شعر های باران خورده ....

عطرت را

جا بگذار

در پیچ گردنم

تا با هر باد

در رویای آغوش ات غرق شوم

((نسرین خواجه))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

​

لباسی را که در نخستین دیدارمان

به تن داشتی بپوش

خود را زیباکن

بر موهایت اطلسی بزن

آن را که در نامه فرستاده بودم

و پیشانی باز وُ

سفید وُ بوسه خواهت را بلند کن

امروز، نه ملال نه اندوه

امروز، محبوب ناظم حکمت

باید که زیبا باشد

چونان پرچم انقلاب.

((ناظم حکمت | ترجمه‌ی احمد پوری))

من دوستت دارم ترین شعر جهانم

من‌را بخوان از سطرهای بی نشانم

من را بجوی از واژه ها

من را بکاو از اشک ها

اندوه ها ، لبخند ها

از چشم های در قفس مانده ترینم

روزی

ورق های دلم را

این پاره های تا ابد بی انتها را

روزی جهانم را به دستت می سپارم

اما بدان

آنروز حتی

من بهترین شعر تو را هرگز نگفتم

من سطر سطر هر سکوتم را نهفتم

شیواترین شعر تو را

هرگز نگفتم....!

((مهشید کاوه))

-

کانال یوتیوب شعر های باران خورده

چه کسی میگوید

که میانِ من وُ تو فاصله هست

تو به من نزدیکی

مثل هر زخمه به ساز

نت به نت با دل وُجانم دمساز

مثل شب با مهتاب

مثل باران

گاه آرام وُ گهی هم بی تاب

مثل دریا با موج

مثل پروازِ عقابی در اوج

تو به من نزدیکی

مثلِ چشمم به نگاه

مثلِ اشکم در چشم

مثلِ هُرمِ نفسم در یک آه

مثل خون در رگ ها

مثل جانم به هوا

تو به من نزدیکی

گر چنین نیست

چرا

همه وقت وُ همه جا

من صدای تپش قلبِ تو را

لابه لای ضربان های دلم میشنوم

((ساقی یگانه))

-

کانال یوتیوب شعر های باران خورده

دست هایش

مرا به رسمیت بشناس

هیچ شهری

زیبا تر از این نیست

که دست نخورده اشغال شود ...

-

((منیره حسینی))

-

کانال یوتیوب شعر های باران خورده ...

با تو

نسبتی جدا نشدنی دارم

مثلِ ماه با شب

مثل زمین با آسمون

مثل ساحل با دریا

مثلِ شکوفه ها با بهار

مثل برگ ها با پاییز

مثلِ ریشه ها با خاک

تو

خویشاوندِ نزدیکِ

قلبِ منی

((ساقی یگانه))

دوستت دارم

آنقدر که

وقتی نیستی

سازی به دستِ دلم میدهم

او از عشق می نوازد

و من ازمیانِ تپشهای بیقرارش

از کنارِنت های سربه راهش

تو را می دزدم

تو را می‌نویسم

تو را می خوانم

تو را می شنوم

و تو را

لا بلای تک تکِ نفسهایم

مرور میکنم

همین

((ساقی یگانه))

نمی توانی انکار کنی

نمی توانی

تو به دنبال عشق بودی

در همان زمان که دزدان

در خرابه های «بم»

به دنبال طلا می گشتند

کمی صبرکن!

کمی صبرکن!

با زلزله ی بعدی به خانه ی من بیا

از خاک ها چاقویی بخواه

و سینه ام را بدر

شاید بتوانی عاشق شوی

((علی محمد مودب))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh

از باغ و نسیم بی‌ هوا عکس بگیر

از قطره‌ی باران رها عکس بگیر

هر بار که از کوچه‌ ی ما می‌ گذری

از عطر خودت دراین هوا عکس بگیر

((مهشید کاوه))

چشمت ستاره اش را

چندان چراغ وسوسه خواهد کرد

تا من به آفتاب بگویم: نه!

بانوی رنگ های شکوفان!

رنگین کمان!

پل بسته ای که عشق

آفاق را به هم بردوزد

آفاق را به رنگ تو می بینم

و چشم هایت آن سوی مه

همچون چراغ های دریایی می سوزد.

((حسین منزوی))

من شاعرم!

خوش می زنم،

از عشق و از مستی رقم

اما به چشمانت قسم،

چشم "تو" خوش ترمی زند...!

((حسین منزوی))

1

بگو کجای جهان

مهربانیت را

جار بزنم

که بهار سرسبزتر شود...!

جنگل انبوه تر

دریا مواج تر

و طوفان پای‌ کوبان‌ تر !

2

این روزها

از بس نام تو را آورده ام

خواب‌ باغچه‌ی کوچکمان هم

مخملی تر شده است

و تا چشم کار می کند

مهتاب

با تن‌پ وش فسفری‌ اش

بر شاخه های سبز اشتیاق

مهربان تر می تابد

((مهشید کاوه))

آمده بودم

تا گلی بنشانم

یا درختی بکارم

ولی فصل بهار و خزان

گذشت

و دست های من از نوشتن نام

درخت و گل

فرسوده است

((بیژن جلالی))

می بویمت

چون لاله ای که در کنارم

آتش گرفته است

کنارم بنشین

پهلو تهی مکن

که فردا

بی تکیه گاه درگذرم

از تو ...

((شیون فومنی))

از چشم تو

بی ایستگاه ترین قطار پیداست

وقتی دستت همه ی ایستگاه را تکان می دهد و

تنهایی را به دهانم میریزد

انگار دلم را

در آخرین واگن نگاهت

جا گذاشته ام...!

((سمانه سوادی))

امروز

قرار ندارم

اگر هم داشتم

بغض آنقدر سنگینی می کرد

که نمی رسیدم

چشمانم

بی تابِ تمام آبهایی ست

که قرار بود

از آسیاب بیفتد...!

((سمانه سوادی))

-

👇👇👇

instagram.com/mohammad.shirinzadeh/

بگذار هر قدر که می خواهند

دورم بگردند

هنوز

آنقدر تابلو نشده ام

که خطرِ ریزشِ این کوه را

جار بزنم

اما تو

حوالیِ من که می رسی

احتیاط کن...!

((سمانه سوادی))

می گذارمش رویِ تخت

کنارش دراز میکشم و

چشمانم را می بندم

رویِ شنها برایت قلب می کشم

دریا همیشه صدایِ قلبِ تو را می دهد

باید دل به دریا بزنم

بغلش می کنم

دیر بجنبی

در پیراهن آبی ات

غرق شده ام !

((سمانه سوادی))

و عشقِ پاکِ من

هم‌چون شکوفه‌ های بهاری‌ ست

که بر سرِ راه‌اش از روی اشتیاق پرپر شده‌اند

اگر عشق به عاشقان یقین پیدا کند

قطعن عشق او را انکار می‌کنم

و به گل‌ها و باغ‌بانان هم کفر می‌ورزم

و اشک‌هایم را

به سلامتی او خواهم نوشید...

-
((عبدالوهاب البیاتی))

-

👇👇👇

t.me/mohammadshirinzadeh

پدرم میگوید از سولماز بگذر

که رنج میآورد

مادرم گریه می کند از سولماز بگذر

که مرگ می آورد

خواهرهایم به من نگاه می کنند . . . باخشم

که ذلیل دختری شده ام

آه سولماز . . .

اینها چه می دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی است...

به کوه می گویم سولماز را می خواهم

جواب می دهد من هم...

به دریا می گویم سولماز را می خواهم

جواب می دهد من هم...

در خواب می گویم سولماز را می خواهم

جواب می شنوم من هم...

اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم . . .

زبانم لال . . . چه جواب خواهد داد؟

((نادر ابراهیمی))

دوستت داشتنت را

چگونه تعریف کنم

وقتی

از هزارو یک جهت

به تو می‌ رسم ...

((نسیم دادستان))

جوانی‌ام

گوشه‌ی آغوش تو بود

لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی

پیدایش می‌کردم

آغوشت را باز کردی

برای رفتن‌ام

شاید حق با تو بود

من دیر شده بودم

دیر یا زود

مانند یک دسته‌ی گل

باید که حسرتم را در بغل بگیرم و بروم

به خواستگاری‌ آن زن ِ خاکی

که نه نخواهد گفت

آغوشش را باز خواهد کرد

و همه چیزم را خواهد گرفت

و من همه چیزم را به او خواهم بخشید

بی هیچ حسرتی

مگر این حسرت ابدی

که دهانم را می‌گیرد

دیگر چگونه بگویم که دوستت دارم ؟

((شهاب مقربین))

بهانه برای رفتن زیاد است

این ماندن است

که بهانه نمی خواهد

این ماندن است

که دل می خواهد

شهامت می خواهد

عشق می خواهد!

((نیلوفر لاری پور))

شب

بدون تو

چگونه تمام میشود ؟

شاخه های شکسته ی

گل های نرگس را

در لیوان آب

گذاشتم

بدون تو

در مهتاب

شمشادهای سبز

از رنگ آبی مهتاب

آبی رنگ شده بودند

ما برای عابران

از عقاید گذشته

می گفتیم

در همان زیرزمین نمور

که زندگی می کردم

به تو

گفتم :

دست هایت را

برای من

بگذار و برو

من می توانم

بدون تو

با سایه های

دستهای تو

روی دیوار

زندگی کنم

کودکان

با لپ های قرمز

در باران

به دنبال توپ سفید

می دوند

کاش

تو بودی

که در باران

به این کودکان

بوسه و عیدی

میدادی

((احمدرضا احمدی))

اگر روزم پریشان شد

فدای تاری از زلفش،

که هر شَب

با خیالش خواب های دیگری دارم...!

((مهدی اخوان ثالث))

دستهای ما

شاخه ها کشیده در پناه هم

لانه پرنده ای است

دستهای ما

در مسیر بازوان بی قرار ما

جویبار زنده ای است

دستهای ما

پیمبران خامشند

آیه های مهرشان به کف

بر بلور جانشان

داغ و بوسه آشکار

دستهای ما

رهروان سرخوشند

دست ما به عشق ما گواست

دستهای ما کلید قلبهای ماست

((سیاوش کسرائی))

-

👇👇👇

instagram.com/mohammad.shirinzadeh/

هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری

چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری

گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش

بستانم و ترسم دل قاضی ببری

((سعدی))

کردیم بسی جام لبالب خالی

تا بو که نهیم لب بران لب حالی

ترسنده ازان شدم که ناگاه ز جان

بی‌وصل لبت کنیم قالب خالی

((سعدی))