
امروز
در خیابان
قدم میزدم
سرمای دستانم را جیبهایم مخفی میکرد
آهنگ موردعلاقه تورا با تمام شاد بودنش گوش دادم
و
دو عاشق دیدم
دختر با ناز گفت دوستم نداری
پسر با لبخند بلند گفت
دااارم
و بعد خندیدند
حسود نیستم
اما
من دو پیراهن بیشتر از این دختر پاره کردم
میدانم که دوستش نداشت
دوستش نداشت چون تو بلند تر فریاد میزدی دوستم داری
اما نداشتی
چهره دختر را به خاطر سپردم
چند ماه دیگر
شاعر میشود
((گیلدا میربلوک))
برچسب ها: گیلدا میربلوک , اشعار گیلدا میربلوک , دلنوشته تنهایی , شعر کده
تاريخ : سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ | 5:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























