شبیه نفت چیزی تو تنم هست
که دنیا رو به سمتم جلب کرده
به استعمار مردی تن سپردم
که آزادی رو از من سلب کرده
یه اقیانوس، دوره از جهانم
ازم دوره، ولی تهدید میشم
که یک شب با تنم هم مرز میشه
منم از کشورم تبعید میشم
توی این جنگ سخت نابرابر
خشاب خالیِ یک هفت تیرم
من از این ارتش بیگانه، باید
خلیج چشم هامو پس بگیرم
به هر شعری که بعد از تو رسیدم
نوشتم این اسارت سهم من نیست
سکوت من یه دنیا اعتراضه...
به این جنگی که اصلا تن به تن نیست
((مهسا پهلوان))
برچسب ها: مهسا پهلوان , غزلسرا , اشعار مهسا پهلوان , شعر های زیبا
ساعت از عید رد شده بی تو ،
ساعت از حافظ و غزل ... با بغض
یه نفر بوی عیدی می خونه ،
یه نفر یا مقلب ال ... با بغض !
((مهسا پهلوان))
برچسب ها: مهسا پهلوان , شعر کوتاه , شعر عیدنوروز , اشعار مهسا پهلوان
.: Weblog Themes By Pichak :.