درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

img_20250523_173650_115_rnoc.jpg

دلتنگی‌

با پیراهنت همدست شده‌

که مرا به ویرانی بکشاند

کاش بودی

دست و پایشان را می‌بستی

و باهم

از چهارخانه‌ی پیرهنت

به دشت اطلسی‌ها فرار می‌کردیم...!


((مهشید کاوه))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , شعر معاصر

تاريخ : جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴ | 17:49 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250507_032601_014_yor6.jpg

قطارها

شاید با گاز‌ اشک‌ آور کار می‌کنند

من آدم‌ های زیادی را دیده‌ ام

که وقتی قطاری راه‌ می‌ افتد

نمی‌ توانند

جلوی اشک‌ هایشان را بگیرند...!


((مهشید کاوه))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شاعرانه مهشید کاوه

تاريخ : چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ | 3:30 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250420_023204_201_s27u.jpg

با بغض گلو پرنده آواز نداشت

یک پنجره رو به‌آسمان باز نداشت

با اینکه دلش به بیکران پر می زد

از کنج قفس خیال پرواز نداشت


((مهشید کاوه))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: مهشید کاوه , کانال شعر در یوتیوب , کانال ادبی شعر , گروه شعر

تاريخ : یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴ | 2:46 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250523_173703_278_zvyy.jpg

در چشم تو هستم و برایم کافی‌ست

در بوم نگاه تو فضایم کافی‌ست

آبی‌تر از آرامش دریا هستم

گاهی که در این برکه رهایم کافی‌ست

آغوش‌تو سرسبزی رؤیای من است

آرامش این حال کُمایم کافی‌ست

برگشته دلم از این همه چشم به تو

طوفان‌سکوت پرصدایم کافی‌ست

دلتنگم و دلگرمی جانم با توست

یک جمله‌ی کی؟ کجا بیایم کافی‌ست

بستم همه‌ی پنجره‌ها را دیگر

من با توام‌ و همین هوایم کافی‌ ست


((مهشید کاوه))

-

برای عضویت در کانال یوتیوب

شعر های باران خورده کلیک کنید

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعار مهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴ | 2:41 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250411_073632_729_cjc.jpg

من دوستت دارم ترین شعر جهانم

من‌را بخوان از سطرهای بی نشانم

من را بجوی از واژه ها

من را بکاو از اشک ها

اندوه ها ، لبخند ها

از چشم های در قفس مانده ترینم

روزی

ورق های دلم را

این پاره های تا ابد بی انتها را

روزی جهانم را به دستت می سپارم

اما بدان

آنروز حتی

من بهترین شعر تو را هرگز نگفتم

من سطر سطر هر سکوتم را نهفتم

شیواترین شعر تو را

هرگز نگفتم....!


((مهشید کاوه))

-

کانال یوتیوب شعر های باران خورده

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شاعرانه مهشید کاوه , شعر عاشقانه

تاريخ : جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴ | 7:47 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۴۰۹_۰۴۵۶۲۳_instagram_e7uw.jpg

چای و لبخند فراموش تو را می‌خواهم‌

تلخ ‌و شیرینی دمنوش تو را می‌خواهم

حرف‌هایی که نگفتیم به هم غصه شدند

قصه‌ها از لب خاموش تو را می‌خواهم

تا‌ که گلبرگ به گلبرگ دلم باز شود

تکه‌ای از نفس یوش تو را می‌خواهم

باز جادو کندم چشم پلنگ آهویت

بیشه‌در بیشه‌ی مدهوش تو را می‌خواهم

زیر ابری که پر‌ از بارقه‌ی دلتنگی‌ست

چتری از بوسه و آغوش تو را می‌خواهم

بی‌تو پیراهن تو امن‌ترین آغوش است

باز دلتنگم ‌و تن‌پوش تو را می‌خواهم

-
((مهشید کاوه))

-

کانال یوتیوب شعر های باران خورده

959651682203194740-top5youtubev2.full_j3ux.jpg


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ | 5:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

شعر و اجرا : مهشید کاوه

-

-

بهار‌‌ و شوق رهایی شروع دلتنگی‌ست

چگونه پر‌بکشم بی‌تو بال‌من سنگی‌ست؟

مرا ببوس که زیباترین شوم با تو

اگر چه قحطی آغوش‌عشق و یکرنگی‌ست

بدل شده‌ست حقیقت به نور‌ نامرئی

نیاز آینه‌ حتی به رنگ و نیرنگی‌ست

چراغ خانه‌ی دل را شکسته طوفانت

هنوز کشتی‌عشق از نگاه‌‌تو جنگی‌ست ؟

منم پرنده‌ی تو ، آن به‌چنگ‌حیله اسیر

برای رومی رومم ، دلت پر از زنگی‌ست

چه آرزوی محالی به روز آزادی

نفس گرفته‌و راهی هزار‌ فرسنگی‌ست

مگر که فاصله‌ها را به‌خنده برداری

وگرنه این‌همه حسرت شروع دلتنگی‌ست...!


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , دکلمه مهشید کاوه , شعر خوانی مهشید کاوه , شعر حسرت

تاريخ : یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ | 11:20 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250424_115444_527_zus.jpg

از باغ و نسیم بی‌ هوا عکس بگیر

از قطره‌ی باران رها عکس بگیر

هر بار که از کوچه‌ ی ما می‌ گذری

از عطر خودت دراین هوا عکس بگیر


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شعر عاشقانه , شعرکده

تاريخ : دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ | 17:48 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250210_000725_071_3kxm.jpg

زیبایی‌ اش خاک را شکافته

و از صاعقه‌ها عبور کرده است

اما؛

گل اگر می‌ دانست

این زیبایی

نشانه‌ی چیده‌شدن است

هرگز این‌گونه بی‌خیال

با سرخی لبها و سفیدی پرچم‌ هایش

خنده‌ افشانی نمی‌کرد...!


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شعرکده , شعر گل

تاريخ : دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ | 0:12 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250210_000055_756_lex1.jpg

کنار لاشه‌ ی خورشید و شعله‌ زار غروب

چکید قطره‌ی خون از لب انار غروب

نشست خرمن موهای دختر خورشید

شبیه بخت سیاهی در آن غبار غروب

سوار کوپه‌ ی خالی میان خاطره‌ ها

زنی به کودکی‌ اش رفت با قطار غروب

کشید عکس خودش را به شکل تنهایی

کنار سینی خرمای در مزار غروب

نبود رام سواری نگاه توسن او

صدای شیهه‌ که پیچید در نوار غروب

به دشت دامن دنباله‌ دار او مُردند

هزار اسب پریشان بی‌ سوار غروب

دلش گرفت شبیه ستاره‌ ای غمگین

که کوچ می‌کند آرام در مدار غروب

نیامد آن‌ که ببیند بجای او آمد

غم نیامدنش ضربدر هزار غروب

عجیب نیست نبیند به‌ غیر دلتنگی

منی که بی‌ تو نشسته در انتظار غروب


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ | 0:6 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250131_012404_414_vsty.jpg

بال‌ و پر نیست ولی کاش که با حسرت و آه

به قفس پرنسپاریم و نفس‌تنگ به‌ چاه

به دهان قفل نبندیم به‌هر درد و دریغ

قفسی تازه نسازیم به‌هر‌ هفته‌و‌ماه

شب شبیخون زده بر گردش برعکس زمین

آسمان زخم شد از بارش سرنیزه به ماه

بس‌که خفاش‌‌‌شب از شعبده‌بازی زمین

سردرآورد و عقابی شده پنهان به کلاه

قلب شب ماه ‌، ولی ما به ستیزش رفتیم

جرم او چیست بجزصورت غمگین سیاه؟

عمرمان رفت دراین فصل قفس‌ باور زرد

ما دو بالیم پر از نقش و پر از نقشه‌ی راه


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : جمعه ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ | 1:28 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250424_115439_512_jmd2.jpg

1

بگو کجای جهان

مهربانیت را

جار بزنم

که بهار سرسبزتر شود...!

جنگل انبوه تر

دریا مواج تر

و طوفان پای‌ کوبان‌ تر !


2

این روزها

از بس نام تو را آورده ام

خواب‌ باغچه‌ی کوچکمان هم

مخملی تر شده است

و تا چشم کار می کند

مهتاب

با تن‌پ وش فسفری‌ اش

بر شاخه های سبز اشتیاق

مهربان تر می تابد


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شعر عاشقانه , شعر سپید

تاريخ : چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ | 2:32 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250115_022004_821_ii77.jpg

یاد عشقت که پر از حسرت دیدارم کرد

حسرتی یخ‌زده از خنده‌ی تبدارم کرد

عشق طوفانی و آن آتش جانسوز عطش

راز آن خواهش سوزنده که ناچارم کرد

دست‌تو سیب‌ گلاب از دل آن خاطره چید

پیچش پیچک و نجوا شد و بیدارم کرد

عطر صد خاطره و دامن پرسیب سپید

رونق از باغ همه برده و عطارم کرد

بعد از آن دور شدم تار تنیدم به تنم

عشق تفسیر شد و ساده وفادارم کرد

شک‌نکن ساده هم از عشق تو نگذشته دلم

من زمینگیر شدم داغ تو بیمارم کرد

قلب مرداب شدم نبض سکوتم زد و بعد

زندگی هم به‌غلط بعد تو تکرارم کرد


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ | 2:26 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250424_115348_633_ytq.jpg

یک‌ روز سبز می‌شود این‌دل کنار‌ هم

می‌آیی و نفس‌ به‌ نفس بی‌قرار هم

در آستانه‌ی شب یلدا حضور توست

مهمان نورسیده‌ی عشق از دیار هم

تا بشکنی حصار غم از برف می‌رسی

بر رد پای خالی در انحصار هم

صبحی که غنچه‌غنچه نیازم ، مرا ببوس

تا گل کند در اوج خزان شاخسار هم

شعری بلند و دلکش و یلداست بوسه‌ات

گیراترین شرابی و ما می‌گسار هم

وقتی انار چشم مرا دانه می‌کنی

پیداست قلب عاشق و چشم‌انتظار هم

بر عکس آخر عاقبت روزگار سرد

گرم است قلب عاشقمان در کنار هم


((مهشيد كاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳ | 2:23 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۵۰۱۰۸_۰۲۱۴۴۹_gallery_a7ii.jpg

پاییز زردم بی‌تو و دلتنگ بارانم هنوز !

اندوه رعدی عاشقم ، در ابر پنهانم هنوز !

پشت سکوت شیشه‌ها خط می‌کشم با آه دل

چشم‌انتظار سایه‌ات رو به خیابانم هنوز

با رنگ و بوی جاری‌ات پاییز مجنون می‌وزد

در برگریز خاطره لیلای دورانم هنوز

با عطر لبخندت که می‌پیچد به پیچاپیچ شب

دیوانه‌ی خندیدن شب‌بوی گلدانم هنوز

حتما فراموشت شده ، از دسته‌ی گنجشک‌ها

من فکر آن گنجشکک غمگین ایوانم هنوز

دلتنگ‌تر از کوچه باغم در شبی خاموش و سرد

با ریسه‌های اشکی و باغم چراغانم هنوز

‌بر شاخه‌ی خشکیده‌ام گل‌می‌دهی در‌ فصل زرد

درخاک ریشه بسته‌ای ، در خاک ایرانم ، هنوز

شاید شبی با بوسه‌ای از خواب بیدارم کنی

یک بار دیگر عاشقی ، در خاک ایرانی هنوز


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۳ | 2:20 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20250523_173654_522_o7ed.jpg

من‌ یک زنم

چون آفتاب سرخ شناور در آسمان

مغرور بر بلندای کوه ایستاده ام

برشانه های تو

بر قامت بلندترین کوه بی عبور

می بالم از شکوه

ای کبریای کوه

اما

چون خاطرات برفی یک روز ملتهب

در آفتاب رنگ پریده

بر تپه های عشق

من را غنیمتی بشمار !


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شعر زن , شعر زنان

تاريخ : یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ | 0:32 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۷_۰۱۰۷۲۲_instagram_j72u.jpg

از شانه ات پرنده ی رنگ بهار رفت

نشکفته پر کشید و از آن شاخسار رفت

گنجشک کوچکی شد و بر شاخه ات نشست

بی آب و دانه پر زد و از چشمه سار رفت

وقتی به لطف عشق پشیمان تر آمدی

دیدی بهار از قفس سرد سار رفت

دیگر خیال باغچه ها بی تو سبز نیست

از بس نیامدی که از اینجا بهار رفت


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ | 1:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20241107_003701_666_3eaj.jpg

زیر ابری که پر از بارقه ی دلتنگی ست

چتری از بوسه و آغوش تو را می خواهم

کنج آغوش تو دریای دلم آرام است

گوشه ی‌ ساحل خاموش تو را می خواهم

بی تو پیراهن تو امن ترین آغوش است

باز دلتنگم ‌و تن پوش تو را می خواهم


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعار مهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ | 1:3 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20241107_003706_747_rwst.jpg

یاد عشقت که پر از حسرت دیدارم کرد

حسرتی یخ زده از خنده ی تبدارم کرد

عشق طوفانی و آن آتش جانسوز عطش

راز آن خواهش سوزنده که ناچارم کرد

دست تو سیب گلاب از دل آن خاطره چید

پیچش پیچک و نجوا شد و بیدارم کرد

عطر صد خاطره و باغ پر از سیب سپید

رونق از باغ همه برده و عطارم کرد

بعد از آن دور شدم تار تنیدم به تنم

عشق تفسیر شد و ساده وفادارم کرد

شک نکن ساده هم از عشق تو نگذشته دلم

من زمینگیر شدم داغ تو بیمارم کرد

قلب مرداب شدم نبض سکوتم زد و بعد

زندگی هم به عبث بعد تو تکرارم کرد


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , اشعار مهشید کاوه , شاعرانه مهشید کاوه , غزلسرا

تاريخ : پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ | 1:0 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

img_20241107_003714_503_6a7.jpg

یک روز سبز می شود این دل کنار هم

با لحظه ها نفس به‌نفس بی‌قرار هم

آنروز برف می چکد از چشم‌های ماه

بر رد پای عاشق در انحصار هم

یلدای عشق و شور وشراب است هر نگاه

شعری بلند و دلکش و ما مِیْ گُسار هم

وقتی انار ِ چشم ِ مرا دانه می کنی

پیداست قلب عاشق و چشم انتظار هم

روزی که با حضور ِ تو پاشید سرنوشت

عطری به روی خاطره ها در دیار هم

عشقم مرا ببوس که با بوسه های سرخ

گلها شکفته می شود از شاخسار هم

بر عکس آخر عاقبت روزگار سرد

گرم است قلب عاشقمان در کنار هم


((مهشيد كاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۳ | 0:53 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۶_۰۱۰۲۰۵_instagram_zd8m.jpg

یک‌ لحظه گذر کردم از آن کوچه و باران

با خاطره‌هایی که تمامن شده اکران

از شهر پر از حادثه و کوچه‌ی پر‌ راز

غم مانده و دلتنگی و آغوش خیابان

از آن همه معشوقه و عاشق اثری نیست

جز خاطره‌ای گم شده در گوشه‌ی تهران

از همهمه‌ی پنجره ها باز بگیرید

بی‌پرده سراغ از همه در خانه‌ی طوفان

غمگینی لبخند تو قاب است به دیوار

زل می‌زند از عکس به‌جامانده‌ی ایوان

خاکستر یاد‌ت که نشسته‌ست به خانه

بر شاخه‌ی نیلوفر و دلتنگی گلدان

پیچیده به یک شهر فقط عطر عبورت

تو نیستی و خانه و این خاک پریشان

رویای قشنگی‌ست ولیکن شدنی نیست

برگشتن آن کودکی و عشق دبستان


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ | 1:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۶_۰۱۰۲۳۲_instagram_tyx9.jpg

-

پر‌می‌کشد دلم به هوایی که دیدنی‌ست

گل‌داده واژه‌ واژه‌ی شعری که چیدنی‌ست

خوب‌است نیش‌عشق که‌بر ساقه‌های‌ ترد

آن غنچه‌ای که خار ندارد خمیدنی‌ست

تا آفتاب سمت تو پر واکند به مهر

همراه عشق شو که پرنده پریدنی‌ست

من‌را صدا‌بزن که‌هر‌ آواز زندگی

با نور و عطر‌و رنگ‌صدایت شنیدنی‌ست

حرفی‌بزن که این هیجان بیشتر شود

جز عشق هر ترانه به‌پایان رسیدنی‌ست

آری بهار می‌رسد آخر که زندگی

از پلک‌پلک پنجره‌ها هم چکیدنی‌ست

این یاد توست می‌وزد از سمت پنجره

بی‌پرده می‌زند به‌هوایی که دیدنی‌ست


((مهشید کاوه))


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ | 1:7 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

n490382_.png

 

آه ای دل بی پناه و خونین ، گل سرخ

تفتیده ی روزگار نفرین ، گل سرخ

لبخند بزن اگرچه دلخون هستی

شعری بنویس اگرچه غمگین، گل سرخ

هر چند که تاب ِ این زمستانت نیست

با اشک بخوان کتاب آمین گل سرخ

اسطوره بمان میان طوفان در باد

اسطوره ی روزگار و آئین گل سرخ

با آن همه عاشقی و شوری در دل

زخمی شده در سکوت سنگین گل سرخ

نادیده بگیر و بی تفاوت بگذر

نادیده ی هر عبور و تحسین گل سرخ


((مهشید کاوه))

 

 👇👇👇   

6cx5_10.png


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰ | 0:46 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

m171316_.png

 

ما طعم گَسِ میوه ی ممنوعه و کالیم

یک باغ پر از حسرت شیرینِ خیالیم

خوابیم و رها گشته به آغوش پر از موج

یک صخره میان دل و دریای زلالیم

ابریم و گریزان شده از بارش دلها

حیران و غزل خوان و به دنبال غزالیم

با ما سخن از لذت پرواز نگویید

ما مرغک محبوسِ قفسْ ، بی پروبالیم

دلها بسپاریم به دست شب رؤیا

یک حادثه ی بی خبر از عمقِ زِوالیم

پروانه ی تاراجِ دلى ساده گرفته

در قرنِ يخى مانده و پى در پىِ ساليم

دردى كه عیان نیست در این صحنه ی تاریک

چون ما همه سرها به گريبان ، كرولاليم

دنيا تو چه وقت اين همه بى رحم شدى؟ كِى!

با لقمه ى آغشته به خون فكر جداليم

جان سوخت از اندوهِ دلى ساده شکسته

يك آتشِ جا مانده به خاكسترِ حاليم

پيغامِ پر افسوس به كارى كه نيايد

حرفى نزده در پىِ انكارِ سؤاليم

اى كاش كه دنيا برسد زود به آخر

ما وارث گردابِ پریشانِ خیالیم


((مهشید کاوه))

 

👇👇👇  

6cx5_10.png


برچسب ها: مهشید کاوه , غزلسرا , اشعارمهشید کاوه , غزل معاصر

تاريخ : سه شنبه ۵ بهمن ۱۴۰۰ | 17:17 | نویسنده : محمد شیرین زاده |