
در آینه ات
خودم را می بینم ای ماه
میان این همه ستاره ای و
باز تنها
((رضا کاظمی))
👇👇👇
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

دست اَش را بگیر
نیفتند برگهاش
شاید این درخت
بهار میخواهد دلاَش!
((رضا کاظمی))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

در زمستانی که بیهنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجرهام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دستهایم.
حالا کجا ماندهای
دوباره بیایی کنار پنجرهام
بگویی: سلام،
بهار آوردهام، نمیخواهی؟!
((رضا کاظمی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

یادت
در هوای خانه منتشر شده
و در من
گلی شکفته است.
باید برخیزم
سفره بیندازم
و هفتسین و تنگ ماهی و...
صدایی در من میگوید:
بهار آمده است.
تو نمیآیی؟!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

بوی دل تنگی میدهم
حتی بهار هم
پیلهی تنهاییاَم را
به روی پروانهها
نمیگشاید.
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر بهار , شعر دلتنگی

به سقفِ اتاقت
مهتابی نقرهای آویختهاَم
که اگر آمدی
پایت به گلدان نگیرد
بیفتد، بشکند،...
از خواب بپرم
ببینم خواب دیدهاَم!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

به تنهایی رفتی
و ندانستی تنهایی
در من است!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

تو مرده اي، اما
مردن آت اتفاقي نبود،
خدا
به ستوه آمده بود از تنهايي
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب
خورشید را بگو
پیراهنِ ابر تن کند
او
رفتن را معطل نمیکند!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , کانال اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , اشعاررضا کاظمی

تو را پنهان مى خواستم
نگاهت را
در رگ رگِ جانم پنهان كردم
اما
از چشمانم به بيرون راه كشيد.
نامت را
پنهان تر آن كه با دل نگفتم
اما بادها
از خاك ها و خاكريز ها گذشتند
و بذر نام تو را
بر گستره ى تمام زمين پاشيدند.
تو را پنهان مى خواستم، اما
حالا سبز شده اى همه جا.
چشمانم را مى بندم
كودكانِ هرجا كه بگويى
نام آشناى تو را
خنده خنده بر طبل ها مى كوبند.
تو را پنهان مى خواستم ، مرد!
اما اين گونه كه...
حالا چه گونه پنهانت كنم؟!
((رضا كاظمى))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه

دلتنگي يعني
درناها از دل غروب بگذرند و
تو مثل مسافري از قطار مانده
دنباله ي شان را
به چشم هات گره بزني!
((رضا كاظمي))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر دلتنگی , جملات دلتنگی

روزهایم را،
خیابان های شهر می گیرند
شب هایم را،
فکرهای تو
بیولوژی هم نخوانده باشی
می فهمی چه مرگم شده است!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

در زمستانی که بی هنگام آمده بود
و ابر هایی که ناغافل ،
تو
بهار را به پنجره ام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دست هایم
حالا کجا مانده ای
دوباره بیایی کنار پنجره ام
بگویی : سلام ،
بهار آورده ام ، نمی آیی؟!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , شعر کوتاه , شعر عاشقانه , شعر ناب

تهران ، استانبول ، پاریس ، ...
فرقی نمی کند کجا باشی ،
همه ی شهرها
زشت و غم انگیزند
به وقتِ دلتنگی!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , شعر کوتاه , اشعار رضا کاظمی , جملات دلتنگی

تنهایی یعنی :
باران ببارد وُ،
تو به قدر دو نفر،
تنها قدم بزنی !
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر تنهایی , شعر باران

دیروز
زنی در خیابان صدایم زد
تو بودی
اما من، دیگر من نبودم!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه , شعر ناب

باران
ناگهانِ ابر است
اشک، ناگهانِ عشق
من، ناگهانِ تو؛
و تو
از کنار اینهمه ناگهان،
آهسته و آرام گذشتی.
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , شعر باران , اشعار رضا کاظمی , شعر کوتاه

به هوای ماهیِ چشمهات،
قلاب انداخته مَرد.
پلک نزن؛
آشفته میشود دَریاش!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر پاک , شعر کوتاه

عشق
قصه ای بود که مادر بزرگ
شب های زمستان برایم می بافت :
یکی از روو ، دوتا از زیر ،...
بالا پوشی که هیچ گاه گرمم نکرد !
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , پا برهنه تا ماه , شعر عاشقانه , شعر کوتاه
راه میروم
و شهر
زیر پاهام تمام میشود.
تو،
هیچکجا نیستی!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
سکوتِ لبهات
غافلگیرِ کدام بوسه میشود دیگر
وقتی هنوز
طعمِ شعرهای مرا میدهد؟!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
بیدارم کن!
پیش از آنکه استخوانهایم را
شیپورِ بیدارباش کنند
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
ما هیچوقت بههم نمیرسیم
همیشه سوزنبانی هست
که بهوقتِ رسیدنمان
خطها را عوض کند!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
یک صبح از خواب میپریم وُ
کنارِ دستمان
جای کسی هنوز گرم است!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
بهار یعنی
از پشتِ پنجره صدای گنجشک بیاید
صدای گلفروشهای دورهگرد
صدای موسیقی، رقص، آواز...
بهار یعنی
همهی اینها بیایند وُ
تو نیایی!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , شعر بهار , اشعار رضا کاظمی , شعر عاشقانه
میآیی، میگریزد...
میروی، بازمیگردد...
مثلِ مرگ که از زندهگی بترسد
از تو فرار میکند تنهایی!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
تو باید میآمدی
تا جهانْ اینقدر سخت نمیشد.
حالا هم دیر نیست
گاهی یک گُل
بازیِ باخت را در دقیقهی نَوَد
بُرد میکند!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , اشعار رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه، هیچ اتفاقی نمیافتد
روزها همانطور به رودِ شب میریزند
که شبها به سپیدهی روز
نه پردهای به ناگهان کشیده میشود
نه سر انگشتِ شاخهای به هوای ماه میجنبد
نه تو از راه میرسی.
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه؛ عینِ روز روشن است :
تو رفتهای باز نگردی
و من
ماندهام پشتِ اینهمه کاغذِ سیاه
تا هر لحظه
به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد فکرکنم!
((رضا کاظمی))
برچسب ها: رضا کاظمی , شعر ناب , شعر کوتاه , دلنوشته تنهایی
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.




























