من از آغاز میترسم
از اینکه عاشقت باشم
یه شب مفقود شم فرداش
تو دنیای تو پیدا شم
همینجوری که هستی باش
صبور و ساکت و مغرور
چی از حس تو بالاتر
که لمسش میکنم از دور !
اجازه میدم احساست
یه حس کاغذی باشه
یه ذره بی تفاوت باش
نذار این قصه زیبا شه
چه مدت خوابتو دیدم ؟
چه مدت خوابمو دیدی ؟
چه فرقی میکنه ... شاید
هزاران سال خورشیدی !
چه فرقی میکنه ؟ من دی
تو تیر و بهمن و خرداد
تو فروردین ... تو شهریور
تو هرچی از قلم افتاد
فقط با من مدارا کن
کمک کن دور شیم از هم
تمام مساله اینه :
من از آغاز ... میترسم !
((یلدا انگالی))
👇👇👇
برچسب ها: یلدا انگالی , اشعار یلدا انگالی , شعر کمک , شعر خواب
من به پاییزیترین شکل گذشتم از تو
عشق تنها یه لغت بود که میرفت از دست
سعی کردم که نگهبان سکوتم باشم
تو همه سعیتُ کردی و سکوتم نشکست
من به پاییزیترین شکل گذشتم از عشق
ای غمانگیزترین حادثهی دیروزم
همهی شهر منُ یاد تو میندازه هنوز
اگه این شهرُ به آتیش نکشم میسوزم
خوب من صبر نکن رد شو... برو... فرصت هست
خاک کن اسمم و این خاطره رو... فرصت هست
به خودت راست نگو... کافیه تکرار کنی
عشق تنها یه لغت بود که میرفت از دست
((یلدا انگالی))
👇👇👇
برچسب ها: یلدا انگالی , اشعار یلدا انگالی , شعر عشق , شعر تنهایی
.: Weblog Themes By Pichak :.