شعر های باران خورده ....

یکی بیاید

تنهایی را از من بگیرد

دست های من

برای نگاه داشتن این تنهاییِ بزرگ

کوچک است

-

((نسترن وثوقی))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh

کسی به شدتِ تو

به صخره‌ام کوبید

و من فرو رفتم

به قعر دریاها،

که قعر دریاها

پر از مزار شود...

-

((حسین صفا))

ای شب

ای آگه از تمامی اندوهم

من از تمام ِ رازِ تو آگاهم

دیگر مرا نیاز به صبحی نیست

من

خویش را کنار تو

می خواهم.

((هوشنگ چالنگی))

👇👇👇

و گفت: «اگر آسمان را طوق من گردانی

و زمین را پای‌بند من کنی

و عالم را جمله به خون من تشنه کنی،

من از تو برنگردم.»

کشف‌‌‌المحجوب هُجویری

((ذکر ابوبکر شبلی))

👇👇👇

آنکه به تیغِ امتحان ریخت به خاکْ خونِ من،

کاش برای سوختن ، زنده کند دوباره‌ام ... 

((فروغی بسطامی))

  👇👇👇   

چه آرزو ها که داشتم من و

 ديگر ندارم...

((مهدی اخوان ثالث))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

نــه بی او میتـوان بودن

نــه با او میتـوان گفـتن...

((سعدی))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

کودکی که از تاریکی می هراسد

شکل واقعی اشیاء

 در ذهنش ترسناک می شود

و در تنهایی هرکس

شکل واقعی آدمها

(بدری دهنوی (ئاوات)

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت

که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید

((سعدی))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

شانه می خواهم!

موهایم نه...

بغضم پریشان است...!

((نرگس نوروز پور))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

دلتنگم نه برای تو ...

دلم برای خودم تنگ شده

برای مَنِ کنارِ تو ...
‌

((احسان نجفی))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

خدا را چه دیدی؟ 

شايد روزی 

دوباره "من" و "تو" ما شدیم. 

آن وقت

ثابت میکنم که میشود

با کلافِ سر در گم هم، آغوشی گرم بافت...

((هانیه خوانساری))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

بیا که با همه دوری دل از تو وانگرفتم

برو که با همه یاری مرا ندیده گرفتی

((شهریار))

به شانه های شعر

اعتمادی نیست

مرا به شانه های خودت

بسپار

((اعظم کمالی))

و مرگ

ميانبري ست

براي عبور از

مرزهاي زندگي

بي هيچ گذرنامه اي ...

((زهره رفيعي))

می آیی و برای تو می گویم آخرش

با من عزیز،بی تو چه کردند جمعه ها

((وحید طلعت))

سراغ یار میگیرم

به هر کس میرسم

اما

به خود اهسته می گویم

الهی بی خبر باشد...

((وحید قزوینی))

کسی دوباره از آن سوی شعر می‌آید

بلند می‌شوم از جا، به احترام خودم

از این به بعد بدون تو نیستم تنها

من آشنا شده‌ام با کسی به نام "خودم"

((نجمه زارع))

دل به دریا زده ای،

پهنه سراب است

نرو...

((علیرضا آذر))

جز در صَفای اشک

دلم وا نمی شود؛

باران به دامَن است

هوای گرفته را..!

((شهریار))

برای نبودنت هزار و یک فلسفه می بافم

و خودم را با مشتی دروغ،سرگرم میکنم

اما

درد را فهمیدم،

لحظه ای که فروغ با درد گفت:

آخرین بار

آخرین لحظه ی تلخ دیدار

آن را چه کنم ؟..

((کیمیا زارع))

تو

یک آمدن

به لحظه های من

بدهکاری

((نرگس نوروزپور))

مرد را با تنهایی هایش تنها نگذار

مرد است

با یک تغییر کوچک درد می شود

((سهیل عظیمی))

کسی که میماند

پیامبر است

به او ایمان بیاورید

ماندن،

کم معجزه ایی نیست در عصر ما

((مهدی شاه محمدیان))

من که خوبم

اما

بستگی داره

تو چطوری حالمو بپرسی

((مریم قهرمانلو))

قشلاق و ییلاق سرش نمی شود

به ما که رسید

اتراق کرد

تنهایی

((هاشم فتحعلی پور))

سایه ای که پشت سرم راه افتاده،

حتم دارم مال توست

حتی اگر سالیان سال

رفته باشی

((محمد جنت امانی))

او همانند موسیقی

بی کلام بود

حرفی نمیزد

اما تاثیرش را می گذاشت

((مجید حاتمی))