چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم
بر پشت سمندی
گوئی
نوزین
و فاصله تجربهای بیهوده است.
بوی پیراهنت اینجا و اکنون.
کوهها در فاصله سردند.
دست در کوچه و بستر
حضور مأنوس دست تو را میجوید
و به راه اندیشیدن
یأس را
رج میزند.
بی نجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی است.
((احمد شاملو))
برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شعر ناب , عکس مناظر زیبا
![[تصویر: normal_Best_Nature__0019.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_Best_Nature__0019.jpg)
نمي خواستم اين عشق را فاش کنم
نمي خواستم
ناگاه به خود آمدم ديدم
همهي کلمات
راز مرا ميدانند
اين است که هر چه مينويسم
عاشقانهاي براي تو ميشود
((شهاب مقربين))
برچسب ها: اشعار شهاب مقربين , شعر عاشقانه شهاب مقربين , شعر ناب , شعر کوتاه
![[تصویر: normal_Best_Nature__0018.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_Best_Nature__0018.jpg)
ساقيا داني که مخموريم در ده جام را
ساعتي آرام ده اين عمر بي آرام را
مير مجلس چون تو باشي با جماعت در نگر
خام در ده پخته را و پخته در ده خام را
قالب فرزند آدم آز را منزل شدست
اندوه پيشي و بيشي تيره کرد ايام را
نه بهشت از ما تهي گردد نه دوزخ پر شود
ساقيا در ده شراب ارغواني فام را
قيل و قال بايزيد و شبلي و کرخي چه سود
کار کار خويش دان اندر نورد اين نام را
تا زماني ما برون از خاک آدم دم زنيم
ننگ و نامي نيست بر ما هيچ خاص و عام را
((سنايي غزنوي))
برچسب ها: اشعار سنايي غزنوي , عکس مناظر زیبا , شعر , شاعرانه
![[تصویر: normal_8%7E0.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_8~0.jpg)
يار با ما بي وفايي مي کند
بي گناه از من جدايي مي کند
شمع جانم را بکشت آن بي وفا
جاي ديگر روشنايي مي کند
مي کند با خويش خود بيگانگي
با غريبان آشنايي مي کند
جو فروشست آن نگار سنگ دل
با من او گندم نمايي مي کند
يار من اوباش و قلاشست و رند
بر من او خود پارسايي مي کند
اي مسلمانان به فريادم رسيد
کان فلاني بي وفايي مي کند
کشتي عمرم شکستست از غمش
از من مسکين جدايي مي کند
آن چه با من مي کند اندر زمان
آفت دور سمايي مي کند
سعدي شيرين سخن در راه عشق
از لبش بوسي گدايي مي کند
((سعدي))
برچسب ها: شعر بی وفایی , اشعار سعدي , شعر ناب , عکس مناظر زیبا
![[تصویر: normal_88.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_88.jpg)
وقتي چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم : عزيزم ، اين کار را نکن
نگفتم : برگرد و يک بار ديگر به من فرصت بده
وقتي پرسيد دوستش دارم يا نه ؟
رويم را برگرداندم
حالا او رفته ، و من
تمام چيزهايي را که نگفتم ، مي شنوم
نگفتم : عزيزم متاسفم ، چون من هم مقصر بودم
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاريم
چون تمام آنچه مي خواهيم عشق و وفاداري و مهلت است
گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده اي
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته و من
تمام چيزهايي را که نگفتم ، مي شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشک هايش را پاک نکردم
نگفتم: اگر تو نباشي ، زندگي ام بي معني خواهد بود
فکر مي کردم از تمامي آن بازي ها خلاص خواهم شد
اما حالا ، تنها کاري که مي کنم
گوش دادن به چيز هايي است که نگفتم
نگفتم: باراني ات را درآر
قهوه درست مي کنم و با هم حرف مي زنيم
نگفتم : جاده ي بيرون خانه
طولاني و خلوت و بي انتهاست
گفتم : خدانگهدار ، موفق باشي
خدا به همراهت
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چيزهايي که نگفتم ، زندگي کنم
((شل سيلور استاين))
برچسب ها: اشعار شل سيلور استاين , اشعار شاعران خارجی , شعر عاشقانه , شاعرانه
![[تصویر: normal_86.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_86.jpg)
به عشق
اما عشق
که به انديشه ات فرو مي برد
به انديشه
اما انديشه
که اندوهگينت مي کند
به اندوه
اما اندوه
که به ترحم مي انجامد
به ترحم
اما ترحم
که به نوميدي مي کشاند
به نوميدي
اما نوميدي
که به پرسش مي انجامد
به پرسش
اما پرسش
که به پاسخ مي انجامد
به پاسخ
اما پاسخ
که به سرکشي مي انجامد
به سرکشي
اما سرکشي
که به مرگ مي انجامد
پس سرانجام به مرگ
اما بي سرکشي
بي ترحم
بي عشق
زندگي را چه معنايي ست ؟
((اريش فريد))
برچسب ها: اشعار اريش فريد , اشعار شاعران خارجی , شعر , شعر ناب
![[تصویر: normal_85.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_85.jpg)
من به شعرهايم ايمان دارم
چون از زخم هايم مي آيند
تو را نيز دوست دارم
زيرا که زخم هايم يادگار توست
((رامين اخوان))
برچسب ها: اشعار رامين اخوان , شعر رامين اخوان , شعر ناب , شعر کوتاه
![[تصویر: normal_7%7E0.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_7~0.jpg)
پيش از آنکه آخرين نفس را برآرم
پيش از آنکه پرده فرو افتد
پيش از پژمردن آخرين گل
برآنم که زندگي کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم .
در اين جهان ظلماني
در اين روزگار سرشار از فجايع
در اين دنياي پر از کينه
نزد کساني که نيازمند منند
کساني که نيازمند ايشانم
کساني که ستايش انگيزند
تا دريابم
شگفتي کنم
بازشناسم
که ام
که مي توانم باشم
که مي خواهم باشم.
تا روزها بي ثمر نماند
ساعت ها جان يابد
و لحظه ها گرانبار شود
هنگامي که مي خندم
هنگامي که مي گريم
هنگامي که لب فرو مي بندم .
در سفرم به سوي تو
به سوي خود
به سوي حقيقت
که راهي است ناشناخته
پرخار
نا هموار
راهي که باري
در آن گام مي گذارم
در آن گام نهاده ام
وسربازگشت ندارم.
بي آنکه ديده باشم شکوفائي گل ها را
بي آنکه شنيده باشم خروش رودها را
بي آنکه به شگفت درآيم از زيبائي حيات .
آنگاه مرگ مي تواند فراز آيد
آنگاه مي توانم به راه افتم
آنگاه مي توانم بگويم
که زندگي کرده ام .
((احمد شاملو))
برچسب ها: احمد شاملو , اشعار احمد شاملو , شعر ناب , عکس مناظر زیبا
![[تصویر: normal_75.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_75.jpg)
اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه میدیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تقوای دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی میزده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت میکند ز آن عشق نافرجام دیرینه
وز او پنهان به خاطر میسپارد گفتهاش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان میتاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک میدانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب میخوانم
که او هر نقش میبسته ست، یا هر جلوه میدیده ست
نمیدیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک
((مهدی اخوان ثالث))
برچسب ها: مهدی اخوان ثالث , شاعرانه مهدی اخوان ثالث , عکس مناظر زیبا , شعر ناب
![[تصویر: normal_74.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_74.jpg)
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
((حافظ))
برچسب ها: اشعار حافظ , غزلسرا , غزل های زیبا , شعر ناب
![[تصویر: normal_73.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_73.jpg)
گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی
گفت از آنروی که دل دادی و جان نسپردی
گفتمش جان ز غمت دادم و سر بنهادم
گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردی
گفتمش در شکرت چند بحسرت نگرم
گفت درخویش نگه کن که بچشمش خردی
گفتمش چند کنم ناله و افغان از تو
گفت خاموش که ما را بفغان آوردی
گفتمش همنفسم ناله وآه سحرست
گفت فریاد ز دست تو که بس دم سردی
گفتمش رنگ رخم گشت ز مهر تو چو کاه
گفت بر من بجوی گر تو بحسرت مردی
گفتمش در تو نظر کردم و دل بسپردم
گفت آخر نه مرا دیدی و جان پروردی
گفتمش بلبل بستان جمال تو منم
گفت پیداست که برگرد قفس میگردی
گفتمش کز می لعل تو چنین بیخبرم
گفت خواجو خبرت هست که مستم کردی
((خواجوی کرمانی))
برچسب ها: خواجوی کرمانی , شاعرانه , اشعار خواجوی کرمانی , شعر ناب
![[تصویر: normal_67.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_67.jpg)
حدیث عشق ز ما یادگار خواهد ماند
بنای شوق ز ما استوار خواهد ماند
کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
سرشک دیده ز ما برکنار خواهد ماند
اساس عهد مودت که در ازل رفتست
میان ما و شما پایدار خواهد ماند
ز چهره هیچ نماند نشان ولی ما را
نشان چهره برین رهگذار خواهد ماند
ز روزگار جفا نامهئی که عرض افتاد
مدام بر ورق روزگار خواهد ماند
شکنج زلف تو تا بیقرار خواهد گشت
درازی شب ما برقرار خواهد ماند
چنین که بر سر میدان عشق مینگرم
دل پیاده بدست سوار خواهد ماند
حدیث زلف و رخ دلکش تو خواهد بود
که بر صحیفهی لیل و نهار خواهد ماند
فراق نامهی خواجو و شرح قصهی شوق
میان زندهدلان یادگار خواهد ماند
((خواجوی کرمانی))
برچسب ها: خواجوی کرمانی , شاعرانه , اشعار خواجوی کرمانی , شعر ناب
![[تصویر: normal_65.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_65.jpg)
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم
((رسول یونان))
برچسب ها: شعر , عکس مناظر زیبا , اشعار رسول یونان , رسول یونان
![[تصویر: normal_58.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_58.jpg)
ياد مي گيرم که تو چه هستي
تو يک درياي طوفاني هستي
تو هم ياد بگير من چه هستم
من يک مرغ دريايي هستم
مي بيني
خيلي از هم دور نيستيم
((شل سيلور استاين))
برچسب ها: اشعار شل سيلور استاين , شعر کوتاه , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب
![[تصویر: normal_57.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_57.jpg)
هنوز بدرود نگفته اي ، دلم برايت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زماني از من دور باشي
هر وقت که کاري نداري انجام دهي
تنها به من بيانديش
من در روياي تو شعر خواهم گفت
شعري درباره چشم هايت
و دلتنگي
((جبران خليل جبران))
برچسب ها: شعر ناب , شعر کوتاه , اشعار شاعران خارجی , اشعار جبران خليل جبران
![[تصویر: normal_52.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_52.jpg)
راستی
چگونه باید تمام این عقوبت را
به كسی دیگر نسبت داد
و خود آرام از این خانه به كوچه رفت
صدا كرد
گفت : آیا شما می دانستید
من اگر سكوت را بشكنم
جبران لحظه هایی را گفته ام
كه هیچ یك از شما در آن حضور نداشتید
اگر همه ی شما حضور داشتید
تحمل من كم بود
مجبور بودم
همه ی شما را فقط با نام كوچكتان
صدا كنم
((احمد رضا احمدی))
برچسب ها: اشعار احمد رضا احمدی , عکس مناظر زیبا , احمد رضا احمدی , شعر ناب
![[تصویر: normal_51.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_51.jpg)
وقتي كه بامدادان
مهر سپهر جلوه گري را
آغاز مي كند
وقتي كه مهر پلك گرانبار خواب را
با ناز و كرشمه ز هم باز مي كند
آنگه ستاره سحري
در سپيده دم خاموش مي شود
آري
من آن ستاره ام كه فراموش گشته ام
و بي طلوع گرم تو در زندگانيم
خاموش گشته ام
((حميد مصدق))
برچسب ها: اشعار حميد مصدق , عکس مناظر زیبا , حميد مصدق
![[تصویر: normal_49.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_49.jpg)
چــقدر دزديــدنِ نگــاه تــو
از چشــمان تــو
لــذت بخــش اســت
گــويــي تيــله اي
از چشــمم بــه دلــم مــي افتــد
بـــانـــو
بــا مــردي کــه تيــله هــاي
بسيــار دارد
مــي آيــي ؟
((کيکاووس ياکيده))
برچسب ها: کيکاووس ياکيده , شعر کوتاه , اشعار کيکاووس ياکيده , عکس مناظر زیبا
![[تصویر: normal_45.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_45.jpg)
سرم بر سينه ي يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
به چنگم زلف دلدار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
تو را ميخواستم ، افتاده اي چون گل ببالينم
فراغم از گل و خار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
تو بودي آنکه من ميخواستم روزي مرا خواهد
دگر کي با کسم کار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
مرا پيمانه عمري بود خالي از مي عشرت
کنون اين جام سرشار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
بيا بر چشم بيخوابم نشين ، گل گوي و گل بشنو
تو يارم شو ، خدا يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
اگر ناليده بودم حاليا از بخت مي بالم
وز آنم شکر بسيار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته ي هجران
طبيب اکنون پرستار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
نميکردم گمان روزي شود بيدار بخت من
کنون اين خفته بيدار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
مرا طبعي است چون دريا و دريائي است گوهر زا
چه باک از سهل و دشوار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
نگارم مي نويسد ، مستم و تب کرده شوقم
سرم بر سينه ي يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟
((عماد خراساني))
برچسب ها: اشعار عماد خراساني , عکس مناظر زیبا , شعر ناب , شعر
![[تصویر: normal_43.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_43.jpg)
اينک منم
يگانه فرصت اين جهان
فرمان مي دهم
دوستم بداري
اي تنها امتم
اگر سعادت امروز و رستگاري رستخيزت را
در خانه ي من مي خواهي
((شمس لنگرودي))
برچسب ها: شعر کوتاه , اشعار شمس لنگرودي , شمس لنگرودي , شعر ناب
![[تصویر: normal_38%7E1.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_38~1.jpg)
سالهاست
كه از جزيره ي متروك
نامه اي را در بطري روانه ي آبهاي عالم كرده ام
اگر كسي عاشق باشد
ميتواند كلماتم را بخواند
به هر زباني
در هر سرزميني
گاهي فكر ميكنم
كسي مي آيد
و با همان شيشه برايم شراب مي آورد
((عمران صلاحي))
برچسب ها: عمران صلاحي , اشعار عمران صلاحي , شعر ناب , عکس مناظر زیبا
![[تصویر: normal_37%7E1.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_37~1.jpg)
چـه خـوب بـود
اگـر بيـن مـن و تـو
نـه رودي بـود و نـه کـوهي
و نـه سايـه هيـچ نا اميـدي
و نـه هيـچ آفـتاب تـند سوزاني
بيـن مـا فـقط راهي بـود
همـوار
و صـاف
و روشن
که قـلبهاي ما را بـهم مي پيـوست
که تـن هاي ما را بـهم مي پيـوست
ولي ديگر مرا اميـد رفـتني به چنيـن راهي نيـست
گامهايـم از رفـتنـي در تاريکي
به ستـوه آمده اند
تنـم آرزوي فـرامـوشي را دارد
ولي هنـوز قلبـم چـون شمـعي
مي سوزد
و من بـريـن کـوره راههاي نا همـوار
به اميـد ديـدار تـو
روان هستـم.
((بيژن جلالي))
برچسب ها: شعر عاشقانه , اشعار بيژن جلالي , عکس مناظر زیبا , شعر ناب
![[تصویر: normal_29%7E3.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_29~3.jpg)
ياران من بياييد
با دردهايتان
و بار دردهايتان را
در زخم قلب من بتكانيد
من زنده ام به رنج
مي سوزدم چراغ تن از درد
ياران من بيابيد
با دردهايتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچكانيد
((احمد شاملو))
برچسب ها: احمد شاملو , شعر کوتاه , عکس مناظر زیبا , اشعار احمد شاملو
![[تصویر: normal_25%7E3.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_25~3.jpg)
امروز ما را گر کشی بیجرم از ما بگذرد
اما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد
زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگر
گاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد
ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسی
آن روی زیبا بیند و زان روی زیبا بگذرد
از بس چو تنها بیندم از شرم گردد مضطرب
میمیرم از شرمندگی بر من چو تنها بگذرد
در راه عشق آن صنم هر کس که بگذارد قدم
باید که چون هاتف نخست از دین و دنیا بگذرد
((هاتف اصفهانی))
برچسب ها: اشعار هاتف اصفهانی , عکس مناظر زیبا , شاعرانه هاتف اصفهانی , شعر ناب
![[تصویر: normal_22%7E2.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_22~2.jpg)
به آرامي آغاز به مردن مي كني
اگر سفر نكني
اگر كتابي نخواني
اگر به اصوات زندگي گوش ندهي
اگر از خودت قدرداني نكني
به آرامي آغاز به مردن ميكني
زماني كه خودباوري را در خودت بكشي
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند
به آرامي آغاز به مردن ميكني
اگر بردهي عادات خود شوي
اگر هميشه از يك راه تكراري بروي
اگر روزمرّگي را تغيير ندهي
اگر رنگهاي متفاوت به تن نكني
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكني
تو به آرامي آغاز به مردن ميكني
اگر از شور و حرارت
از احساسات سركش
و از چيزهايي كه چشمانت را به درخشش واميدارند
و ضربان قلبت را تندتر ميكنند
دوري كني
تو به آرامي آغاز به مردن ميكني
اگر هنگامي كه با شغلت ، يا عشقت شاد نيستي ،
آن را عوض نكني
اگر براي مطمئن در نامطمئن خطر نكني
اگر وراي روياها نروي
اگر به خودت اجازه ندهي
كه حداقل يك بار در تمام زندگيات
وراي مصلحتانديشي بروي
امروز زندگي را آغاز كن
امروز مخاطره كن
امروز كاري كن
نگذار كه به آرامي بميري
شادي را فراموش نكن
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , عکس مناظر زیبا
![[تصویر: normal_21%7E3.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_21~3.jpg)
چشم تو آبی نبود نام تو آبی بود
که آن همه مرا به جستجوی نام خودم
میان این همه دریاچه های مرده سرگردان کرد
هر زن اگر
دریاچه ای بوده یا نگینی آبی در انگشتری
حساب کنید من
به گرداب چند دریاچه ی مرده
یا در انگشتان چند زن آبی غرق شده ام
نام مرا نام تو دیوانه کرد
و آن چه یافتم آخر کار نه فیروزه بود نه زمرد کوه های شرق
چخماقی بود
از جنس آتش های کیهانی
که به ژرفاهای گم دریای فارس
خیس خورده و مرجانی شده بود
جنس من آبی نبود نام تو آبی بود
((منوچهر آتشی))
برچسب ها: اشعار منوچهر آتشی , عکس مناظر زیبا , شاعرانه , منوچهر آتشی
![[تصویر: normal_20%7E3.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_20~3.jpg)
حالا که
دزدکی
وارد دلم
شدی
پنجره را
ببند
تا دیگری
جایت رانگیرد
((نسرین خواجه))
برچسب ها: نسرین خواجه , اشعار نسرین خواجه , عکس مناظر زیبا , شعر کوتاه
![[تصویر: normal_17.jpg]](http://parsskin.com/gallery1/albums/userpics/10001/normal_17.jpg)
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخيز و بده شراب بنشين و بزن رباب
اي سام تو بر سحر وي شور تو در شکر
در سنبلهات قمر در عقربت آفتاب
برمشک مزن گره برآب مکش ز ره
يا ترک خطا بده يا روي ز ما متاب
در بر رخ ما مبند بر گريهي ما مخند
بگشاي ز مه کمند بردار ز رخ نقاب
من بندهام و تو شاه من ابر سيه تو ماه
من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب
اي فتنهي صبح خيز آمد گه صبح خيز
درجام عقيق ريز آن بادهي لعل ناب
آمد گه طوف و گشت بخرام بسوي دشت
چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب
عطار چمن صباست پيراهن گل قباست
تقوي و ورع خطاست مستي وطرب صواب
دردي کش ازين سپس ونديشه مکن ز کس
فرصت شمر اين نفس با همنفسان شراب
خواجو مي ناب خواه چون تشنهئي آب خواه
از ديده شراب خواه وز گوشهي دل کباب
((خواجوي کرماني))
برچسب ها: اشعار خواجوي کرماني , غزل های زیبا , عکس مناظر زیبا , شعر ناب
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























