
برای نبودنت هزار و یک فلسفه می بافم
و خودم را با مشتی دروغ،سرگرم میکنم
اما
درد را فهمیدم،
لحظه ای که فروغ با درد گفت:
آخرین بار
آخرین لحظه ی تلخ دیدار
آن را چه کنم ؟..
((کیمیا زارع))
برچسب ها: کیمیا زارع , اشعار کیمیا زارع , عکس تنهایی , شعر درد
تاريخ : سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ | 5:22 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























