با اين هواي گيج و بلاتكليف
حق با من است
كه رهايت نمي كنم
مي ترسم
قبل از غروب
خانه ات را پيدا نكني
و مثل تمام اين روزها كه مي شناسمت
در كوچه هاي بي نام
دنبال رد پاي من بگردي
مي ترسم
بروم و باران بگيرد
تو چترت را
مثل تمام اين روزها كه مي شناسمت
جايي كه يادت نيست
جا گذاشته باشي
مي ترسم
هوا تاريك شود
راه خانه را گم كني
از دست رهگذران
تكه اي نان بگيري
گوشه اي خوابت ببرد
غريبه ها ترا
به نام كوچك صدا كنند
و صبح در چشمان كسي بيدار شوي
كه شبيه من نيست
مثل تمام اين روزها
كه فكر مي كردم
مي شناسمت
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , دلنوشته تنهایی
هواي گريه دارم تو اين شب بي پناه
دنبال تو ميگردم دنبال يه تکيه گاه
دنبال اون دلي که تنهايي رو ميشناسه
دستاي عاشق من لبريز التماسه
هزار و يکشب من پر از صداي تو بود
گريه هر شب من فقط براي تو بود
هزار و يکشب من پر از صداي تو بود
گريه هر شب من فقط براي تو بود
سکوت شيشه ايم رو صداي تو ميشکنه
تو آسمون عشقم شعر تو پر ميزنه
با تو دل سياهم به رنگ آسمونه
تو بغض من ميشکنن شعراي عاشقونه
هزار و يکشب من پر از صداي تو بود
گريه هر شب من فقط براي تو بود
هزار و يکشب من پر از صداي تو بود
گريه هر شب من فقط براي تو بود
سکوت شيشه ايم رو صداي تو ميشکنه
تو آسمون شعرم عشق تو پر ميزنه
با تو دل سياهم به رنگ آسمونه
تو بغض من ميشکنن شعراي عاشقونه
هزارو يکشب من پر از صداي تو بود
گريه هر شب من فقط براي تو بود
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , ترانه های نيلوفر لاري پور , شعر ناب
مسافر خسته ي من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود
ميخواست که از اينجا بره اما نميدونست کجا
دلش پر از گلايه بود ولي نميدونست چرا
ولي نميدونست چرا
دفتر خاطراتشو رو طاقچه جا گذاشت و رفت
عکساي يادگاريشو براي ما گذاشت و رفت
براي ما گذاشت و رفت
دل که به جاده ميسپرد کس اون صدا نکرد
نگاه عاشقونه اي براي اون دعا نکرد
براي اون دعا نکرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سرنميزنه
تو لحظه هاي بي کسيش پرنده پر نميزنه
با کوله بار خستگي، تو جاده هاي خاطره
مسافر خسته ي من، يه عمره که مسافره،
يه عمره که مسافره
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , ترانه های نيلوفر لاري پور
مي خوام از آينه ها دل بکنم،
اما دل نميذاره،
راه بيفتم، دل به دريا بزنم،
اما دل نميذاره،
آينه حرفي براي من نداشت،
غير تکرار صداي بي کسي،
آينه مي خواست که باور بکنم،
لحظه هام پر شده از دلواپسي،
مي خوام از آينه ها دل بکنم،
اما دل نميذاره،
راه بيافتم دل به دريا بزنم،
اما دل نميذاره.
يه صداي آشنا تو گوش من،
ميگه آينه را بشکن برو،
ميگه تا کي ميخواي عاشق بموني،
به کسي که بسته پرهاي تو رو.
راه بيفت غربتو پشت سر بذار،
کوله بار خستگي را بر ندار،
را بيافت که جاده ها منتظرن،
رو به شهر روشني رو به بهار.
رو به شهر روشني رو به بهار.
يه صداي آشنا تو گوش من،
ميگه آينه را بشکن برو،
ميگه تا کي ميخواي عاشق بموني،
به کسي که بسته پرهاي تو رو.
راه بيفت غربتو پشت سر بذار،
کوله بار خستگي را بر ندار،
را بيافت که جاده ها منتظرن،
رو به شهر روشني رو به بهار.
رو به شهر روشني رو به بهار.
مي خوام از آينه ها دل بکنم،
اما دل نميذاره،
راه بيافتم دل به دريا بزنم،
اما دل نميذاره.
مي خوام از آينه ها دل بکنم،
اما دل نميذاره،
راه بيافتم دل به دريا بزنم،
اما دل نميذاره.
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , ترانه های نيلوفر لاري پور
بروي يا نروي،
بماني يا نماني،
آخرش منم که مقصرم،
منم که با چشم هاي بسته؛
راهروهاي زندان را طي مي کنم.
انگشت مي زنم،
زير اعترافات تو.
گناه تمام بوسه هاي ناغافلت را،
به گردن مي گيرم.
و تو حتي به ملاقاتم هم نميايي.
انفرادي ناجوانمرد است.
نه به اندازه ي تو؛
ولي تحملش از بي تو بودن،
سخت تر نيست.
مي نشينم
و براي چشم هاي بهاري تو،
مرثيه هاي پاييزي مي سرايم.
دو چشم نگران؛
دو تيله ي سبز
سبزِ سبز؛
و من که حتي رويان سبز به مچم نبسته نبودم؛
تقاص سبزي چشمان تُرا پس مي دهم.
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , ترانه های نيلوفر لاري پور
تو حضور مبهم پنجره ها...روبه روم ديواراي آجريه
خورشيد روشن فردا مال تو...سهم من شباي خاکستريه
توي اين دلواپسي هاي مدام...جز ترانه هاي زخمي چي دارم
وقتي حتي تو برام غريبه اي...سر رو شونه هاي بارون مي زارم
اسم تو براي من مقدسه...تا نفَس تو سينه پرپر مي زنه
باورم کن که فقط باور تو...مي تونه قفل قفس رو بشکنه
منم و يه آسمونِ بي دريغ...منم و يه کوره راهِ ناگزير
اِي ستاره ي شباي مشرقي...پر پرواز منو اَزم نگير
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , ترانه های نيلوفر لاري پور
لحظه
مي خندم
تو مست مي شوي.
حتي با يک فنجان قهوه؛
که از خطوط ته آن خبر نداري.
مي خندم
با اينکه مي دانم؛
تمام خطوط موازي از ته فنجان من مي گذرند.
تو سرخي جا مانده بر لب فنجانم را مي بوسي.
احساس مي کنم؛
آن اتفاق ناگزير
افتاده است.
پيش از آن که تو شمع روشن کني،
عود بسوزاني،
يک بوسه حرامم کني،
با چشماني که بين عسل و فروردين مردد است؛
برايم فال فروغ بگيري.
من به خيانت عادت ندارم؛
اما مگر به اين لحظه مي شود گفت نه؟
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر ناب , شعر عاشقانه
یک حادثه با من باش،زيباي اساطيري
تو زنده به اعجازي،بي معجزه مي ميري
تا عطر تنت باقي ست،من معجزه مي مانم
بعد از تو چه خواهد کرد تقدير،نمي دانم
آغوش تو تکراري ست،تکرار خيال من
تنديس غرورت را در بستر من بشکن
تقدير تو رفتن نيست،تو سهم مني انگار
يک وسوسه عاشق شو،يکبار فقط يکبار
مي ماني و مي دانم پابسته ي تقديري
يک حادثه با من باش،زيباي اساطيري
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: شعر عاشقانه , اشعار نيلوفر لاري پور , ترانه های نيلوفر لاري پور , نيلوفر لاري پور
زنگ زدم
زنگ زدم که بگويم
فردا شايد بروم
و به اين زودي برنگردم
بگويم آب تنگ ماهي را عوض کن
و هر وقت قهوه مي خوري
فراموش نکن
ته فنجانت را نگاه کني
زنگ زدم که بگويم
بي من فروغ نخوان
و حواست به سرشانه ي پيراهنت هم باشد
که هميشه بعد از سلام
يا پس از خداحافظي
سايه ي قهوه اي و طلايي و صورتي عجيبي را
که ترکيبي از رنگ هاي صورتم بود
با خود به يادگار مي برد
بوسه ها و دعاهايت را
به چهار طرف
و محض احتياط
به هشت طرف فوت کن
زنگ زدم که بگويم
گاهي به ياد من بيفت
و به سياره ام نگاه کن
که زياد دور نيست
و گل سرخي هم ندارد
و اگر به سينما يا تاتر رفتي
دو بليط بخر
زنگ زدم که همه ي اينها را بگويم
اما کسي گوشي را برنداشت...
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , ترانه های نيلوفر لاري پور
يه دلِ شکسته،صدتا بي قرار مي خواد چيکار
قفس کهنه ي من،ميخ و زوار مي خواد چيکار
آخه دوزار جيگرک،سفره قلمکار نمي خواد
يه حموم خرابه،هفت تا جومه دار مي خواد چيکار
ما يه عمره ميون موندن و رفتن دو دليم
يه مسافر آخه عشق موندگار مي خواد چيکار
خودمو به خواب زدم،تو هم چشاتو هم بزار
آدم آبله رو،آيينه دار مي خواد چيکار
اسمتو نَکَن رو اين درخت خشک و نيمه جون
تن پوسيده و سردم،يادگار مي خواد چيکار
واسه ي شکستن من خودتو خسته نکُن
آدم مُرده آخه چوبه ي دار مي خواد چيکار
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر عاشقانه , ترانه های نيلوفر لاري پور
غروب يک ستاره دنيامو زيرو رو کرد
دلم تو اوج ترديد فقط يه آرزو کرد
کاشکي سفر ميرسوند ما رو به بي نهايت
اما حالا جاده ها ميره به سمت غربت
همخونه ي قديمي سقفمو از من نگير
تو واژه بودني ؛ معني رفتن نگير
شايد که لحظه هامون غريبه باشه با هم
نگو که فرصتي نيست، نگو آخر راهم
تو اين غروب دلگير اي از ترانه لبريز
نذار بپيچه اينجا بوي غريب پاييز...
((نيلوفر لاري پور))
برچسب ها: عکس نيلوفر لاري پور , نيلوفر لاري پور , اشعار نيلوفر لاري پور , شعر پاییز
.: Weblog Themes By Pichak :.