رواق مرمرین است
پیکرت
و
بلندای بالات
و
در همین هیئتی که هستی
در همین هیئت متروکی که هستی
به جهان شباهت یافتهای
تن بیزهوار فلاحتی من
تو را میکاود
و فرزند نرینهاش را
از عمق خاک میجوید
حفرهای منزوی در سنگام
که پرندگان از آن گریز پر، میگشایند
غاری که شب را میشکند
به قدرت تسخیر کنندهات.
از برای استقامتام
در زنده ماندن است که
زوبینی میسازم از تو
پیکانهای کاونده بر کمانکش خویش
سنگی بر فلاحن و سنگانداز خویش
اینک زمان انتقام اینجا لنگر میزند
تو را سخت عاشقم
ای جسمیت پوست
جلبک نرم جوی
ای شهد بسته و
طلب شونده
تک سخت سینه
ای چشمان بیحضور
زین آستان،
گل سرخ زهدان!
ای صدای آرام اندوهان
ای کرامت همارگان
اندام زنانه
ای سیلاب تشنهگی
ای اضطراب بیکرانهگی
و
ای مقصود بیمقصد
به راه نستوار سرگشتهگی
ای جوی سیاهی که در آن
عطش، نشسته در ابد
ای مشقت پابرجاعی
ای
ای
رنج بیانقطاعی.
((پابلو نرودا))
ترجمه ی سیروس شاملو
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
اي عشق
بي آنکه ببينمت
بي آنکه نگاهت را بشناسم
بي آنکه درکت کنم
دوستت مي داشتم
شايد تو را ديده ام پيش از اين
در حالي که ليوان شرابي را
بلند مي کردي
شايد تو همان گيتاري بودي که
درست نمي نواختمت
دوستت مي داشتم
بي آنکه درکت کنم
دوستت مي داشتم
بي آنکه هرگز تو را ديده باشم
و ناگهان تو با من ، تنها
در تنگ من
در آنجا بودي
لمست کردم
بر تو دست کشيدم
و در قلمرو تو زيستم
چون آذرخشي بر يکي شعله
که آتش قلمرو توست
اي فرمانرواي من
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
ای محبوب ام
ای که از آن منی
آن آتش عشق همچنان در من شعله ور است
در درونام هیچ چیزی خاموش نشده است
چیزی فراموش نشده است
چون عشق من از عشق تو نیرو میگیرد
و دوست داشته میشود
و تا وقتی زنده هستی
عشق من در دستان تو خواهد ماند
بدون آنکه ترکم کنی
((پابلو نرودا))
مترجم : بیتا روحی
👇👇👇
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
دوستت دارم
هم چنان که چیزهای سربسته و گنگ را،
در خفا،
جایی میان سایه و جان ...
((پابلو نرودا))
👇👇👇
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
برهنه پای
از تو عبور می کنم و
تنگ می بوسمت
ای سرزمین من...
((پابلو نرودا))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
تو را از ته دل به یاد میآوردم
دلی فشرده به غم
غمی که آشنای توست
پس تو کجا بودی ؟
پس که بود آنجا ؟
گویای چه حرف ؟
چرا تمامی عشق
یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم
و حس میکنم که تو دوری ؟
((پابلو نرودا))
مترجم : بیژن الهی
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
تو را از ته دل به یاد میآوردم،
دلی فشرده به غم،
غمی که آشنای توست.
پس تو کجا بودی؟
پس که بود آنجا؟
گویای چه حرف؟
چرا تمامی عشق
یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم
و حس میکنم که تو دوری؟
((پابلو نرودا))
ترجمه: بیژن الهی
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
چرا این همه وقت صرف کنیم
که بزرگ شویم
تا از هم جدا شویم؟
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
میخواهم که آرام باشی
درست مثل اینکه غایب هستی
صدای من را از دور میشنوی
و صدای من تو را لمس نمیکند
درست مثل اینکه چشمانات پرواز کردهاند به دوردستها
مثل اینکه یک بوسه لبانات را مهر کرده است
انگار همه چیز از روح من پر شده است
و تو از چیزهایی پدیدار میشوی
که از روح من پر است
تو مانند روح من هستی
مثل پروانهی رویا
مثل کلمهی «اندوه».
((پابلو نرودا ))
برگردان: مریم آقاخانی
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
تن تو را يکسره
رام و پُر
برای من ساخته اند
دستم را که بر آن می سُرانم
در هر گوشه ای کبوتری می بينم
به جستجوی من...
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
چه كنم تا خود را بازشناسم؟
چگونه مى توانم
پاره هاى خويشتنم را از نو به هم بپيوندم؟
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
تن تو را یکسره
رام و پر
برای من ساخته اند.
دستم را که بر آن می سرانم
در هر گوشه ای کبوتری می بینم
به جست و جوی من.
گویی عشق من
تن تو را از گل ساخته اند
برای دستان کوزه گر من.
((پابلو نرودا))
ترجمه: احمد پوری
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
می خواهم که آرام باشی
درست مثل اینکه غایب هستی
صدای من را از دور می شنوی
و صدای من تو را لمس نمی کند
درسته مثل اینکه چشمانت پرواز کرده اند به دوردست ها
مثل اینکه یک بوسه لبانت را مهر کرده است
انگار همه چیز از روح من پر شده است
و تو از چیزهایی پدیدار می شوی
که از روح من پر است
تو مانند روح من هستی
مثل پروانه رویا
مثل کلمه "اندوه"
((پابلو نرودا))
ترجمه : مریم اقاخانی
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , اشعار پابلو نرودا , شعر ناب
در رویاهای من
هیچ عشق دیگری
نمیخوابد
تو خواهی رفت
ما با هم خواهیم رفت
بر فراز آب هایی از جنس زمان
دیگر هیچکس
در کنار من
به درون سایه ها
سفر نخواهد کرد
تتها تو
همیشه سبزی
همیشه خورشید
همیشه ماه
((پابلو نرودا))
ترجمه : سارا عبدی
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , اشعار پابلو نرودا , شعر عاشقانه
دوستت نمی دارم تنها برای آن که دوستت می دارم
من از دوست داشتنت به دوست نداشتنت سفر می کنم
از خواستنت به نخواستنت
قلب من از یخبندان به آتش می پیوندد
دوستت می دارم چرا که تنها تو آنی هستی که دوستش می دارم
چه ژرف بیزارم از تو و بیزاری ازتو
سر تعظیم دربرابرت فرو آوردن
و بزرگی این دوست داشتن دگرگون شونده نمی گذارد مرا
که ببینم تورا، اما من کورکورانه دوستت می دارم
شاید تابش ماه ژانویه،
قلب مرا به زوال کشاند با پرتو ستمگرش
با دزدیدن کلید من برای آرامشی حقیقی
در این بخش داستان آن که می میرد منم ،
تنها منم، ومن از دوست داشتن
خواهم مرد چرا که تو را دوست می دارم
چرا که تو را دوست می دارم، دوست داشتن، در خون وآتش
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی , دلنوشته عاشقانه
زندگی ما تونلی نیست
میان دو روشنایی مبهم؟
یا روشنایی
میان دو مثلث تاریک؟
یا زندگی آن ماهی
در راه پرنده شدن؟
آیا مرگ از نبودن ساخته شده
یا مادهای خطرناک در درونش است؟
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , شعر کوتاه , اشعار پابلو نرودا
از چه کسی بپرسم
برای ایجاد چه اتفاقی به این دنیا آمدم؟
چرا ناخواسته در حرکتم؟
چرا نمیتوانم آرام بنشینم؟
چرا بدون چرخ میچرخم
و بیبال و پر پرواز میکنم؟
چرا تصمیم به مهاجرت گرفتم
در حالی که استخوانهایم در شیلی زندگی میکنند؟
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , اشعار شاعران شیلی , شعر جهان
با من بيا !
مگو كجا؟
تنها
با من بيا !
با من بيا تا درد، تا زخم
با من بيا تا نشانت دهم
عشقم را آغاز از كجاست .
با من بيا
با من بيا تا خونی كه از لبم چكيد
تا خونی كز سكوتم
تا مرگ .
با من بيا تا دوباره به نوشداروی تو
روئينه
جانی تازه بگيرم .
تا شرابی باشی
كه عشقی را سيراب میكند .
با من بيا تا طعم آتش را دوباره احساس كنم
آتشی از خون و ميخك
آتشی از عشق و شراب .
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , شعر عاشقانه
اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند
لااقل "عشق"
از زندگی نجاتمان خواهد داد ...
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان
چه دل نگراني ، گاه
وقتي که با مني
و من پيروز تر و سر افراز تر از ديگر مردان
زيرا نمي داني
که در من است
پيروزي هزاران چهره اي که نمي تواني ببيني
هزاران پا و قلبي که با من راه سپرده اند
نمي داني که اين ، من نيستم
(( من )) ي وجود ندارد
من تنها نقشي ام از آنان که با من مي روند
که من قوي ترم
زيرا در خود
نه زندگي کوچک خود
بل تمامي آن زندگي ها را دارم
و همچنان پيش مي روم
زيرا هزاران چشم دارم
با سنگيني صخره اي فرود مي آيم
زيرا هزاران دست دارم
و صداي من در ساحل تمامي سرزمين هاست
زيرا صداي آن هايي را دارم
که نتوانستند سخن بگويند
نتوانستند آواز بخوانند
وامروز با دهاني نغمه سر مي دهند
که تو را مي بوسد
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی , اشعار پابلو نرودا
درود بر دست هاي تو باد
آنگاه که پر مي کشند به سوي من
که سپيدي شان آوازم
و بوسه هاشان حيات من است
پاهايت رودي از تداوم
چونان رقاصه اي که با جاروبي مي آويزد
امروز در رگ هايم
خون تو جاري است
جرياني لطيف
ساده
و ابدي
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار پابلو نرودا , شعر جهان , اشعار شاعران خارجی
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.
مثلن بنویسم: ” شب شکسته است
وَ تکه تکه می شوند آن ستارگان در دور دست و بر باد می روند.”
شب- باد، در آسمان می پیچد و می خواند.
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.
عاشق اش بودم و گاهی هم عاشق ام می شد.
در شبی این چنین به آغوش اش کشیدم.
بوسیدم اش بسیار و بسیار زیر آسمان بی انتها.
عاشق ام بود و گاهی هم عاشق اش می شدم.
چه گونه می توانستم عاشق آن چشمان درشتِ خاموش اش نباشم.
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.
برای درکِ این که ندارم اش، برای حسِ این که گم اش کرده ام.
می شنوم این شب بلند را، که بی او طولانی تر.
بر روح می نشیند این سطرها، مثل شبنم که بر علف.
دیگر چه اهمیت دارد، که نتواستم نگه اش دارم.
شب شکسته ست و او کنارم نیست.
این تمام ماجراست. کسی در دور دست می خواند. در دور دست،
روح ام را یارای نبودن اش نیست.
که انگار در تقلای یافتن اش چشمانم دو دو می زند.
که قلبم می جویدش: اوکنارم نیست.
شبی شبیه بر همان شاخ ساران به صبح می رسد.
مای آن زمان، شبیه حالِِ ما نیست.
بی گمان، عاشقش نیستم اکنون، اما چه گونه زمانی بودم.
برای رسیدنِ به او، صدایم، به تقلای جستجوی باد است.
بوسه های دیگران بر لبانش، چون بوسه های من.
صدایش، تن مرمرین اش، چشمان بی انتهایش.
بی گمان، عاشق اش نیستم اکنون شاید اما باشم.
عشق کوتاه است؛ از یاد بردن اش چه طولانی.
از آن شب ها که در آغوش می کشیدم اش دیگر،
روحم را یارای نبودن اش نیست.
هرچند این واپسین عذابی است که مرا دچارش می کند،
و این واپسین سطرهایی ست که برایش می نویسم.
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب , شعر جهان
در پی نشانی از توام
نشانی ساده
میان این رود مواج
که هزاران زن، از آن درگذرند.
نشانی از چشمانت
آنگاه که خجالت می کشند
وقتی که نور را حتی
از خود عبور می دهند.
ناخن هایت، عموزاده های گیلاس اند
و من
گاه در این اندیشه ام که کاش
می شد خراشم می دادند
وقتی که تو را می بوسیدم.
در پی نشانی از توام
اما هیچ کس
به آهنگ تو نیست
یا به روشنایی ات
میان این رود مواج
که هزاران زن
از آن در گذرند.
سراسر
تو کاملی
و من ادامه ات می دهم
چونان رودی که به دریایی از شکوه زنانه
در گذر است.
((پابلو نرودا))
برچسب ها: اشعار پابلو نرودا , شعر ناب , اشعار شاعران خارجی , شعر جهان
دوستت نمی دارم چنان که گل سرخی باشی از نمک
زبرجد باشی یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
دوستت می دارم آن چنان که گاهی چیزهای غریبی را
میان سایه و روح با رمز و راز دوست می دارند
تو را دوست دارم
همانند گلی
که هرگز شکفته نشد ولی
در خود نور پنهان گلی را دارد.
ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر
برخاسته از زمین
که می روید در روحم سیاه
دوستت می دارم بی آنکه بدانم چه وقت و چگونه و از کجا
دوستت می دارم ساده و بی پیرایه، بی هیچ سد و غروری؛
این گونه دوست می دارمت،
چرا که برای عشق ورزیدن راهی جز این نمی دانم
که در آن
من وجود ندارم
و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو
روی سینه ام، دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
وقتی به خواب میروم...
((پابلو نرودا))
برچسب ها: اشعار پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , زیباترین اشعار عاشقانه , شعر ناب
نان را از من بگیر، اگر می خواهی،
هوا را از من بگیر، اما
خنده ات را نه.
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می کاری،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می کند،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید.
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید.
عشق من، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی به ناگاه
خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست،
بخند، زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته.
خنده ی تو، در پائیز
در کناره ی دریا
موج کف آلوده اش را
باید برفرازد،
و در بهاران، عشق من،
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی، گل سرخٍ
کشورم که مرا می خواند.
بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بر این پسربچه ی کم رو
که دوستت دارد،
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , اشعار پابلو نرودا , شعر ناب
تن تو را یکسره
رام و پُر
برای من ساخته اند.
دستم را که بر آن می سرانم
در هر گوشه ای کبوتری می بینم
به جستجوی من.
گوئی، عشق من!
تن تو را از گل ساخته اند
برای دستان کوزه گر من.
زانوانت، سینه هایت، کمرت
گم کرده ای دارند از من
از زمینی تشنه
که دست از آن بریده اند
از یک شکل.
و ما با همیم
کاملیم، چون یک رودخانه
چون تک دانه ای شن...
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , اشعار پابلو نرودا , شعر کوتاه
دستهایم را میبینی
آنها زمین را پیمودهاند
خاک و سنگ را جدا کردهاند
جنگ و صلح را بنا کردهاند
فاصلهها
از دریاها و رودخانهها برگرفتهاند
و باز،
آنگاه که بر تن تو میگذرند،
محبوب کوچکم،
دانهی گندمم، پرستویم،
نمیتوانند تو را در بر گیرند
از تاب و توان افتاده
در پی کبوترانی توأماناند
که در سینهات میآرمند یا پرواز میکنند
آنها دور دستهای پاهایت را میپیمایند
در روشنای کمرگاه تو میآسایند
برای من گنجی هستی تو
سرشار از بیکرانگیها تا دریا و شاخههایش
سپید و گسترده و نیلگونی
چون زمین به فصل انگور چینان
در این سرزمین
از پاها تا پیشانیات
پیاده، پیاده، پیاده
زندگی را سپری خواهم کرد
((پابلو نرودا))
برچسب ها: اشعار پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , پابلو نرودا , شعر عاشقانه
من آرزومند دهانت هستم، صدایت، مویت
دور نشو
حتی برای یک روز
زیرا که…
زیرا که…
چگونه بگویم
یک روز زمانی طولانی است
برای انتظار من
چونان انتظار در ایستگاهی خالی
در حالی که قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند!
ترکم نکن
حتی برای ساعتی
چرا که قطره های کوچک دلتنگی
به سوی هم خواهند دوید
و دود
به جستجوی آشیانه ای
در اندرون من انباشته می شود
تا نفس بر قلب شکست خورده ام ببندد!
آه!
خدا نکند که رد پایت بر ساحل محو شود
و پلکانت در خلا پرپر زنند!
حتی ثانیه ای ترکم نکن، دلبندترین!
چرا که همان دم
آنقدر دور می شوی
که آواره جهان شوم، سرگشته
تا بپرسم که باز خواهی آمد
یا اینکه رهایم می کنی
تا بمیرم!
((پابلو نرودا))
برچسب ها: پابلو نرودا , اشعار شاعران خارجی , شعر ناب , شعر جهان
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.