یکی بیاید
تنهایی را از من بگیرد
دست های من
برای نگاه داشتن این تنهاییِ بزرگ
کوچک است
-
((نسترن وثوقی))
-
👇👇👇
برچسب ها: نسترن وثوقی , تنهایی , عکس تنهایی , شعر تنهایی
من
اندوهِ پشت پردهی زنی شادم
که تنهاییام را از شهری به شهر دیگر میبرم
و در هر سفر
اندوهِ تازهتری
در چمدانم میگذارم...
من غمِ پشت صحنهی شادیام
وقتی هربار
در نقشِ زنی خوشبختتر میدرخشم!
((نسترن وثوقی))
https://telegram.me/sherebarankhorde
برچسب ها: نسترن وثوقی , کانال اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه , اشعار نسترن وثوقی
خورشيد
توهمِ روشني بيش نيست
وقتي چشم هايم
به ديدارِ تو روشن نمي شوند!
((نسترن وثوقي))
برچسب ها: نسترن وثوقی , کانال اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه , اشعار نسترن وثوقی
از رويايِ مهر
به غربت آبان كوچ كردم!
بي آن كه بالي به سوي ات گشوده باشم!
بي آن كه در هواي ات
پر زده باشم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , کانال اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه , اشعار نسترن وثوقی
زن بودن به هر حال غمگین است
و عاشقِ تو بودن، غمگین ترش می کند
وقتی تو هر روز به معشوقه های جوان تری فکر می کنی
و من هر شب، بیشتر به تو فکر می کنم
من از این که پیرتر نمی شوم
عشق زودتر از پیری کمرم را خم کرده است
و هیچ یوسفی هم
با محال ترین اعجازها
مرا، جوان تر نخواهد کرد!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر زن , شعر کوتاه
غم چقدر
بی خانمان بود
اگر که سینه ی مرا نداشت ...
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر غم , شعر کوتاه
من مدیونِ تو هستم
مدیونِ تمامِ زخم هایِ بی امانی که به من می زنی!
و مجال می دهی
قلبم بزرگ شود
و رویِ پایِ خودش بایستد
بزرگ شود
و تمامِ غمِ عالم را در خود جا دهد
بی آن که حتا برایت تنگ شود
من مدیون تو هستم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , بفرمایید شعر , اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه
به قدر کافی، زن نبودم
تا دامن چین دار
و کفش های پاشنه بلند بپوشم!
و تق تق
با سر وصدا
وارد زندگی ات شوم!
کفش های کتانی ام را پوشیدم
کوله پشتی ام را که از بغض هایم پر شده بود
برداشتم و
آرام و بی صدا از زندگی ات بیرون رفتم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , شاعرانه نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه
بهار به قلبِ زمین بازگشت
تو هم سری به قلبِ من بزن
شاید این بار
آب رفته به جوی بازگشت
و اندوه های مان را با خود برد!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر بهار , شعر کوتاه
نام بهار
بر سر زبان ها افتاده
ولی هنوز هم
وِرد زبان من
نام توست
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , بفرمایید شعر , شاعرانه آرام , شعر بهار
و اندوه
پیراهن بلندی بود
که بعد تو
به تن کردم
تا آن قدر بر تنم زار بزند
که شاید مرگ
دل رحم تر از زندگی باشد
و پیراهن سفیدی
از آستین روزهای اش
برایم بیرون بیاورد!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , شاعرانه آرام , اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه
شمال یا جنوب ؟
چه فرقی می کند
وقتی از هر جهت تنهایی !
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , بفرمایید شعر , اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه
دستم را که رها میکنی،
سُر میخورم توی بغل شب،
دو دستی میچسبدم.
بوسهات را بغض میکنم،
نوازشت را میگریم،
و همآغوشیات را
عق میزنم
توی صورت شهر!
لبخند میپاشی
روی بالشم.
چشمت را نمیفهمم،
زبانت را هم،
با اینحال
بهتمامِ لهجههای دنیا،
دوستت دارم!
حتا به لهجهی سکوت
وقتی به نام میخوانیم!
خودم را برایت کنار میگذارم
از خودم کنار میکشم،
تا کنارِ تو باشم،
تا تو در کنارِ خودت باشی.
چقدر میپرسی: آدم شدی؟
خیالت راحت
من خیالِ آدم شدن ندارم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب , شاعرانه
من هنوز
هم فکر میکنم
جنگی در کار نیست!
و دستهایِ تو جز برایِ نوازش از جیبهایت
بیرون نمیآیند!
وقتی دشمنت خانهزاد باشد
چگونه میتوانی
به چیزی جز جنگهایِ داخلی فکر کنی؟
چشمهایت را ببند
و به تصرف دستهایی فکر کن
که در جبههی بیپناهیشان
سنگر گرفته اند...
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , شعر کوتاه , شاعرانه آرام , اشعار نسترن وثوقی
خیلی زود میفهمی
همه چیز را در آغوش من جا گذاشتهای
مثل مسافری
که تمامِ زندگیاش را
در یک ایستگاه بین راهی جا میگذارد!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه , جملات شاعرانه
من هنوز
هم فکر میکنم
جنگی در کار نیست!
و دستهایِ تو جز برایِ نوازش از جیبهایت
بیرون نمیآیند!
وقتی دشمنت خانهزاد باشد
چگونه میتوانی
به چیزی جز جنگهایِ داخلی فکر کنی؟
چشمهایت را ببند
و به تصرف دستهایی فکر کن
که در جبههی بیپناهیشان
سنگر گرفته اند...
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب , شاعرانه
دوستم نداری
به همین راحتی!
دوستت دارم
به همین دشواری!
می بینی؟
حتا کلمات هم
به ما که می رسند
سر ناسازگاری دارند!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر دوست داشتن , شاعرانه
این که دوستم نداری را
کلمه ها نمی فهمند!
یا خودشان را به نفهمی می زنند!
لعنتی ها
کار خودشان را می کنند!
این که دوست ات دارم را
هم واژه ها نمی فهمند!
این داشتن ها و نداشتن ها
چه کارها که نمی کنند!
این ما هستیم
که هیچ کاری نمی کنیم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب , شعر کوتاه
بگذار ماه برایِ همیشه
پشتِ ابر بماند!
وقتی حقیقت چیزی
جز دوست داشتنِ تو نیست!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: شعر ماه , شعر دوست داشتن , شعر ناب , نسترن وثوقی
تنهایی
جایِ دوری نمی رود
همین اطراف، کمین می کند
تا تو پا پس می کشی
پا، پیش می گذارد!
تنهایی، هیچ وقت جای دوری نمی رود.
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب , شعر کوتاه
دل تنگی
جان واژه هایَم را می گیرد
نفسِ کلام ام را
و حرفی برایِ از تو گفتن نمی ماند!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: شعر ناب , جملات دلتنگی , اشعار نسترن وثوقی , نسترن وثوقی
هیچ کوهی را از جا نمی کَنَد!
در عوض
فرهاد شدن، توهم شیرینی ست
که می تواند
کوه ها را زیرِ پاهایَم جا به جا کند
تا جایی که ردِ قدم هایَ ت را بگیرم
و ته کوهِ قاف
قله ی آغوشَ ت را فتح کنم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: شعر کوتاه , شاعرانه , نسترن وثوقی , جملات عاشقانه
دیگر
نه آرام رانندگی می کنم
نه قرص هایم را سر ساعت می خورم
و نه توصیه های پزشکی را جدی می گیرم
می گذارم
مرگ سر وقت زندگی ام بیاید
و سر از کارش در بیاورد
تا خرخره در دل تنگی فرو می روم
وقتی مرگ، امن ترین آغوشی ست
که زندگی به آن پناه می برد
گاهی آن که دشمن می شناسی اش
دوست ترین است!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب , شعر
تمام روزهای هفته
سر در گُم ام!
غروب جمعه که می رسد
سر از دل تنگی در می آورم!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , شعر کوتاه , جملات دلتنگی , اشعار نسترن وثوقی
تمام شاعران
امشب
از یک ساعت دوست داشتنِ بیشتر
دَم زدند
از دل تنگی بیشتر
من چه کنم با عشقی که دیگر
زمان و مکان نمی شناسد
و قید همه را غیر از تو زده است؟!؟
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب , شعر کوتاه
پاییز
دستِ تابستان را با «مهر» می فشارد
هم چنان که اندوه
قلبِ مرا!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , شعر پاییز , شعر کوتاه , شعر تنهایی
در این سلولِ انفرادی را بشکن!
میخواهم از خودم فرار کنم
تو زندانبانِ خوبی نبودی
برای اسیری که
تمامِ نقشههایِ فرارش
به آغوشِ تو ختم میشد!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: نسترن وثوقی , شعر کوتاه , اشعار نسترن وثوقی , شعر ناب
من،
یک جای دنیا
خیلی خوشبختم
در چارچوب قاب عکس دونفرهمان!
((نسترن وثوقی))
برچسب ها: شعر ناب , اشعار نسترن وثوقی , شعر کوتاه , نسترن وثوقی
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.