چشم هایش
پیش تر مرده بود
مردی که عصایی سپید
قلبش را به خانه می بُرد!
زبانش
دختری زنده به گور
زنی که دست هاش
آوازهای خاک گرفته می خواند؟
با چشم هایی چکه کرده
با گوش هایی کور...
بگو
برای رسیدن
تنها اگر یک نفر از ما عصا داشت
کافی نبود؟
برای آوازهای مرده
تنها اگر یک نفر از ما دست؟
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شاعرانه بهار کریمی , شعرکده
قطاری که از ریل خارج می شود
به سکوتِ دست هایِ سوزن بان
فکر می کند
جانبازی که پاهای اش
درختی بوده و از نیمه قطع شده
به قلبی که از دهان اجزای اش
بیرون ریخته
کارد به استخوان ام
به دست هایت
به درختان ام رسیده است...
با اینهمه
به که می توانم فکر کنم ،غیر از تو؟!
به چه؟
غیر از زبانت
که لکنت ،تلخ ترین تجربه اش بود...
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شاعرانه بهار کریمی , شعرکده
چشمهایم را
که هر بار از خود دزدیدم
تا بارها بیشتر نگاهت کرده باشند
به مردمک ام رسیدند...
فریاد میخواهم
فریاد میخواهم
کاش کسی بگوید
صدای ام کجاست؟
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر صدا , شاعرانه آرام
شاخه هایم میلرزند
چون بیوه ای که ثمره ی عشق اش را
سقط کرده باشد
شکوفه هایی که زیر پای ام ریخته است
امتداد انقراض نسل توست
در آغوش ام...
چگونه بگویم دوستت دارم
بازبانی که چون چوب خشکیده ای
در دهان ام نمیچرخد
چگونه باور کنم ریشه هایم را...
هیچ درختی
در آسمان نمی روید...
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر ناب , شاعرانه های باد
کوچه ی بن بست را
از هر طرف به آغوش کشیده ام
لقمه ای به بلعیدن نرسید
مرا به خاطر بیاور
مرا که ناخن های زنی در آینه
مردمک هایم را تراشیده است
و پاهایم
پیکر فسیل شده ام را به دوش کشیده و به زنی رسانده
که به رابطه ها مشکوک است
و فکر میکند
بهار زمستانیست که باردار شده
و مرداب از تنهایی ست که مرده است
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر ناب , شعر پاک
مرا زیرُ رو کنید
بگذارید در قعر آوارُ سیاهی
چون دانه ای عقیم زیر خاک
به زندگیِ پس از مرگ ایمان بیاورم
جمجه ام را بشکافید
من پر از هذیانُ دردم
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر درد , جملات تنهایی
به معاشقه ی کور رودخانه و مه
فکر کن!
فکرکن
که اگر امتداد خواستن ات
مرز ی را می شکست
و به دری می رسید
که چشمانی را
به آن کوفته بودند
دنیا زیباتر بنظر نمی رسید؟!
فکرکن
وانکار نکن
هوایی را
نفس کشیده ای
که عطر مرا
از پس کوچه های تن ام
دزدیده است
و به کور راهی رسیده ای
که یک واو از
فاصله جا نیانداخته است
نیمکت ها
هرگز مقصر نبوده اند
اگر او که کنارت نشسته است
محرمت نیست!
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر ناب , شاعرانه آرام
کوچه ی بن بست را
از هر طرف به آغوش کشیده ام
لقمه ای به بلعیدن نرسید
مرا به خاطر بیاور
مرا که ناخن های زنی در آینه
مردمک هایم را تراشیده است
و پاهایم
پیکر فسیل شده ام را به دوش کشیده و به زنی رسانده
که به رابطه ها مشکوک است
و فکر میکند
بهار زمستانیست که باردار شده
و مرداب از تنهایی ست که مرده است
((بهار کریمی))
برچسب ها: بهار کریمی , اشعار بهار کریمی , شعر زن , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.