به بدرقه ایستادم
چمدانی در دست تو بود
ابرهایی
در قلب من
-
((آرزو نوری))
-
👇👇👇
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر بذرقه , شعر ابر
به جزئیات فکر نمی کنم!
لحظه ای که دوربین ها
تو را گم کردند
و بشکه های غمگین
جنازه ات را پس دادند...
به مادرت فکر نمی کنم
فکر کردن به او
ضربان قلبم را بالا می برد
طوری که مدام
از خودم می پرسم
چطور زنده خواهد ماند؟
پدرت می گوید
آتنا فیالدنیا حسنة
غافل از اینکه
آدمها بیمار شده اند
و همین بیماری
دنیا را به هم ریخته
هر روز اتفاقی می افتد
اتفاقی که وادارم می کند
به جزئیات فکر کنم
کودکانی که گم می شوند
مادرانی که تا آخرعمر
به دوربین ها زل می زنند
((آرزو نوری))
👇👇👇
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر دنیا , شعر دوربین ها
بهار بی تو
بهار نیست
هفت سین واژگونه ای است
که سین های آن
مثل دندانهای مرده
بیرون زده است
بهار بی تو
سرآغاز ناچاری است
سال کبیسه ای
که از کوچه می گذرد
و نمی داند چگونه
به پایان برسد
((آرزو نوری))
👇👇👇
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر کوتاه , شعر ناب
سر می روم
از حوصله ام
که بی تاب است
کم دارم
دست ات را
برای گرفتن
لب ات را
برای ...
می چرخد زمین
بعد از تو اما
خورشید
سلانه سلانه …
شب
ناگاه و دیرپا...
((آرزو نوری))
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر کوتاه , شعر ناب
وقتی قطار هست کسی همقطار نیست
حالا که همسفر شده پیدا، قطار نیست
((آرزو نوری))
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر کوتاه , شعر ناب
هر شب
از آن بالا
ستاره ای می افتد
و یک روز
از آخرین باری که دیدمت
دورتر می شوم
راست می گفتی
هیچ کس
شبیه تو نیست
((آرزو نوری))
برچسب ها: آرزو نوری , اشعار آرزو نوری , شعر کوتاه , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.