دریا
تنهایی عجیبیست
شاید دلخوشی اش
آوازهایی باشد که از رودخانه می آید
یا ابرهایی
که پروازشان را مدیون او هستند
اینجا...غروب
اینجا...ابر
اینجا...ساحل
نمیدانم
چرا باران
با اینهمه واژه، شاعر نشد...
((رضوان ابوترابی (حسرت))
برچسب ها: رضوان ابوترابی , اشعار رضوان ابوترابی , شعر ساحل , شعر غروب
در یک غروب ساکت و ابری
یاد و هوایت در دلم رقصید
رویای چشمانت اسیرم کرد
آغوش سردم از تبی ترسید
در شعر من تنهایی فصلی شد
وقتی زمستان در بهار رویید
ازوعده ی دیدار هر روزه
عطر تو را این کوچه هم بویید
آیینه تصویرش خیالی بود
از صورت شب غصه بر تابید
عکست به قاب دل خیانت کرد
وقتی غبار لحظه ها خوابید
تردید یعنی مرگ باورها
وقتی که نبضِ واژه ها ایستاد
وقتی نقاب شعر پر کینه
از آسمانِ شاعری افتاد
🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋
برچسب ها: نفس موسوی , اشعار نفس موسوی , شعر غروب , شعر آسمان
ما در نقطه شروع خود
به پایان رسیدیم
و هیچکس ندانست
دلگیری ما
از طلوع خورشید بود
در سپیده دم شنبه
نه از غروبش
در شامگاه جمعه ...
((محمد شیرین زاده))
👇👇👇
برچسب ها: محمد شیرین زاده , شعر غروب , شعر طلوع , اشعار محمد شیرین زاده
دل تنگ تر شدم نم باران که زد غروب
از سقف دل چکیده سرم تا چه حد غروب
بیهوده در خودم چـِقـَد َر دست و پا زدم
از خود کجا گریزم از این حال بد غروب ...
دستی که ساحلم نشده بند را برید
تن می دهد به زنده گی اش یک جسد غروب
تا نسل های بعد خبردار می شوند
از درد من که می کشدش تا ابد غروب
از سر گذشت ... موعد ویران شدن رسید
دریای غم به چشم و شکست است سد غروب ...
دل کوفت سر به سینه ی سنگ خودش شب و ...
دریا چه داشت در دل تنگش که مد ، غروب ...
((الهام ملک محمدی))
👇👇👇
برچسب ها: الهام ملک محمدی , اشعار الهام ملک محمدی , غزلسرا , شعر غروب
چون خون ، رقیق و جاری و بی انعقاد رفت
مثل غروب ِ رگ زده ی بامداد رفت
با اینکه باردار ِ گناهی نکرده ام،
ویرانه کرد خانه ام و خانه زاد رفت
زهر نگاه ِ سرسری اش را به من چشاند
من اعتماد کردم و بی اعتماد رفت
از درد روح ِ کاغذی ام گُر گرفته بود
خاموش، روی شعله ی من پا نهاد رفت
از این جزیره، قدرت خورشید را گرفت
از این خلیج شرجی ِ آیینه - زاد رفت
تنگ غروب بود که با سایه ای دراز
در چشم های شب زده ی امتداد،رفت
شاعر شدم که زندگی اش را غزل کنم
بحر غزل به ورطه ی طوفان نهاد رفت
روزی شبیه ِ خنجری از پشت می شوم
عمرم به پای حس ِ دروغی به باد رفت...
((طاهره مقتدری))
👇👇👇
برچسب ها: طاهره مقتدری , اشعار طاهره مقتدری , شعر طوفان , شعر شرجی
پرواز همیشه از پشت پنجره اتاق
در انتهای هوای بارانی
زیباتر است
نم بزند
به دیوار
و صدای دو رگه
به گلو انداخته
به دنبال من بیایی
با چمدانی از غروب
پر از لحظه هایمان
پشت همان پنجره
حالا
برای من
طلوعی از بالاترین نقطه
در آسمان زیبای قاب گرفته اتاق
چمدانت را باز کن
می خواهم
جایی در تو باشم
((بهار چمنکار))
👇👇👇
برچسب ها: بهار چمنکار , اشعار بهار چمنکار , شعر چمدان , شعر آسمان
آمیزش غروب؛
بر تنِ خسته ی خلیج
سائیدگی دست های کدام ماهی ست؟
که این گونه نارنجی تنش !
جاودان مانده
بر
التهابِ جنوب .
((شهره رحیمی پور انارکی))
👇👇👇
برچسب ها: شهره رحیمی پور انارکی , شعر جنوب , شعر التهاب , شعر ماهی
یکی یکی درها بسته می شد
ومن،
به پنجره ای فکر می کردم
که رو به غروب
باز می شد
((فرناز جعفرزادگان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فرناز جعفرزادگان , اشعار فرناز جعفرزادگان , شعر غروب , شعر در
باید
در نقشه ی فکر های چه کسی دست برد
تا دانه ی گندم
خوشه های رسیده ی انگور بدهد
و مرد کشاورز
غروب آفتاب
مست به خانه برگردد؟
((مریم نظریان))
برچسب ها: مریم نظریان , شعر کشاورز , شعر غروب , اشعار مریم نظریان
در یک غروبِ غمگین
به لحظه های کهربائیِ من
پا بگذار
تا من به شوقِ آمدنت، در باغها
آوازهای پاییزی را
یکسر به بادها بسپارم.
((حبیب ساهر))
برچسب ها: حبیب ساهر , اشعار حبیب ساهر , شعر غروب , شعر پاییز
پاییز بود
عصر جمعهٔ پاییز.
لهلهزنان
عطشزده
آواره
باد هار
یک تکه روزنامهی چرب مچاله را
در انتهای کوچهٔ بُنبست
با خشم میجوید.
تا دور دید من
اندوهبار غباری گس
درهم دویده بود.
قلبم نمیتپید
و باورم به تهنیت مرگ
شعری سروده بود.
من مُرده بودم
رگهایم
این تسمههای تیرهٔ پولادین
بر گرد لاشهام
پیچیده بود.
من مُرده بودم
قلبم
در پشت میلههای زندان سینهام
از یاد رفته بود
اما هنوز خاطرهای در عمیق من
فریاد میکشید.
روییده بود
در بینهایت احساسم
دهلیزی
متروک
مه گرفته
و خاموش
فریاد گامهای زنی
چون قطرههای آب
از دور دور دور ذهن
در گوش میچکید
لبتشنه میدویدم سوی طنین گام
اما...
تداوم فریاد گامها
از انتهای دیگر دهلیز
در گوش میچکید:
تک تک
چک چک
چه شیونی... چه طنینی!
برگ چنار خشکی از شاخه دور شد
چرخید در فضا
در زیر پای خستهٔ من له شد
آیا
دست بُریده مردی بود
لبریز التماس؟
فریاد استخوانهایش برخاست
جَرق
آه
و آفتاب خستهٔ بیمار
از غرب میوزید
پاییز بود
((نصرت رحمانی))
برچسب ها: نصرت رحمانی , شعر غروب , شعر پاییز , شاعرانه
آشنايىِ ما قديمى ست
سال ها ما غروبِ ماه را تماشا كرده ايم و
قرن ها ماه
غروبِ ما را
((شهاب مقربين))
برچسب ها: شهاب مقربين , کانال شهاب مقربين , اشعار شهاب مقربين , شعر غروب
چه به یادم باشی چه نباشی
در تمام غروبهای غریب پاییز
به یادت خواهم بود
این را قول نمیدهم
این را میدانم!
((سامان اجتهادی))
برچسب ها: سامان اجتهادی , شعر غروب , شعر ناب , اشعار سامان اجتهادی
غم انگیز ترین غروب
همیشه
در تور ماهیگیری
می افتد
که تمام دریا را شخم زده
برای دیدن پری کوچکی
که قصه اش را
هر شب برای دخترش
می خواند
((محمد ابراهیم گرجی))
برچسب ها: محمد ابراهیم گرجی , اشعار محمد ابراهیم گرجی , شعر غروب , شعر ماهی گیر
تو در مٖسیر طلوعی و من اسیر غروب
چه اختلاف بــزرگی کجا به هم برسیم
((فرامرز عرب عامری))
برچسب ها: فرامرز عرب عامری , اشعار فرامرز عرب عامری , شعر طلوع , شعر غروب
ذرات غروب
از کاج که بالا میروند
آسمان درمن ته نشین می شود
و در پلک ، پلک ِ رؤیاهایم
کهکشانی رقیق
چشمک می زند.
در مرطوبناکی باغ
ارتعاش ِ برگ
دچار ِ لکنت می شود
و در اندوه ِ غیر رسمی ام
هر شب
ساعت پُر ِ پروانه می شود
و
جیب هایم پُر گنجشک.
صبح ها
در حاشیه ی لبانم
کلمات از طعم ِ لبانت ترک می خورند
و خال ِ لبت در من تب می کند.
دچار ِ توهم شده ام.
خوشه ای انگور بیاور...
((هژبر میرتیموری))
برچسب ها: هژبر میرتیموری , اشعار هژبر میرتیموری , شعر ناب , شعر غروب
این غروبِ بی تو
چه به من می آید
پیرهنت زیر سرم
خیس اشک و آه است
آن زمان رفتن
مانده در عقربه های ساعت
ای عزیزِ جانم
این زمانِ مانده
این غروبِ تیره
چه به من می آید
((شیما سبحانی))
برچسب ها: شیما سبحانی , اشعار شیما سبحانی , شعر غروب , شعر کوتاه
آشیانه ای بی جانم!
بهار را
هر بار
از به آغوش کشیدنت می فهمم
پرستوی من.
((حسین غلامی خواه))
برچسب ها: حسین غلامی خواه , شعر کوتاه , اشعار حسین غلامی خواه , شعر ناب
هرغروب
می آید و مرا در آغوش می گیرد
تنها
"تاریکی" ست که مرا خوب می فهمد.
((حسین غلامی خواه))
برچسب ها: حسین غلامی خواه , شعر کوتاه , اشعار حسین غلامی خواه , شعر ناب
.: Weblog Themes By Pichak :.