شعر های باران خورده ....

لب هایت، برگ های سرخ پاییز و

صورتم، حیاط کوچک خانه

آرام نشستن کار تو نیست

تکانی به خودت بده

حیاط

منتظر لمس برگ های پاییز است

((رویا فخاریان))

https://t.me/mohammadshirinzadeh

فاصله

یادآور بی رحمی ست

هوایی ات که می شوم

یادم می اندازد

که دست هام

وبال گردنم شده اند؛

نمی توانم تو را در آغوش بگیرم

((رویا فخاریان))

مدادهای سیاه

دست به کار می شوند

و آینه

به تمام زن های دور و برم

دروغ های زیبا تحویل می دهد

مردهای دیگری اگر بودم شاید

مرد دیگری نیستم اما...

فریب

از چشم های قهوه ای تو

خوردنی می شود بانو...

((رویا فخاریان))

گل ها

زودتر از همه باخبر شدند

که زن ها

زیبایی شان را

به دنیا تعارف کرده اند...

بیشترین حدِ ممکن را

برای خودشان برداشتند...

((رویا فخاریان))

تو

سرخ ترین سیب

نشسته روی بالاترین شاخه

من

کودکی که دست دراز می کند

برای چیدنش...

سرانجامِ دیگری در انتظارم نیست

نداشتن تو سهم دست هام می شود...

((رویا فخاریان))

سرو

نام دیگر من است

پاییز هم

سر راه تو سبز می شوم

بی خیال رنگ فصل ها ...

((رویا فخاریان))

آسمان

دریا

درخت

گل ها...

زیبایی تعریف زیباتری می خواست

تو خندیدی...

((رویا فخاریان))

شب اما

برای نخوابیدن است

وقتی

با خواب های من هم

قطع رابطه کرده ای...

((رویا فخاریان))

سرو

نام دیگر من است

پاییز هم

سر راه تو سبز می شوم

بی خیال رنگ فصل ها ...

((رویا فخاریان))

می خواهم ببینم

آسمان

برای زندگی

چگونه جایی ست

مرا ببوس...

((رویا فخاریان))

جز تو

هیچکس نمی تواند

جانم را

به لبم بیاورد

صدایم کن...

((رویا فخاریان))

هرکس نداند

من خوب می دانم

که خورشید

در گوشِ گل های سرخ باغچه

چه می گوید

که اینگونه گونه سرخ می کنند...

من سال هاست صورتم را

با دوستت دارم هایِ تو

سرخ نگه می دارم...

((رویا فخاریان))

مرد داستان های عاشقانه ام

نزدیک تر بیا

از چشم های من حرکت و

از لب های تو برکت

خنده هایم را

برای آخر قصه

کنار گذاشته ام

این قصه آخرش خوش است

ای جانم

به لبم می رسی

می دانم ...

((رویا فخاریان))

مرا ببخش خدا

دیگر به معجزه ایمان ندارم...

همیشه می گفت:

"چشم های تو معجزه می کند"

پس چرا

هر چه نگاه کردمش

نتوانست بَرَش گردانَد؟

((رویا فخاریان))

نه در چمدانی جا می شوند

که دهانشان را ببندم

نه از جلوی چشم هایم گم می شوند

دست و پا گرفتنشان برای چیست؟

اصل کاری دل بود که..

این خاطره ها را هم

باید می بُرد

قطاری

که او را با خودش بُرد...

((رویا فخاریان))

به زنانه ترین شکل ممکن

حسود کرده ای مرا

تنها به خیابان نرو

می ترسم سگ های وحشی چشم های زنی

به جانت بیفتند

"جانم" از دهانت بیفتد...

((رویا فخاریان))