آنچه که هست
مرا به یاد
آنچه که نیست
می اندازد ...
((بیژن جلالی))
-
برچسب ها: بیژن جلالی , کانال شعر در یوتیوب , لیست کانال های ادبی , گروه شعر
-
برای تو بوده است
سکوت ِ من
در سالیان ِ دراز ...
و اینک
برای توست که میگویم
از سکوت ِ گذشته ام ...
((بیژن جلالی))
-
برچسب ها: بیژن جلالی , شعر سکوت , کانال های ادبی , گروه شعر در یوتیوب
آمده بودم
تا گلی بنشانم
یا درختی بکارم
ولی فصل بهار و خزان
گذشت
و دست های من از نوشتن نام
درخت و گل
فرسوده است
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
تن تو
چون یک فنجان شیر قهوه است
خوش رنگ و خوش عطر
و در آغوش گرفتن تو مطبوعست
چون نوشیدن شیر قهوه
در ساعت پنج عصر یک روز سرد زمستان
روح تو
به گیاه هرزه ای می ماند
که بی پروا شاخه ها و گل های ریز خود را
به اطراف پراکنده است
من این پیاله ی گرم و خوشبو را سر می کشم
و صورت خود را
در شاخ و برگ های وحشی روح تو
پنهان می کنم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , شعر آغوش , شعر نوشیدن , شعر روح تو
من از قفس تنهایى خویش
بیرون نخواهم آمد
ولى در این تنهایى
جهان با من است
و من بیهوده
در ماوراء جهان
جهانى دیگر را
آرزو مى کنم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , شعرکده , کافه شعر , یک فنجان شعر
چـه خـوب بـود
اگـر بیـن مـن و تـو
نـه رودی بـود و نـه کـوهی
و نـه سایـه هیـچ نا امیـدی
و نـه هیـچ آفـتاب تـند سوزانی
بیـن مـا فـقط راهی بـود
همـوار
و صـاف
و روشن
که قـلبهای ما را بـهم می پیـوست
که تـن های ما را بـهم می پیـوست
ولی دیگر مرا امیـد رفـتنی به چنیـن راهی نیـست
گامهایـم از رفـتنـی در تاریکی
به ستـوه آمده اند
تنـم آرزوی فـرامـوشی را دارد
ولی هنـوز قلبـم چـون شمـعی
می سوزد
و من بـریـن کـوره راههای نا همـوار
به امیـد دیـدار تـو
روان هستـم
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر امید , شعر دیدار تو
تـن تـو چـون خـوشه ها
بـر دستـان من شکـفت
تـن تـو چـون گـیاه
در دست های مـن روئـید
و خـوشه کـرد و روشن شد
بـعد افـسرد
و تـاریک شد
ایـنک بـه یـاد تـو گـلهای غـروب
خـاموش و عـطر آگـین هستند
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
برای مردن راه آسانی می جویم
راه روز های بی پایان و شب های بی پایان
راه امید بی پایان
و نا امیدی بی پایان
راه انتظار ابدی
راه عشق جنون آمیز
راه آسانی برای مردن می جویم
راه روز مره
راه آسان زندگی
((بیژن جلالی))
-
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر گرافی بیژن جلالی , شعر زندگی
ما نیز میخواهیم
چون درختی باشیم
پا بر جا
و با دستهای خود همواره
آسمان را نوازش کنیم
ولی زمین زیر پای ما
می لغزد
و آسمان
در دستهای ما میشکند
-
((بیژن جلالی))
-
👇👇👇
t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
آرزویم
مردن در صدای تو بود
یا رفتن با صدایت
یا خاموش شدن در صدایت ...
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , شعر گرافی , عکس و شعر , اشعار بیژن جلالی
برف اندوه می بارد
تو می روی که باز نگردی
تا برف اندوه
جای پای تو را
سفید کند ...
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , شعر برف , شاعرانه برفی , اشعار بیژن جلالی
به خاطر تو
به جهان خواهم نگریست
به خاطر تو
از درختان میوه خواهم چید
به خاطر تو
راه خواهم رفت
و به خاطر تو
با مردمان سخن خواهم گفت
به خاطر تو
خودم را، دوست خواهم داشت
-
((بیژن جلالی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
این که دنیا هست
و بعد از من خواهد بود
چه شادی بزرگی است
چه اندوه بی پایانی است.
((بیژن جلالی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: بیژن جلالی , شعرکده , کافه شعر , یک فنجان شعر
از شب چیزی نمانده است
فقط خورشید است
و راه خورشید
و نام خورشید
((بیژن جلالی))
👇👇👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
سایه ی زنی همراه من است
که نشانی از همهی زنها دارد
و شاید آنگاه که
با تاریکیها یکی شدم
این سایه
نورانی شود
و مرا در آغوش خود بپذیرد
((بیژن جلالی))
👇👇👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر شب , گروه شعر در تلگرام
روزی خواهی آمد
روزی که دیگر امید دیدار ِ تو را ندارم
دستِ سایه ی مرا خواهی گرفت
سایه ی خاموش،
سایهای که به هیچ خورشیدی احتیاج ندارد
با یکدیگر خواهیم رفت
روزی که دنیا جاده ی وسیعی شده
که به هیچ جا نمی انجامد...
((بیژن جلالی))
👇👇👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر جاده , گروه شعر در تلگرام
برای سکوت
دست تکان می دهم
چون مسافریسوار بر کشتی
برای خداحافظی،
و دوباره او را به سوی خود
فرا می خوانم
برای گفتن
سلام...
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر شب , گروه شعر در تلگرام
آمده بودم
تا گلی بنشانم
یا درختی بکارم
ولی فصل بهار و خزان
گذشت
و دستهای من
از نوشتن نام درخت و گل فرسوده است.
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر شب , گروه شعر در تلگرام
وقتی می گوئیم عشق
بر خود می لرزیم
زیرا عشق
گم کردنی است
نه پیدا کردنی
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر عشق , گروه شعر در تلگرام
سکوت کنیم
تا جهان را بدانیم
پیش از آنکه هوس گفتن
ما را در پرتگاه ندانستن
پرتاب کند
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر شب , گروه شعر در تلگرام
به تاریکی شب
خو گرفته ام
و روز برایم زیاد
روشن
و زیاد شلوغ است!
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر شب , گروه شعر در تلگرام
فقط خورشید مرا گرم میکند
از دور
تن نزدیکترى ندارم.
((بیژن جلالی ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
چه خوب بود
اگر بین من و تو
نه رودی بود و نه کوهی
و نه سایهی هیچ ناامیدی
و نه هیچ آفتاب تند سوزانی
بین ما فقط راهی بود
هموار
و صاف
و روشن
که قلبهای ما را به هم میپیوست ...
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﻌﺮﻫﺎی ﻣﻦ
ﻭﻛﺎﻟﺖ ﻣﯽ کنی
ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪ
ﺁﻳﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺮﺍ ﻧﺪﻳﺪی؟
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
سکوت چه لحظه ی با شکوهی است
که دوام می یابد
در بی پایانی لحظات
و در بی پایانی سکوت
((بیژن جلالی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
خنده تو
چون پروانه ای بود
که از گل صورت تو
بر می خواست
و بر پنجره دل من
می نشست
خنده تو بال های رنگین
و پرواز ملایمی داشت
و من صدای بال هایش را
هنوز می شنوم
که به سوی من می آید
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
غمِ خود را میکاوم
همچنان که مردی، خاک را
تا بر گنجی دست یابد
زیرا غم کشور وسیعیست
با خواستهی بسیار
و مردم بسیار
و خورشیدی که هرگز غروب نمیکند
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
پاییز با مرگ
جشنی بر پا داشته است
باشکوهْ،
و انبوهِ برگِ درختان
به پایکوبی مشغولند
در باد.
((بیژن جلالی))
برچسب ها: بیژن جلالی , اشعار بیژن جلالی , شعر ناب , شعر عاشقانه
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.