درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

 

 

خوشبختی برای من یعنی تو

اینکه کنارم دارمت ..

لمست می کنم، می بویمت 

و در آغوش می گیرمت!!

خوشبختی برای من یعنی

زمان دلتنگی

سر بچرخانم و تو باشی..!


((معصومه الاملج))


برچسب ها: معصومه الاملج , شعر دلتنگی , دل نوشته , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹ | 16:22 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

گاهی هم جواب تمام حرف هایت

به دیگران می شود

"برو خدارو شکر کن که سالمی!"

درست است

سلامتی خوب است ،

ولی آدم تنها نباشد

خیلی بهتراست

سالم باشی اما تنها ،

هزارجور فکر و خیال میکنی ،

حرص میخوری،

فشارت می رود بالا ،

کم کم ته دلت این بغض ها ،

خفگی ها ،

روی هم جمع می شوند

اسمشان می شود:

سکته،

سرطان،

می شود

درد بی درمان!

حالا اگر مریض باشی

و تنها نباشی

همین که یکی بی آید و

بگوید:

قول بده زود خوب شی ،

ما بدون تو نمیتونیم!

آدم دلش هعی میخواهد

بیمار باشد

آن هم

از نوع الکی...

 

((مهدیه صالحی))

 


برچسب ها: مهدیه صالحی , اشعار مهدیه صالحی , شعرکده , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ | 1:2 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

اون خوبه!

یعنی عالیه..!

قد بلنده...

ورزشکاره...

چشماش عسلیه...

میشه گفت همونیه که از بچگی آرزوشو‌ داشتم!

یعنی هر دختری داره...

باهم که میریم بیرون حواسش فقط به منه،

حتی به خودشم نه!

یکی دوبار پیش اومد که مهمونی دعوت شدیم...

اون بازم عالی بود!

عین رمانایی که تو چهارده پونزده سالگی خونده بودم!

یه جنتلمن واقعی..!

مامانم که میبینتش کلی قربون صدقش میره!

میگه دامادم نیس،

از پسر نداشتم عزیز تره!

بابامم خداروشکر میکنه

که من عاقبت بخیر شدم!

ببین...

همه چی خوبه...

فقط مشکله من اینه، اون تو نیستی!


((زینب پرویزی))

 


برچسب ها: زینب پرویزی , اشعار زینب پرویزی , دلنوشته تنهایی , شاعرانه آرام

تاريخ : پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ | 4:35 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

LhDAe

 

قسمت می دهم

برگرد

به شعرهایم که تو را

در بهارش جوانه می زند

به بهاری که هرگز نبود !

به گریه هایم از نبودنت

در میان آهنگ شاهین

به منع شدن آهنگی که

درست مثل تو منع شد!

به دهن کجی ساعت رو دیوار اتاق

به اتاقی که مثل زندان شد!

به دود سیگارم که چشمان تورا

نقش زد

به همان حیله ای که مرا سوزاند!

به تمام بود و نبود قسم هایم

به تمام روزهای خط خطی ام

قسمت می دهم

برگرد


((نیلوفر قطب الدینی))

 

roKZ2


برچسب ها: نیلوفر قطب الدینی , اشعار نیلوفر قطب الدینی , شعر برگرد , دلنوشته تنهایی

تاريخ : سه شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵ | 12:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

rYGnJ

 

مهربانم مهر به آخر رسید!

اولین باد پاییزی نبودی..

یعنی نمی‌خواهی اولین

بارش آبان را اینجا باشی!؟

اصلاً دلت طاقت می‌آورد

دستت در جیب بارانی من نباشد!؟

طرّه‌ی مشکی موهایت از خیسی

فر نشده باشد و من نگاه نکنم

و دلم قنج نرود!؟

کافه‌های ولیعصر را بگو

که اصلاً بدون صدای فندکت

رونق ندارد..

گفتنی‌ها را گفتم

دل تو سنگ هم که باشد

این آبان را نمی‌تواند

دور از من باشد...

 

((سارا چراغی))

 

roKZ2


برچسب ها: سارا چراغی , اشعار سارا چراغی , شعر ماه آبان , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵ | 13:44 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

تنهایی من کسی را ازار نمیدهد

تنها خودم را تنها تر میکند

این گونه شدن من اختیاری نبود

یک حصار از جنس تکه های یک بغض

مرا راهی یک جاده کرد

من بی پروا به این جاده میزنم

بی ان که بدانم در انتهای این

جاده یک شهر بی جمعیت است

من به دنبال یک علامت سوال میگردم

و فرار از یک جای خالی بزرگ

زندگی من مبهم شده در چراغ های

از جنس ترس در خیابان هایی

از جنس مرور و من اشفته میشوم این وسط

گاه بی تاب گذشته و گاه امید به اینده

احساس من دود میشود

و من فقط سکوت را به اغوش میکشم......


((ایسودا رضایی))


برچسب ها: ایسودا رضایی , اشعار ایسودا رضایی , دلنوشته تنهایی , شعرکده

تاريخ : دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۵ | 8:51 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

چشمهایم را

که هر بار از خود دزدیدم

تا بارها بیشتر نگاهت کرده باشند

به مردمک ام رسیدند...

فریاد میخواهم

فریاد میخواهم

کاش کسی بگوید

صدای ام کجاست؟


((بهار کریمی))


برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر صدا , شاعرانه آرام

تاريخ : چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵ | 2:23 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

T73fX

 

من خواب یک چلچله

در مزارع باروتم

وقتی آتش به جانش افتاده

که نفس را ، برای کشیدن

و تو را ، برای زیستن

ندارد


((آبا عابدین))


برچسب ها: آبا عابدین , اشعار آبا عابدین , شعر ناب , شعر عاشقانه

تاريخ : یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ | 7:44 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

mxwwm

 

غمگین‌ ام

دنیا کنار ِ اسلحه

جای امن‌تری‌ ست

و مین‌ های خنثیٰ نشده

کینه‌ ای‌ست

که از پدرانمان به ارث برده‌ ایم.

غمگین‌ ام

آفتاب در دهکده‌ ها

زودتر طلوع می‌ کند

و شهر زخمی‌ ست

که روی دستِ مردم متمدن مانده.

غمگین‌ ام

چون بیابانی بی انتها

تنهایم

چون رودخانه‌ ای

که سلطه‌ی هیچ پلی را

نمی‌ پذیرد


((حسن اسماعیل زاده))


برچسب ها: حسن اسماعیل زاده , اشعار حسن اسماعیل زاده , شعر غمگینم , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵ | 16:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

bDABo

 

با اين هواي گيج و بلاتكليف

حق با من است

كه رهايت نمي كنم

مي ترسم

قبل از غروب

خانه ات را پيدا نكني

و مثل تمام اين روزها كه مي شناسمت

در كوچه هاي بي نام

دنبال رد پاي من بگردي

مي ترسم

بروم و باران بگيرد

تو چترت را

مثل تمام اين روزها كه مي شناسمت

جايي كه يادت نيست

جا گذاشته باشي

مي ترسم

هوا تاريك شود

راه خانه را گم كني

از دست رهگذران

تكه اي نان بگيري

گوشه اي خوابت ببرد

غريبه ها ترا

به نام كوچك صدا كنند

و صبح در چشمان كسي بيدار شوي

كه شبيه من نيست

مثل تمام اين روزها

كه فكر مي كردم

مي شناسمت


((نيلوفر لاري پور))


برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵ | 15:37 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

0OZFt

 

امروز

در خیابان

قدم میزدم

سرمای دستانم را جیبهایم مخفی میکرد

آهنگ موردعلاقه تورا با تمام شاد بودنش گوش دادم

و

دو عاشق دیدم

دختر با ناز گفت دوستم نداری

پسر با لبخند بلند گفت

دااارم

و بعد خندیدند

حسود نیستم

اما

من دو پیراهن بیشتر از این دختر پاره کردم

میدانم که دوستش نداشت

دوستش نداشت چون تو بلند تر فریاد میزدی دوستم داری

اما نداشتی

چهره دختر را به خاطر سپردم

چند ماه دیگر

شاعر میشود


((گیلدا میربلوک))


برچسب ها: گیلدا میربلوک , اشعار گیلدا میربلوک , دلنوشته تنهایی , شعر کده

تاريخ : سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ | 5:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

QFs5x

 

برگشته ام از مسافرتی طولانی

نه پاهایم زخمی

نه دست و دلم باز

خسته هم نیستم

پروانه ای از پیله گذشته

شفیره ای به مرگ خواب رفته فرو

تک درختی دشت خاطر او

گله ای وحشی شده خاطر او

تکان به شاخه هایش هر طرف که بخواهد

و فرق باد و باد را می خواند

رفته بودم سرِ ریشه هایم که رفته بود عقب

چشم ها یک سان شدند برایم

و دست های دور و برم یک سان

نمی شود

ضربه ای که انتظارش را داشته باشی

کاری نمی شود

شروع از خودم شده بود

باید تمام می کردمش به زعم خودم

پرونده گشوده تیغ عمود است

دشت خاطر من شده

گل های وحشی شده خاطر من

شدید بود و مدید بود

ولی به رفتن و برگشتنش هر دو بار می ارزید؟


((رویا تفتی))


برچسب ها: رویا تفتی , اشعار رویا تفتی , دلنوشته بارانی , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 4:37 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

DzJob

 

بیدارم کن

از این خوابِ بی نهایت سیاه

که سکوتش

تا مغزِ استخوانِ سمعک ها تیر می کشد

نه دری به سمتی

نه پنجره ای به آسمانی باز می شود

تا لااقل به پرواز فکر کنم

اینجای خواب به مرگ شبیه است

به حسِ پرنده هایی که از لبِ پرتگاه پر می زنند

و فراموش کرده اند

بالهایشان را قبل از خواب جا گذاشتند

چشم

چشم را نمی بیند

صدا به صدا نمی رسد

که صدایت کنم

که بغلم کنی

نه!

مرا به یک پنجره معرفی کن

یا بالهایت را قدِ یک شب به من قرض بده

تا صبح ابرها بالهایت را بیاورند

من باید از این خواب بروم


((آبا عابدین))


برچسب ها: آبا عابدین , اشعار آبا عابدین , شعر ناب , شعر عاشقانه

تاريخ : چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ | 15:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

IZ8oI

 

به شهری که آپارتمان هایش دراز کشیده اند

و عمود شده اند خیابان هایش

چه میگویی؟

به اتوبوسی که دورت میکند

از پرنده های سینه خیز ؟

نام درختی که بلیط میخرد

و با تو سوار اتوبوس میشود

تا در آخرین ایستگاه

یادت برود

ماه بوده ای

یا سیب

یا خودت

چه بوده است ؟

و رودخانه ای که عصرهای جمعه

در آن آبتنی میکنی

از کدام اقیانوس می آید

که صاف میرود به آسمان بریزد ؟

بگو به من

باغچه ات چرا عطرش راحبس کرده است؟

و آینه پشت به تو می ایستد چرا

وقتی چشمهایت را با زغال میکشی

و لبهایت را با گل سرخ آتش میزنی؟

به سر اتاق خوابت چه آمده

که به ایوان میروی

و در باد میخوابی؟

تا بچه هایت به دنیا بیایند

با استخوانهای شکسته

سینه های سوراخ

و گردنهای کبود

به آنها شیر که میدهی

سینه هایت ازدهانشان رد میشود

اصلا دیوارهای خانه ات که از آنها رد میشوی

نامشان دیوار است؟

در سطرهای سکوت

به آشپزخانه میخزی

با فنجانی چای که برایت فرستاده اند

به ایوان بر میگردی

ودر باد میخوابی

انگار فرزندان دیگری در راه باشند!


((مریم نظریان))


برچسب ها: مریم نظریان , اشعار مریم نظریان , شعر ناب , شاعرانه

تاريخ : چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ | 3:48 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

تو که نیستی، وقت قدم زدن دست باد را می‌گیرم،

دستان نامرئی و خیالی باد را

اما دیگر انگشتانم بافته نمی‌شوند لای انگشت‌های تو.

گنگ و آرام در قلبم، با من حرف می‌زنی.

من دست باد را می‌فشرم، برگ‌های شرابی‌رنگ را له می‌کنم،

و همه‌چیز ناگهان طلایی‌رنگ می‌شود. مشکوکم

به اینکه نکند واقعاً دست تو در دستم باشد آن‌طور که

همیشه وقتی اینجا بودی، دستم را می‌گرفتی.

چه می‌گویی در قلبم؟ سرم را خم می‌کنم تا بشنوم و

حس می‌کنم دستت بلند شده تا موهایم را نوازش کند،

مثل همین باد که درختان نق‌نقوی بالای سرم را ناز می‌کند.

حالا اما صدایت را خوب می‌شنوم، دارد از عشق حرف می‌زند.


((کرول ان دافی))


برچسب ها: کرول ان دافی , اشعار کرول ان دافی , اشعار شاعران خارجی , دلنوشته تنهایی

تاريخ : یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴ | 1:13 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

این برگ‌های زرد

به خاطر پاییز نیست

که از شاخه می‌افتند

قرار است تو از این کوچه بگذری

و آن‌ها

پیشی می‌گیرند از یکدیگر

برای فرش کردن مسیرت..

گنجشک‌ها

از روی عادت نمی‌خوانند،

سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند

برای خوش‌آمد گفتن

به تو..

باران برای تو می‌بارد

و رنگین‌کمان

– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش –

سرک کشیده از پسِ کوه

تا رسیدن تو را تماشا کند.

نسیم هم مُدام

می‌رود و بازمی‌گردد

با رؤیای گذر از درز روسری

و دزدیدن عطر موهایت!

زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها

برای تو می‌گردند

و من

به دورِ تو!

 

((یغما گلرویی))


برچسب ها: شعر باران , یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴ | 19:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

نه، هیچ اتفاقی نمی‌افتد

روزها همان‌طور به رودِ شب می‌ریزند

که شب‌ها به سپیده‌ی روز

نه پرده‌ای به ناگهان کشیده می‌شود

نه سر انگشتِ شاخه‌ای به هوای ماه می‌جنبد

نه تو از راه می‌رسی.

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد

نه؛ عینِ روز روشن است :

تو رفته‌ای باز نگردی

و من

مانده‌ام پشتِ این‌همه کاغذِ سیاه

تا هر لحظه

به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد فکرکنم!


((رضا کاظمی))


برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴ | 17:30 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

اشکی از سر شادی

و

لبخندی از سر بغض ...

دنیای من

این روزها عجیب تر شده است ....


((مازیار مجد))


برچسب ها: مازیار مجد , اشعار مازیار مجد , دلنوشته تنهایی , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ | 22:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

این روزها،

دنیایم،

غروب جمعه های بی حوصلگی است؛

و کلاغ هایی که خبر

سکوت مرا در خیابان ها جار می زنند...

این دنیا معجزه می خواهد،

بیا بانو!

بیا صبح شنبه ای باش

پر از صدای شادمانی گنجشکان!


((مازیار مجد))


برچسب ها: مازیار مجد , اشعار مازیار مجد , دلنوشته تنهایی , شعر کوتاه

تاريخ : یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ | 21:59 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

تونيستي؛اما

وقتي به توفكرمي كنم

صداي آب را

دررگ هاي خاك مي شنوم

گل سرخ حياط

زودبه زودمي شكفد

وآسمان

پرازپروانه وبادبادك مي شود.


تونيستي؛اما

وقتي به توفكرمي كنم

دريانزديك ترمي آيد

ابرهاي سياه دورمي شوند

وباران

هروقت بگويم؛مي بارد.


تونيستي؛اما

وقتي به توفكرمي كنم

تورامي بينم

درباغچه ايستاده اي

به گل هاآب مي دهي!


((رضا کاظمی))


برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ | 21:2 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

آن عصرپنج شنبه اي

زمين ازحركت مانده بود

وقتي تو

برايوان درازكشيده

براي هميشه خفته بودي

باگل سرخي شكفته برسينه ات.

آن عصرپنج شنبه اي

زمين ازحركت مانده بود

وديگر

هيچ اتفاق خاصي نيفتاده بود!!


((رضا کاظمی))


برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ | 20:6 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

می آیی

با انار و آینه در دست هایت

یک دنیا آرامش در چشم هایت

و قناری کوچکی در حنجره ات

که جهان را

به ترانه های عاشقانه میهمان می کند.

می دانم تاپلک به هم بزنم

می آیی

و با نگاهت

دشت ها را کوه

کوه ها را پرنده می کنی

به قول فروغ:

من خواب دیده ام!


((رضا کاظمی))


برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴ | 18:59 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

بهار ...

و این همه دلتنگی؟!

نه،
شاید فرشته ای

فصل‌ها را به اشتباه

ورق زده باشد.

 

((رضا کاظمی))


برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴ | 12:28 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

راه دوری برای رفتن ندارم

جای نزدیکی برای ماندن

و بلاتکلیفی پاهایم راه به هرجا می­برند،

تنهایی‌ام

چمدانم را برمی دارد و دنبالم می آید

همین است که کفش

کشفِ پیش پا افتاده ای می شود

چمدان

گوش سنگینی که ازاین حرف ها پُر است

و قطاری که دور می شود

شاید

شاید به سرزمین دیگری برسد

همین است

که خیابان وطنم می شود

و هرکه سراغم می آید

- به من دست نزنید آقا!

آوارگی واگیر دارد

یکی بیاید

سیگاری میان لب هایم روشن کند

از خانه که بیرون می آمدم انگشتانم را جا گذاشتم

گذاشتم مشق های دخترم را بنویسند

وقتی از مدرسه برمی­گردد

و سراغِ لانه ی خالیِ پشت پنجره می رود

یکی بیاید

پیش پایم را ببیند

از خانه که بیرون می آمدم چشم هایم را جا گذاشتم

گذاشتم در انتظار پرستوی کوچکی باشند

که امسال هم از کوچ جا خواهد ماند

یکی بیاید

بگوید اگر غیر از اینجا جای دیگری نیست،

قطاری که دور می شود

چرا دور می شود؟


((لیلا کردبچه))


برچسب ها: لیلا کردبچه , اشعار لیلا کردبچه , شعر ناب , شاعرانه آرام

تاريخ : پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴ | 15:12 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

بند ِ دل ِ من

به لبخندهای تو بند است

برای دوست داشتنت اما

لبخندهایت را نه

دلت را لازم دارم!

از شعبده باز هم کاری ساخته نیست

گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو

گیرم با دستهایی به پهلو باز

که معلوم نیست برای حفظ تعادل است

یا برای بغل کردن تو

تمام طناب را راه بروم و نیفتم

یا گیرم این لبخند لعنتی ات

سوژه ی معروف ترین نقاش قرن بعد شود

با این ها

چیزی از قد تنهایی های من

آب نمی رود عزیزم

و هنوز

شب ها

روی شعرها غلت می زنم !

 

((مهدیه لطیفی))


برچسب ها: اشعار مهدیه لطیفی , دلنوشته عاشقانه , دلنوشته تنهایی , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴ | 15:3 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

چقدر ما تنهاییم

و من از اولین دقایق چشمانت

می دانستم

علاقه مبدّل به عشق خواهد شد

و پیراهنمان برای رقص بوسه تنگ است ...

لبانت را خیس کن !

با آب روی زبانت

لبانت را خیس کن

که باران

در بهار و پائیز

از روی برگ ها سُر می خورد

و شبنمی شیرین را

از برق بوسیدن اش به جای می گذارد

هرچه آهسته تر ببوسمت

روحم بیشتر در تو نفوذ خواهد کرد

آرام در آغوشت می گیرم

آنقدر که احساس کنی

حتی لباس هایت نامحرم اند

و عشق ما را لحظه به لحظه گرم تر خواهد کرد

دستم را چون پری سپید

روی دست ات می کشم

روی بازوهایت

روی لب هایت

روی گردنت

و آنقدر لطافت به خرج می دهم

که دکمه هایت خودشان را باز کنند

تا همچنان که صدای نفس هایم را می شنوی

دیوانگی از آغوشت بگذرد

و من

از این درِ نیمه باز

وارد باغ تنت شوم

و از چشمه ی تنهایی ات بنوشم...


((حافظ ایمانی))


برچسب ها: دلنوشته تنهایی , حافظ ایمانی , اشعار حافظ ایمانی , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴ | 2:48 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

اگر یک شب جایِ خدا را بگیرم

مرا با این شکل و شمایل

این لباس ها...

توی اتاقت راه می دهی؟

بعد آرام بگیری و

فکر کنی خسته ای

بندِ دلم پاره شود

با همین دست ها

برایت...

شعر دانه کنم

گردنبند بسازم؟

پنجره باز بماند

دمِ صبح... موهایت را

روی دوشم می اندازی؟

کدام ستاره را به بالشت سنجاق کنم

زودتر پلکت سنگینی می کند؟

چند فرشته دورِ سرت بال بال بزنند

دل به رویا می دهی؟

اصلاً هیچوقت گفته بودم

می خواهم خوابیدنت را تماشا کنم؟


((امیر ساقریچی))


برچسب ها: امیر ساقریچی , اشعار امیر ساقریچی , دلنوشته تنهایی , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۵ آبان ۱۳۹۴ | 10:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

چون سیب رسیده ای

رها شده در رؤیا

با رود می روم

کاش

شاخه ای که از آب می گیردَم

دست تو باشد.

 

((رضا کاظمی))


برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی

تاريخ : دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ | 0:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب قدیمی تر