
یک روز،
بلکه پنجاه سال دیگر
موهای نوه ات را نوازش می کنی
در ایوان پاییز
و به شعرهای شاعری می اندیشی
که در جوانی ات
عاشق تو بود
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم می توانست
موهای سپیدت را
به نخستین برف زمستان تشبیه کند
و در چین دور چشمانت
حروف مقدس نقر شده بر کتیبه های کهن را بیابد
یک روز
بلکه پنجاه سال دیگر
ترانه من را از رادیو خواهی شنید
در برنامه مروری بر ترانه های کهن شاید
و بار دیگر به یادخواهی آورد
سطرهایی را
که به صله یک لبخند تو نوشته شدند
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر در آن روز
تازه ترین شعرم برای تو خواهد بود
-
((یغما گلرویی))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر عاشقانه , شعرکده

دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست
که دوستان قدیمی مرا با آن دست می اندازند
و انقدر در خلأ غیبتت مرده ام
که هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند..
((یغما گلرویی))
👇👇👇
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر کوتاه , شعر عشق

متولد شدم
تا آواز بخوانم
غافل از این که
دهان گرسنه تنها
به کار خمیازه میاید و بس ....
((یغما گلرویی))
👇👇👇
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , کانال یغما گلرویی , شاعرانه ها

تو را
دوست میدارم و با تو
دیگَرَم به بیداری این گسترهی
خاموشُ آدمیانش نیاز نیست...
((یغما گلرویی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر های یغما گلرویی , شعر گرافی

مرا ببر
به شروع دوباره در پایان
مرا ببر
ببر به تو را دوست میدارم...
((یغما گلرویی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , گروه شعر , گروه شعر در تلگرام

و مرزهای وطنم
از عطرِ نفسهای تو آغاز میشود!
از خانه بیرون بیا تا خلاصم کنی
از تبعید در شهری
که زادگاهِ من است...
((یغما گلرویی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , کانال یغما گلرویی , شاعرانه ها

ما در گِرد بادی
از زخم زندگی میكنيم و
وزنه هایِ حقيقت
به پای روياهامان
زنجير شدهاند...
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر های یغما گلرویی , شاعرانه ها

تو را
دوست میدارم و با تو
دیگَرَم به بیداری این گسترهی
خاموشُ آدمیانش نیاز نیست...
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , کانال یغما گلرویی , شاعرانه ها

فکر کردن به بوسه های زنی
که سالها پیش مرده است
و هنوز
به خلوت خوابها سرک می کشد.
فکر کردن به ماگنولیای انگشتانش
بر کمرگاه استکان چای
با ظرافت یک مینیاتور.
فکر کردن به رشته ی مویش
که پشت گوش می انداختشان
مثل نوبت های شیمی درمانی.
فکر کردن به تقاتق کفش هایش
در پیاده روی مقابل دانشگاه
که از پس فریاد کرایه کش ها حتا
به گوش میامد.
فکر کردن به چشم هایش
که گرگ ها
در آن عشق بازی می کردند.
فکر کردن به جای خالی اش
در ماشینی که حالا
باید اوراق شده باشد.
این زن مرده نمرده است
جایی پنهان شده
تا پاکت پاکت سیگار
در خیالشخاکستر شود
و در خاطر شاعری قدم بزند
که از رد عطرش
شعرهای تازه شکار کند.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , کانال یغما گلرویی , شاعرانه ها

با قطاری که میره از تهران،
یه بغل شعر جا به جا میشه
از مسیری که توی هر وجبش
راهبندِ سوال و تفتیشه.
چمدونم پُر از کتاب و پُر از
عکسای دوستای مُردهی من.
خوابت آروم و روزگارت خوش!
پایتختِ گلوله خوردهی من!
میرم از پایتختِ وحشت تا
تو فراموشیِ خودم گم شم
شعر بودن دوای مردم نیست،
باید از جنسِ نونِ گندم شم.
پشت سر یه چراغٍ قرمزه و
رو به رومم چراغٍ سبزی نیست
دوستام یه خیالِ کمرنگن،
دشمنم کاغذی و فرضی نیست.
تو خودم حبس میکشم هر روز،
مثلِ زندانیِ ابد خورده.
وطنم ضجه میزنه دائم
مثل یه گربهی لگد خورده.
گربهای که به خون نشسته ولی
زخمهای تنم رو میلیسه.
بچههاشو همیشه میبلعه
اما چشماش تو مرگشون خیسه.
من سفر میکنم از این شهری
که رابینهودو خواب میبینه
شهری که از زمان مشروطه
داره دائم سراب میبینه.
شهری که بیست سالِ پیش جای
نوجوونی همیشه عاشق بود
که همه دلخوشی و سرگرمیش
پرسه تو پهلویِ سابق بود.
با چنارای کهنه گپ میزد،
شعرای شاملو رو ازبر بود
یه دبیرستان عاشقش بودن،
با رفیقاش مثِ برادر بود.
شهر اون تو قیام پرپر شد،
مثل یه برده رام شد آخر
وقتی که بادِ معدهی یک دیو
شکلِ ختم کلام شد آخر.
تو قطاری که میره از تهران،
یه نفر بغض میشه بیوقفه
میره تا دور باشه از شهری
که تو اون حرفِ حق نمیصرفه.
((یغما گلرویی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , کانال یغما گلرویی , شاعرانه ها

در دایرهٔ تاریک فنجان فال
عکس فانوس ستاره
و عطر اطلسی افتاده است
شاید شروع نور
نشانهای از بازگشت
نگاه گرم تو باشد
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر فال , شعر فنجان قهوه

فکر کردن به بوسه های زنی
که سالها پیش مرده است
و هنوز
به خلوت خوابها سرک می کشد.
فکر کردن به ماگنولیای انگشتانش
بر کمرگاه استکان چای
با ظرافت یک مینیاتور.
فکر کردن به رشته ی مویش
که پشت گوش می انداختشان
مثل نوبت های شیمی درمانی.
فکر کردن به تقاتق کفش هایش
در پیاده روی مقابل دانشگاه
که از پس فریاد کرایه کش ها حتا
به گوش میامد.
فکر کردن به چشم هایش
که گرگ ها
در آن عشق بازی می کردند.
فکر کردن به جای خالی اش
در ماشینی که حالا
باید اوراق شده باشد.
این زن مرده نمرده است
جایی پنهان شده
تا پاکت پاکت سیگار
در خیالشخاکستر شود
و در خاطر شاعری قدم بزند
که از رد عطرش
شعرهای تازه شکار کند.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

در تاپِ سرخش
پُکهای ساربانی میزند
به بهمن کوچک
زنی که آرزوهای بزرگ دارد.
کسی غروب را
از پنجره گردگیری نمیکند.
کسی لکنت ساعت را نمیشنود
که تیک میزند
با ثانیهها.
این شهر بوی مرکورکرم میدهد،
این شهر جورابهای تا به تا به پا کرده،
این شهر زیر زخمهای خودش زاییده
و صابون عروس هم
داماد نمیکند
پسران نوبالغِ حاشیهی متروکش را.
باید در عکسهای سیاه و سفید
اتفاقی افتاده باشد
که شعبان
برای پیدا کردنِ مُخش
به روزنامهها آگهی داده است.
اینجا بوف کور را هم
به چشم پزشکی میبرند
تا در ترنهوایی
جیغهای نارنجی بکشد.
قرار نبود زندگی
اینقدر بیشرمانه باشد
که ما
با لبخند احمقانهای روی لبهامان
در آلبومهای کهنه
دفن شویم.
از این ساعتِ شنی بیرونم بیار
با موهایت،
با طعم بناگوشت،
با دستهایت
که در اضطراب
مدام
به هم پناه میبرند.
کمم کن از تلخیِ تریاکهای سربآلود،
کمم کن از خواب رفتن پشتِ فرمانِ شعر،
کمم کن از ماسههایی
که به دهانم میریزد
در این ساحل شنی.
در چندمین گره دریایی موهایت
مسیح
میخ کف دستانش را
با دندان بیرون میکشد؟
مرا بیرون بکش از تنبلی تاریکم
و آنقدر با دست
به پشتم بزن
تا بغضهای بلعیدهام را
زار
زار
برایت گریه کنم.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , کانال یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعرکده

سقفِ تمام خانههای شهر چکه میکند،
سقفِ تمام کافهها،
دانشگاهها،
بیمارستانها.
سقفِ تمامِ ماشینها،
چترها،
آرزوها...
حتا سقفِ خاکستری این آسمان
که تَبله کرده بر آن
کُپههای ابر.
از تیترِ روزنامهها خونآبه میچکد
از گوشیهای تلفن،
از صفحهی لپتاپها،
بلندگوهای رادیو
و این تالآبِ سیمانی
پنداری
گاوش را گُم کرده است
که فقط به لهجهی خون
آواز میخواند.
ما دوزیستانِ دستبسته،
با عینکهای بخار گرفته
بر زانوهامان راه میرویم
و در رختخوابهای تَر
برای انقراض نسلِ رؤیاهای بزرگ
زوزه میکشیم.
تَشتهای لَبپرمان را
در تراسِ همسایه خالی میکنیم
و در انتظارِ دلاکِ پیری نشستهایم
که قرار است
خورشیدِ گِلگرفته را
به گرمابه ببرد.
پانتومیمبازانِ بیآزاری
که هرگز
اجازه نداشتیم
نقشِ به گردآب مُردهای را
در این نمایشِ نمناک
بازی کنیم.
پادریهای سرخ
یک روز
به بیگناهی ما شهادت میدهند.
بارانیهای خیس
یک روز
به بیگناهی ما شهادت میدهند.
به بیگناهی ما
که قاتلِ اشکهای خود بودیم
تا به آسیابِ جنون
ریخته نشوند.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , کانال اشعار یغما گلرویی , شعر ناب , اشعار یغما گلرویی

دکمه های پیراهنم
خواب انگشتان تو را میبینند
و کفشهایم میسوزند
در آرزوی پابه پایی با کفشهای تو!
شالِ من
نمیتواند خاطرهی شانههایت را
از خاطر ببرد،
شلوارم چون سگی دنبال میکند مرا
در خانه
و میخواهد دوباره
او را به قدم زدن در کنار تو ببرم...
پس چگونه انتظار داری
از تو نخواهم
به من وعدهی دیداری بدهی؟
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , کانال اشعار یغما گلرویی , کانال شعر در تلگرام , اشعار یغما گلرویی

مانند يك پري دريايي
از اقيانوس گريه هايم بيرون آمدی
و من
تنها ملوان عاشقي بودم
كه زبان سكوتت را بلد بود.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب , شعر عاشقانه

قلمی به دستم می دهند و کاغذی
تا از گناهان خود
اعتراف نامه ای رقم بزنم.
و من تنها
از کابوس مداوم گنجشکی می نویسم
که به تیر و کمان من
در تابستان هفت سالگی ام مُرد.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , کانال اشعار یغما گلرویی , شعرکده
آن فرش را
از دیوارِ سازمان ملل
پایین بیاورید!
ما از یک پیکرِ واحد نیستیم!
مثلن گرسنگانِ اتیوپی
میتوانند سر جمع
یکی از غددِ تناسلیِ اوباما باشند
و کل ساکنانِ نوارِ غزه
ناخنِ کوتاه نشدهی نتانیاهو.
سطرِ اشتباهِ دَه هزار تومانیها
حقیقتِ تلخ روزگار ماست.
در این جهان
بنیآدم
اعضای یکدیگرند! //
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

شکسپیر اشتباه می کرد
مسئله بودن یا نبودن نیست،
بودن
یا نبودن توست!
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

استکان شکسته
چای را
در خود نگه نمی دارد.
درخت تبر خورده
میوه نمی دهد.
صندلی فرسوده
تکیه گاه خسته ای نمی شود.
تار سیم بریده
گوشه ای را
به خاطر نمی آورد.
من اما
همچنان
سرشار شعرهای عاشقانه ام
برای تو...
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

تکه کاغذی لهیده
با سطرهایی شسته شده
در جیبِ پیراهنی
که از خشکشویی بازگشته است.
شاید این همان شعری بود
که می توانست
سرنوشتِ من،
تو
و جهان را عوض کند.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب , شعر عاشقانه

محله ی ما
آخر دنیاس
خوش بختی این جا
شکلِ یه رؤیاس.
مردای محل دارن آب می شن روی زرورق
پسرها دارن له می شن پای بساطِ عرق
زنای محل تو رؤیاشون یه النگو دارن
دخترا همه ، امیر ارسلان آرزو دارن
محله ی ما
آخر دنیاس
خوش بختی این جا
شکلِ یه رؤیاس.
ما بیخ دیواری رج می زنیم تو کوچه های تنگ
گل کوچیک بازی می کنیم روی فرشی از سُرنگ.
رؤیامون فقط داشتنِ چن تایی کبوتره
یا یه بادبادک که ما رو از این محل ببره
محله ی ما
آخر دنیاس
خوش بختی این جا
شکلِ یه رؤیاس.
اگه یه روزی گذرت افتاد به محلِ ما
اگه یه روزی پا گذاشتی توی این کوچه ها
برامون چن تا رؤیای تازه با خودت بیار !
دستی که دنیای نو بسازه با خودت بیار !
محله ی ما
آخر دنیاس
خوش بختی این جا
شکلِ یه رؤیاس.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر محله ی ما یغما گلرویی , شعر گرافی

بزرگ شدهام دیگر ...
و میتوانم از پس اشکهایم بر بیایم
وقتی گربهای زیر ماشین میرود
وقتی خبر مرگ دوستی میآید
وقتی به خاطرات کودکی میاندیشم
بزرگ شدهام
و دیگر به وقت خواندن شعر
تپق نمیزنم
و قطرههای عرق
پیشانیام را نمیپوشانند
بزرگ شدهام اما
شنیدن نامت کافیست
به همان پسرک خجالتی بدل شوم
که دل ِ دادن ِ گل سرخی را به تو نداشت...
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

بیدارشو! سفیدبرفی من! این شوالیه
با صدتا کفش آهنی از قاف رَد شده
اونقدر کشتنش تو شبیخونِ جادهها
تا راهِ شهرِ سرخ لباتو بلد شده.
تنها سفیدبرفیِ این داستانی و
کوتولههای شهر همهگی عاشقت شدن
با بودنت پلان، به پلان رنگ میزنی
به فیلم زندگیِ سیاه و سفید من
موتو گوگوشی کردی و از هوش میبری
عشاقِ سینهچاکِ فضای مجازیو
من هفت ساله میشم و باز دوره میکنم
چرخ و فلکسواریِ تو شهرِبازیو
دستای تو گلوی دوتا قوی عاشقن،
آغوش تو چراغِ یه کافه توی پاریس،
حرفات شرابِ کهنهی شیراز دارن و
زنگ صدات طراوتِ آهنگِ ونجلیس
یه لندنِ پُر از مِه و بارون تو چشمته
اما بازم به دوربینا لبخند میزنی
مثل یه آهو که تو اتوبان رها شده،
یا یه پَری تو شهر پُر از آدمآهنی
سیگار میکشی و خدا سرفه میکنه،
میشه ترانه شد تو شبِ بکرِ ریملت
من یه فراریام که پناهندگی میخواد
از سرزمینِ روشن و پهناورِ دلت
تاریخم از سلامِ تو آغاز میشه و
عشقت خلاصه میکنه روزای هفته رو
یه پیچکی که با نفست زنده میکنی
این شابلوطِ کهنهی از یادرفته رو
مثلِ «براهنی» به دفِ ماه میزنم،
این شب با بودنِ تو شبِ سالِ نو شده
قفلای پیشِ روم همه رو باز میکنم
با اون کلیدِ سُل که رو ساقِت تَتو شده
این بوسه آخرین نفسِ این شوالیهس،
بیدارشو! سفیدبرفیِ بیادعای من!
با این سیاوشی که از آتیش رَد شده
بین گُلای روی ملافهت قدم بزن.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , عکس یغما گلرویی

آرزو میکنم که خنده ات
تنها به عادت مرسوم "عکس گرفتن"
نبوده باشد !
و تو خندیده باشی
در آن لحظه از ته دل...
چرا که خنده ی تو
جهان را زیبا میکند...
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

نسیمی که روسری تو را
پس میزند،
می تواند باعث اتفاق افتادن
عاشقانه ترین شعر جهان شود
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر کوتاه , شعر ناب

وقتی که تو نیستی
پیش نگاه من
دنیا می شه تاریک
تهرون می شه لندن
بارون میاد شرشر
یک ریز و بی وقفه
روزنامه ها خالی
رادیو بی حرفه
وقتی که اخمویی
طوفانیه دریا
صاعقه می باره
ویرون می شن پل ها
زلزله، قحطی، جنگ
دنیارو می گیرن
صدها جریب جنگل
یک شبه می میرن
وقتی که غمگینی
کشتی ها غرق می شن
گنجشکا دل مُردن
مردم با هم دشمن
پنجره ها خاموش
تقویم عزاداره
کسی نمی خنده
چاپلین هم بی کاره
اما زمانی که
می گی منو می خوای
وقتی که بعد از قهر
سراغ من میای
خوشبختِ خوشبختیم
من و تو و مردم
قسمت می شه لبخند
قسمت می شه گندم
خدا هم می خنده
وقتی که تو شادی
روزنامه پر می شه
از حرف آزادی
رادیو می خونه
مرا ببوسو باز
یک ماه مرخصی
می دن به هر سرباز
خلاصه دنیارو
چشمات می گردونن
گنجشکا هر روز صبح
واسه تو می خونن
لبخندت تفسیرِ
شعرای مولاناست
با تو دلم گرمه
بی تو جهان تنهاست.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , ترانه های یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر ناب

دستم را بگیر !
همین دست برایت ترانههای عاشقانه نوشته،
همین دست
سوخته در حسرتِ لمس دستهای تو،
همین دست پاک کرده اشکهایی را
که در نبودت
به گونه دویدند.
این دست
بوی ترکههای کلاس سوم را میدهد هنوز،
این دست کابل خورده
تا یاد بگیرد بنویسد:
آزادی
این دست پینه بسته
از نوشتن مداومِ نامت.
دستم را بگیر
و از خیابانِ زندگی
بگذران مرا.
((یغما گلرویی))
برچسب ها: یغما گلرویی , شعر دستم را بگیر یغما گلرویی , اشعار یغما گلرویی , شعر کوتاه
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.



























