس حالِ جگرهای خسته را
بر ما نمانده حسرتِ داغِ ندیدهای
((حسین جنتی))
👇👇👇
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , تک بیت ناب , تک بیت زیبا
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق!
گیرم درین میانه به جایی رسیده ای،
گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق!
روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد،
حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق
تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار
" سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق!
کفاره اش ز گندم عالَم فزون تر است،
از عمر آنچه خدمت خان می کنی رفیق!
خود بستمش به سنگ لحد، مُرده توش نیست!
قبری که گریه بر سر آن می کنی رفیق!
گفتی: " گمان کنم که درست است راه من"
داری گمان چو گمشدگان می کنی رفیق!!
فردا که آفتاب حقیقت برون زند،
سر در کدام برف نهان می کنی رفیق؟!
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , غزلسرا , درسا فراهانی

باید که ز داغم خبری داشته باشد ،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
((حسین جنتی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , غزلسرا , شعر مرد

چنینغریب، چرا تختهبندِ تن شدهام؟
چهکردهام که گرفتارِ زیستن شدهام؟!
سخن چو در دهنم بود، بندهیمن بود
گریخت از دهن و بندهی سخن شدهام!
تفاوت از کفِدریاست تا به سقفِ فلک،
میانِ آنچه خداخواست وینکه من شدهام!
به گیوهشُستنِ هیزمشکن نمیارزم،
درختِ بیثمرِ رُسته در لجن شدهام!
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , غزلسرا , شعر درخت

گفت:دینت چیست؟ گفتم:اهلِ ایمانم هنوز
از مسلمانان ملولم! پس مسلمانم هنوز !
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , کانال تک بیتی , تک بیت های زیبا

چندان دلم شکسته که دیگر عجیب نیست،
آید صدایِ شیشه اگر از دهانِ من!
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , کانال تک بیتی , تک بیت های زیبا

پرده خوانِ کاسبم ، زِ روی خویش، پرده را دَمی کنار می زنم
با یزیدِ زنده دست می دهم ! بر امامِ کُشته زار می زنم !
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , شعر عاشورا , تابلو عکس عاشورا
ای بوسه ی تو باطلِ سِحرِ حیای من
وِی دکمه دکمه منتظرِ دست های من
شرمنده ام اگر نفست تنگ می شود
از بوسه های پشتِ همِ بی هوای من!
جان می رسید بر لبت از دیدنِ خودت
بودی اگر هرآینه امروز جای من
دودش ز چشم های سیاهت بلند شد
آهی که سرمه ریخت به زنگِ صدای من
نفرین به من اگر که ملایک شنیده اند
جز آرزوی داشتنت در دعای من
رازی بزرگ بودی و پنهان ز چشم خلق
غافل که برملا شدی از ردپای من!
هستی نخی ست در نظرم ، بسته بر دو میخ
یکسو وفای توست دگرسو وفای من!
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , غزلسرا , شعر بوسه

باید که ز داغم خبری داشته باشد،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
حالم چو درختیست که یک شاخه نااهل
بازیچهی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد!
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , شعر ناب , غزلسرا

باید که ز داغم خبری داشته باشد ،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
((حسین جنتی))
برچسب ها: حسین جنتی , اشعار حسین جنتی , شعر عاشقانه , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.

























