شب
بدون تو
چگونه تمام میشود ؟
شاخه های شکسته ی
گل های نرگس را
در لیوان آب
گذاشتم
بدون تو
در مهتاب
شمشادهای سبز
از رنگ آبی مهتاب
آبی رنگ شده بودند
ما برای عابران
از عقاید گذشته
می گفتیم
در همان زیرزمین نمور
که زندگی می کردم
به تو
گفتم :
دست هایت را
برای من
بگذار و برو
من می توانم
بدون تو
با سایه های
دستهای تو
روی دیوار
زندگی کنم
کودکان
با لپ های قرمز
در باران
به دنبال توپ سفید
می دوند
کاش
تو بودی
که در باران
به این کودکان
بوسه و عیدی
میدادی
((احمدرضا احمدی))
برچسب ها: احمدرضا احمدی , شعر دست های تو , اشعار احمدرضا احمدی , شعر عاشقانه
بسان پرکشیدن
پرنده ای
به سوی آسمان
وداع تو
چقدر آبی بود
((محمد شیرین زاده))
🖤
🖤
🖤
یک روز سرانجام با تو
وداعی آبی میکنم
میدانم
روزی از من خواهی پرسید
مگر وداع هم رنگ دارد
آن هم به رنگ آبی
من در جواب تو
فقط چشمانم را میبندم
((احمد رضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , محمد شیرین زاده , اشعار احمدرضا احمدی , اشعار احمد رضا احمدی
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من
در آفتاب
صدندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم
-
((احمد رضا احمدی))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام
راه ها رفته ام
بازی ها کرده ام
درخت
پرنده
آسمان
من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم
به مادرم می گفتم
از بازار واژه بخرید
مگر سبدتان جا ندارد
می گفت
با همین سه واژه زندگی کن
با هم صحبت کنید
با هم فال بگیرید
کمداشتن واژه فقر نیست
من می دانستم که فقر مدادرنگی نداشتن
بیشتر از فقر کم واژگی ست
وقتی با درخت
بودم
پرنده می گفت
درخت را باید با رنگ سبز نوشت
تا من آرزوی پرواز کنم
من درخت را فقط با مداد زرد می توانستم بنویسم
تنها مدادی که داشتم
و پرنده در زردی
واژه ی درخت را پاییزی می دید
و قهر می کرد
صبح امروز به مادرم گفتم
برای احمدرضا
مداد رنگی بخرید
مادرم خندید :
درد شما را واژه دوا میکند
-
((احمد رضا احمدی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
از پشت شیشه های
مه آلود با من حرف می زدی
صورتت را نمی دیدم
به شیشه های مه آلود نگاه کردم
بخار شیشه ها آب شده بود
شفاف بودند ، اما تو نبودی
صدای تو را از دور می شنیدم
تو در باران راه می رفتی
تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی
از یک پنجره در باران
صدای ویلن سل شنیده می شد
سرد بود
به خانه آمدم
پشت پنجره تا صبح باران می بارید
-
((احمد رضا احمدی))
-
👇👇👇
t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی , اشعار احمد رضا احمدی
از تو کبریتی خواستم که شب را روشن کنم
تا پلهها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم ، آغاز پیری بود
گفتم دستانات را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستانات را به من سپردی
زمان کهنه شد و مُرد
-
((احمد رضا احمدی))
-
برچسب ها: احمد رضا احمدی , درگذشت احمد رضا احمدی , شعر زمان , اشعار احمدرضا احمدی
چه سرگردان است این عشق
كه باید نشانی اش را
از كوچه های بن بست گرفت
چه حدیثی است عشق
كه نمی پوسد و افسرده نیست
حتی آن هنگام
كه از آسمان به خانه آوار
شود
-
((احمد رضا احمدی))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شعر حدیث عشق , اشعار احمدرضا احمدی
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را می گذرانم
مرا نه شکوه است
نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگ های زرد پاییزی را شماره می کنم
که دارند از پاییز جدا می شوند
و به زمستان متصل می شوند
برای زیستن هنوز بهانه دارم
من هنوز می توانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان می دهم
میوه های زمستانی را برای تابستان ذخیره کنند
تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیت نامه من است
از زمین بی برکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم می خواهم تا آمدن تو بتپد
-
((احمد رضا احمدی))
-
برچسب ها: احمد رضا احمدی , درگذشت احمد رضا احمدی , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران؛
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران میخواستم
-
((احمد رضا احمدی))
-
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
از سرما هم اگر نمیمردیم
از عشق میمردیم
این دستهای تو
پاسخ روز را خواهد داد
اگر گم شوند
همیشه در سایههای تابستان میمانم
بیآنکه نام کوچهی بنبست را بدانم
در انتهای کوچه یک کوه است
و چون قلب از حرکت بازماند
و چون شکوفه فولاد شود
و میوه نشود
من ندانسته
در یک صبحگاه تابستانی
راهام را بر گندمزار بهدوزخ به بهِشت
متوقف میکنم
به خانهی تو میآیم
موها را تازه شانه کردهای
از ایشان ساعت حرکت
قطار را پرسیدهای
هر کس تو را ببیند
گمان نمیکند
که قطار سهروز است
در برف مانده
پس ایستگاهها
در زمستان گم میشود
و هر کس ندانسته
مرگ را صدا میکند
پس دیدار کنیم
از لادنی که در گلدانِ شکسته
گُل داد
پس با پای پیاده
در این سنگلاخ بدویم
این اردیبهشت
این فروردین
حتی سراسر تابستان ما را تسلی نیست
پس چگونه
در این کوچههای بنبست
سرازیر شدیم
دیگر ما ماندهایم و تا پایان عمر
این پرسش
شاخهها در قدمهای ما
چه هستند
آغاز خلقت
آیا گل جوانه زده بود
در چشمان من
در گرمای مرداد ماه
در آفتاب
ساعتها گفتگو کردیم.
-
((احمدرضا احمدی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: احمدرضا احمدی , شعر دست های تو , اشعار احمدرضا احمدی , شعر عاشقانه
آیا باید فراموش کرد
یا باید در شفافیت آبهای ناممکن
به دنبال عکسش بود
که هنوز خنجری را که در سینهی من
به یادگار گذاشته است
در سینهی من مانده است
((احمدرضا احمدی))
-
👇👇👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
من گلدانهای کوچک را
که عطرهای پهناور دارند
دوست دارم
((احمد رضا احمدی))
👇👇👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
چنان چشمانش
به چشمان من شباهت داشت
که ما در آینه یکدیگر را گم میکردیم
((احمد رضا احمدی))
👇👇👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
من انتظار نداشتم
با این برف محض رو به رو شوم
من انتظار نداشتم
با این عشق محض رو به رو شوم
این مرغان خفته در لعاب کاشیها
به ما اعلام میکننداین عشق محض
در آن برف محض آب میشود...
((احمد رضا احمدی))
👇👇👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
دوستات دارم
باید در چشمان نگریست
یا در گوشها گفت ؟
جنبش انگشتانات که به روی هم انباشته شده بود
و مروارید چشمانات
دلیل بود ؟
در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشهای سبز
سبزی شیشهها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود
از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست
بیرون خزان در کار بود
نمیدانستم در بهار درون باید گفت ؟
یا در خزان برون ؟
من و بهار پیاده شدیم
بهار در خیابان محو شد
پاییز در کنارم راه میآمد
((احمد رضا احمدی))
👇👇👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
من راه خانهی تو را گم کردهام
در کنار دریا میمانم
سالیان است
که من قطرهقطره
دریا را از یاد میبرم
راستی
پارچههای آغشته به دریا را
در ستایش ابر
در خانهی تو گم میکنم
راستی
خانهی تو در بیداری کجاست؟
((احمد رضا احمدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
به خانه میآیم
در فرهنگ ِ لغت به دنبال کلمهی بهار هستم
در غیبت ِ بهار همهی کلمات ِ فرهنگ
بیمعنی و پوچ است
در غیبت ِ بهار رنج، هراس، بیم، تردید، حِرمان،
وحشت را از یاد نبردهام
به دنبال ِ تسلّی هستم
چه کسی باید در غیبت ِ بهار مرا تسلّی دهد
میخواهم بخوابم
پرندهای به پنجرهی من نوک میزند
از پنجره با حرمان جهان را نگاه میکنم
جهان ناگهان غرق در شکوفهها،
گلهای شقایق و بنفشه است
پنجره را باز میگذارم
باران میبارد
در باران میگویم
بهار را یافتم
بهار آمد...
((احمد رضا احمدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعر بهار , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
تا همهی ما در پاییز
در گلهای داوودی غرق نشدیم
تند پارو بزن
درد میآید و میرود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است...
((احمد رضا احمدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
در کنار تو در کوچه
چهار فصل سال ناگهان گل دادند
نرگسى در چشمان تو
گل سرخى بر لبان تو
شقایق بر گیسوان تو
اقاقیایى در دستان تو
و من در پیشگاه تو سکوت کردم ...
((احمد رضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
ما سرانجام توانستیم
پاییز را از تقویم جدا کنیم
اما طعم لبان تو
بر همهی لیوانها و بشقابها
حک شده بود...
((احمد رضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
از هر ليوانی که آب نوشيدم
طعم لبان تو و پاييزی
که تو در آن به جا ماندی به يادم بود
فراموشی پس از فراموشی
اما
چرا طعم لبان تو و پاييزی که تو در آن
گم شدی در خانه مانده بود ؟
((احمد رضا احمدی ))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
در کمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش کرده ام
که بر چهره ام نمی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر، از
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبان بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشک های من بسته
بر صورت من است
هیچکس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
که عشق چگونه
فرو می ریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر کف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم.
((احمد رضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
در کنار هر آتشی که روشن میکردند
یک بار دیگر جهان را
مرور میکردند
دیگر جهان با تنهایی تفاوت نداشت
پرندههای نیلی رنگ
قلبشان را به گذشته بردند
همهی سعیشان آن بود
که قلبشان در زمان حال بتپد
دیگر
صداها را با وضوح نمیشنیدند
یک روز تا غروب
پرندههای نیلی رنگ
در اطرافشان پرواز کردند
و سپس پیر شدند
و برای همیشه
روی شاخههای شکسته ماندند
رنگ نیلی پرندهها
آنان را
به هذیان و کابوس و دلهره
میسپرد
((احمدرضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
بوسههای ما نه گزاف بود
نه دروغ
پناه بود
((احمدرضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
همیشه هراسم آن بود
که صبح از خواب بیدار شوم
با هراس به من بگویند
فقط تو خواب بودی
بهار آمد و رفت...
از خواب بیدار می شوم می پرسم بهار کجا رفت؟
کسی جواب مرا نمی دهد
سکوت می کنند!
((احمدرضا احمدی))
برچسب ها: احمدرضا احمدی , شاعرانه احمدرضا احمدی , اشعار احمدرضا احمدی , شعر
صبح امروز به مادرم گفتم
برای احمد رضا مداد رنگی بخرید
مادرم خندید
درد شما را واژه دوا می کند ...
((احمد رضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
از سرما هم اگر نمیمردیم
از عشق میمردیم
این دستهای تو
پاسخ روز را خواهد داد
اگر گم شوند
همیشه در سایههای تابستان میمانم
بیآنکه نام کوچهی بنبست را بدانم
((احمدرضا احمدی))
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , شاعرانه آرام , اشعار احمدرضا احمدی
من از خواب
برگی ریحان آوردهام
ریحان را به لبانم نزدیک میکنم
صبح میشود
((احمدرضا احمدی))
برچسب ها: احمدرضا احمدی , اشعار احمدرضا احمدی , شعر عاشقانه , شعر بهار
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.