
گلی جان سفره دل را
برایت پهن خواهم کرد
گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز
و گرنه من برایت شعرهای ناب خواهم خواند
در اینجا وقت گل گفتن
زمان گل شنفتن نیست
نهان در آستین همسخن ماری
درون هر سخن خاری ست
گلی جان در شگفتم از تو و این پاکی روشن
شگفتی نیست ؟
که نیلوفر چنین شاداب در مرداب می روید ؟
از اینجا تا مصیبت راه دوری نیست
از اینجا تا مصیبت سنگ سنگش
قصه تلخ جدائی ها
سر هر رهگذارش مرگ عشق و آشنائی هاست
از اینجا تا حدیث مهربانی راه دشواری ست
بیابان تا بیابانش پر از درد است
مرا سنگ صبوری نیست
گلی جان با توام
سنگ صبورم باش
شبم را روشنائی بخش
گلی ، دریای نورم باش
((حمید مصدق))
برچسب ها: حمید مصدق , شعر صدای تو , اشعار حمید مصدق , شاعرانه های باد

هزار سال به سوی تو آمدم
افسوس
هنوز دوری دور از من ای امید محال
هنوز دوری آه از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید دهد
که می رسم به تو
شاید هزارسال دگر
صدای قلب ترا
پشت آن حصار بلند
همیشه می شنوم
همیشه سوی تو می ایم
همیشه در راهم
همیشه می خواهم
همیشه با توام ای جان
همیشه با من باش
همیشه اما
هرگز مباش چشم به راه
همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ
همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

تو مهربان بودی
آغاز ماجرا ، اما
چه سخت تشنه ی جام محبتت بودم
سخن تمام نشد
ختم ماجرا پیدا
امید با تو نشستن
تلاش بی ثمری بود
چه
کوشش شب و روزم
بِسان شخم زدن روی سینه ی دریا
و استغاثه به در گاهت
گره به باد زدن
و همچو کوفتن آب بود در هاون
مرا رها کردی ؟
مرا به مسلخ سلاخان
رها چرا کردی ؟
مرا که رام تو بودم
اسیر دام تو بودم
گذشتم از تو و آن پر فریب شهر بزرگ
کنون کنار کویرم
کویر بی باران
و مهربانی این مهربانترین یاران
تو کاش از این مردم
زمردم کرمان
به قدر یک ارزن
وفا و خوبی را
به وام بستانی
که مثل مهر درخشان شهر بخشنده
و همچو مردم این ملک
مهربان باشی
تو ای بلای دل من
بلند بالایم
تو ای برازنده
تو ای بلندتر از سروها و افراها
تو بر تمام بلندان باغ بالنده
بر این اسیر به غربت گذر توانی کرد ؟
بر این کویر نشین
بر این ز مهر تو محروم
نظر توانی کرد ؟
((حمید مصدق))
برچسب ها: حمید مصدق , شعر صدای تو , اشعار حمید مصدق , شاعرانه های باد

با من ازعشق بگو از خودمان حرف بزن
از نگاه من و ابروی کمان حرف بزن
انقدر سخت به این واژه و آن واژه نپیچ
ساده و راحت و خاکی و روان حرف بزن
ازسکوت لب تو رود ارس خشک شده
لطف کن پیش من خسته بمان حرف بزن
نبض من روی تمام غزلم افتاده
با من از عشق بگو از ضربان حرف بزن
خسته از همهمه ی مردم و جنگ وهمه چیز
گفتمت حال مرا جان ِجهان حرف بزن
-
((الهه دهقان))
برچسب ها: الهه دهقان , اشعار الهه دهقان , ترانه های الهه دهقان , شعر ناب

تـن تـو چـون خـوشه ها
بـر دستـان من شکـفت
تـن تـو چـون گـیاه
در دست های مـن روئـید
و خـوشه کـرد و روشن شد
بـعد افـسرد
و تـاریک شد
ایـنک بـه یـاد تـو گـلهای غـروب
خـاموش و عـطر آگـین هستند
((بیژن جلالی))
برچسب ها: شعر عطر تو , شعر عاشقانه , شعرکده , شاعرانه های باد

چه خوب است لبخند تو تا با آن
به دنیا که نمی شود به خودم بخندم
چه خوبند چشم های تو تا
با چشم های تو
به خودم که نمی شود به دنیا نگاه کنم
می کنم
اما
ناگاه
هفتاد سال آوار می شود میان من و تو
منهای بیست و چند بهار
و میان چشم ها و لبخند تو
که چه خوبند همچنان
و من
که دیگر هیچ چیز
نه می بینم
نه می خواهم ببینم
((منوچهر آتشی))
برچسب ها: شعر لبخند تو , عاشقانه ها , شاعرانه منوچهر آتشی , شاعرانه های باد

این روزها من معنی تکرار را فهمیده ام
از رنگ خانه لحن هر آزار را فهمیده ام
با هر نفس اکسیژن خونم کمی کمتر شده
من حال یک زندانی بیمار را فهمیده ام
هرشب نشستم با خودم گفتم تمامش می کنم
درد و عذاب متهم بر دار را فهمیده ام
گاهی فقط تنها به خود ایمان بیاری کافی است
در سینه ماندن تا ابد اسرار را فهمیده ام
هر کس که نزدیکم بیاید بی سبب پس می زنم
از زهر عقرب تا که زهر مار را فهمیده ام
از دود بیزارم ولی در ازدحادم غصه ها
حال کسی که می کشد سیگار را فهمیده ام
((الهه دهقان))
برچسب ها: الهه دهقان , اشعار الهه دهقان , ترانه های الهه دهقان , شعر ناب
![]()
قلب من و تو را
پیوند جاودانه مهری ست درنهان
پیوند جاودانه ما ناگسسته باد
تا آخرین دم از نفس واپسین من
این عهد بسته باد
((حمید مصدق))
برچسب ها: حمید مصدق , شعر صدای تو , اشعار حمید مصدق , شاعرانه های باد

بیا باز فریب بخوریم
تو فریب حرف های مرا و
من فریب نگاه تو را
مگر زندگی چه می خواهد به ما بدهد
که تو از من چشم برداری و
من نگویم
که دوستت دارم
((شهاب مقربین))
برچسب ها: شعر زندگی , شعر دوست داشتن , شعر عشق , شاعرانه های باد

محبوب من بیا
تا اشتیاق بانگ تو در جان خسته ام
شور و نشاط عشق برانگیزد
من غرق مستی ام
از
تابش وجود تو در جام جان چنین
سرشار هستی ام
من بازتاب صولت زیبایی تو ام
آیینه ی شکوه دلارایی تو ام
((حمید مصدق))
برچسب ها: حمید مصدق , شعر صدای تو , اشعار حمید مصدق , شاعرانه های باد

محبوبم!
جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست.
جهانم پر از اضطراب است.
لحظات چموش اند.
تنها هنگامی که به شما میرسم،
رو به روی توام و به تو سلام میکنم،
آن زمان جهان به تعادل میرسد.
جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل میکنی.
((محمد صالح علا))
برچسب ها: محمد صالح علا , اشعار محمد صالح علا , شعر محبوبم , شاعرانه های باد

تو را صدا کردم
تو عطری بودی و نور
تو نور بودی و عطر گریز رنگ خیال
درون دیده من ابر بود و باران بود
صدای سوت ترن
صوت سوگواران بود
ز پشت پرده باران
تو را نمی دیدم
تو را که می رفتی
مرا نمی دیدی
مرا که می ماندم
میان ماندن و رفتن
حصار فاصله فرسنگهای سنگی بود
غروب غمزدگی
سایه های دلتنگی
تو را صدا مردم
تو رفتی و گل و ریحان تو را صدا کردند
و برگ برگ درختان تو را صدا کردند
صدای برگ درختان صدای گلها را
سرشک دیده من ناله تمنا را
نه دیدی و نه شنیدی
ترن تو را می برد
ترن تو را به تب و تاب تا کجا می برد؟
و من حصار فاصله فرسنگهای آهن را
غروب غمزده در لحظه های رفتن را
نظاره می کردم
((حمید مصدق))
برچسب ها: حمید مصدق , شعر صدای تو , اشعار حمید مصدق , شاعرانه های باد

شنیدم مصرعی شیوا ، که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش
به خود گفتم تو هم مجنون یک لیلای زیبایی
که جان داروی عمر توست در لبهای میگونش
بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواهی
مگر آن ماه را سازی بدین افسانه افسونش
نوایی تازه از ساز محبت ، در جهان سرکن
کزین آوا بیاسایی ز گردشهای گردونش
به مهر آهنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن
که خود آگاهی از نیرنگ دوران و شبیخونش
ز عشق آغاز کن ، تا نقش گردون را بگردانی
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش
به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش ، همه یاری است قانونش
غم عشق تو را نازم ، چنان در سینه رخت افکند
که غمهای دگر را کرد از این خانه بیرونش!
غرور حسنش از ره میبرد ، ای دل صبوری کن
به خود باز آورد بار دگر شعر فریدونش
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختیم نگر که فریبم نداده است
این بندگی که زندگیش نام کرده است
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یک نفس زده باشم حرام من
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
می پوشم از کرشمه هستی نگاه را
هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
من راه آشیان خود از یاد برده ام
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
ای سرنوشت هستی من در نبرد تست
بر من ببخش زندگی جاودانه را
منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
محکم بزن به شانه من تازیانه را
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

به آغوشت مؤمن ام
صراط مستقیمم باش
تا هیچ
بیراهه ای مرا
از تو دور نکند..
🌈🦋((نفس موسوی))🌈🦋
برچسب ها: نفس موسوي , اشعار نفس موسوي , شعر آغوش , شاعرانه های باد

نگات تابستون شرجی و داغه
منم تبعیدیِ چشم سیاتم
تا اسمت رو میارم بین مردم
دلم ،رو می کنه که مبتلاتم
یه آواره توی دنیای شعرم
همه تک واژه هام نذر نگاهت...
یه وقتایی واست عکاس می شم
اونم ارزونی چشمای ماهت
با این سلاح گرم چشمت امشب
منو تا به ابد اسیر داری
چقد خوبی مثه خورشید مرداد
چه نسبتی با ماه تیر داری ؟!
یه روزایی که حالم خیلی خوبه
می شم پروانه و دورت می گردم
یه وقتایی میام دنبالت و بعد...
تو نیمه راه رفته بر می گردم
همین دیوونگی دست نگاته...
من و چشمای تو با هم عجینیم
یه روز با هم ، همین اطراف شاید
کنار هم رو یه نیمکت بشینیم ...
با اون سلاح گرم چشمت امشب
دلم رو با خودت درگیر کردی
تموم شهر اینو خوب می دونن
که روح مُردم و تسخیر کردی
می گم ناگفته ها رو آخر شعر ...
دلم تا دیده چشمات و یهو رفت
دوباره دست من با یه ترانه
پیشت رو شد ، دقیقا ساعت هفت...!
((الهه دهقان))
برچسب ها: الهه دهقان , اشعار الهه دهقان , ترانه های الهه دهقان , شعر ناب

دنیا رو من به هم می ریزم واست
فقط بگو دوستت دارم کافیه
ترانه ها زنده می شن به عشقت
شعر و ردیف و غزل و قافیه
تب می کنم شبا، غروبا، این جا
پلک به هم نزن ببین عکس مو
تو رویا و خیالِ هر روز من
یه لطفی کن بگیر دستمو
کبودی زیر چشای خیسم
به خاطر غربت و این دوریه
عاشقی و دیوونگی یه زن
وقتی که مجنون می شه این جوریه
زنم ولی عاشقتم مردونه
می خوای بگم حالم خوبه عالیه
یه رژ قرمز بزنم بخندم
نگم که جات تو زندگیم خالیه
لیلا بشم ، عذرا بشم یا شیرین
مجنون میشی وامق میشی یا فرهاد
نمی دونم چه کار خوبی کردم
عاشق شدم خدا تو رو به من داد
بیا با هم بریم سفر عزیزم
تو واقعیت یا که توی رویا
فرقی نداره آخر قصه مون
من و تو هستیم و خدا و دنیا
با حس بودنت چه شیرین میشه
تلخی و درد و هر چی که بد باشه
کی می تونه به جرم عاشق شدن
راه من و تو رو بخواد سَد باشه
همیشه من عاشقتم تا ابد...
حتی اگه به خاطرت بمیرم
یه جای دیگه توی دنیای بعد
بازم می یام دست تو رو می گیرم
((الهه دهقان))
برچسب ها: الهه دهقان , اشعار الهه دهقان , ترانه های الهه دهقان , شعر ناب
_2nd4.jpg)
چه رنجی است
خوابیدن زیر آسمانی
که نه ابر دارد نه باران
از هراس از کلمات
هر شب خوابهای
آشفته میبینیم
به این جهان آمدهایم
که تماشا کنیم
صندلی های فرسوده و رنگ باخته
سهم ما شد
انتخاب ما مرواریدهای رخشان
بود
یکی به ما بگوید
آیا ما قادریم
دریای آبی
و جعبهی مداد رنگیِ
هفترنگ را
به خانه ببریم
و خوشبختیِ
سرنگون در آسمان ابری را
صید کنیم
در انتظار جوابِ
شما هستیم
که در آفتاب بیخیال
قدم میزنید.
-
((احمدرضا احمدی))
-
👇👇👇
برچسب ها: احمد رضا احمدی , شعرکده , اشعاراحمد رضا احمدی , شاعرانه های باد

کنــار قفــس اش،
"پــرنــده"،
صــدايــش نــزنیــد!
داغ دلــش، تــازه مــی شــود . . .
-
((جواد نوروزی))
-
👇👇👇
برچسب ها: جواد نوروزی , شعر پرنده , شاعرانه آرام , شاعرانه های باد

منی در من میمیرد
هنگامیکه دیوانگی ام غرق میشود
و شعرهایم همه به تشییعِ پیکرِ
جنونِ غرق شده ام می ایستند!
منی از مختصاتِ جهانِ من کم میشود
وقتی فریادِ تلخِ عقل میپیچد
در شهرِ درونیِ
عاری از احساسم،
و تنهاییِ بدخیمی
میدود در تمامِ من!
منی در من سنگسار میشود
به وقتِ سوگواری شیدایی ام
به جرمِ عریان شدنِ
حرف های خیس خورده ی دلم!
منی در من آوار میشود
وقتی میبوسد عمقِ دلم را
لبِ خونینِ
گلوله ی داغِ نخواستنی دردناک!
منی در من به مصافِ حذف شدن میرود
وقتی گوش شنوای جهانی کَر میشود
و صورِ رسوا شدنِ
شیرین ترین حقیقتِ درونی ام را نمیشنود!
منی در من میسوزد
و منی ققنوس وار
در من دوباره تکثیر میشود
منی بَری از تمامِ من بودن های منِ گذشته ام!
به دور از تمامِ ماجراهای این من بودن!
منی خالی تر از من!
((زهره قادری))
برچسب ها: زهره قادری , اشعار زهره قادری , شعرکده , شاعرانه های باد

ما همه سایه ایم
عشقهامان سایه است
خونمان سایه است
پس درد از کجا میآید؟
((هوشنگ آزادی ور))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ آزادی ور , شعر درد , شعر عشق , شاعرانه های باد

باورکن
دیگرهیچ مصلحتی در دروغ هایم نیست
ما دیوارها را بلندترساختیم
کوچه ها زن ها و درخت ها را
با نام های مستعار صدا می زدیم
و صورتمان را
درعکس های بزرگ با سیلی و مشت و لگد
و این آدم چقدر استخوان هایش کم طاقت است
این روزها
نام هرکس رابیاد می آورم
درمن خفه می شود
دارم خفه می شوم
بگذار همه بفهمند که به ارتفاع وجب هایی
که از تو دورم آب ازسر دهانم گذشته است
نزدیکتر بیا
گاهی یک وجب هم
خیلی چیزها را عوض می کند
مثل اصابت گلوله ای
به فاصله ی یک وجب از قلب
مثل راه رفتن به فاصله ی یک وجب
از کنار مینی در زمینهای روستای تپه کنعان
می خواهم باحرف هایم
خیابانها را وحشت زده کنم
جیغ پنجره را در بیاورم
تا زن ها سرآسیمه لباس های خیس شان را
از روی طناب به خانه ببرند
امروز
تمام انگشتانم از آتشی که پاییز
در پیراهن دختر همسایه روشن کرده بود
زرد شده اند
ما نتوانستیم
ارتفاع دیوارها
اسم های جعلی
کوچه های مستعار
هیچکدام نتوانستند
کبریت را از دستهای پاییز بگیرند.
((آزاد نوروزی))
-
👇👇👇
برچسب ها: آزاد نوروزی , اشعار آزاد نوروزی , شاعرانه آزاد نوروزی , شاعرانه های باد

در این چند ماه که ازم بی خبرید
صدها بار
نه
هزاران بار عاشق شدم
هر بار که نگاهم کردی
هر بار که نگاهم را ازم دزدیدی
و هر بار که با چشمانی بسته مرا دیدی
در این چند ماه
صدها زبان جدید آموختم
و به صدها زبان جدید
سکوت را بلد شدم
من روی این صندلی فلزی
که با وزن بدنم گرم شده
تمام روزهایی
که حرفهای خوردهام را از زیر خاک بیرون کشیدی
تمیز کردی و برایم خواندی
پاهای گمم را به راه انداختی
و رگ های بستهام را باز کردی
همه را تبدیل به مرواریدهای کوچکی کردم
و بر گردنم آویختم
در این چند ماه که ازم بی خبرید
تولد دوباره» را فهمیدم»
و کاغذهای سفید بلاتکلیف را
سوزاندم
گرم شدم
داغ شدم
و در همان دمای جوشش
که قل میزنی و نمیسوزی
چرخ میزنی، بخار میشوی
سرمست حرکت
خواهم ماند
و من در این چند ماه تصمیم گرفتم
برای هیچ کس نسوزم
و کسی را نسوزانم
و اصلا گول این دیگ های کوچک بزرگنما را نخورم
در این چند ماه زنجیر جریان ذهنم را
رها کردم
مرواریدهایم را سپر کردم
و از میان دهها صدا
صدای خودم را انتخاب کردم.
((تارا آغداشلو))
👇👇👇
برچسب ها: تارا آغداشلو , اشعار تارا آغداشلو , شعر عشق , شعر دلتنگی

اگر تمام شب رؤیا دیدهام،
اگر زیر ستارهها کنارم نخوابیدى،
پس چرا پیراهنات خیس است
و تار بلندى از مویت
مثل راه شیرى
به بالشم چسبیده است؟
((مانا آقایی))
👇👇👇
برچسب ها: مانا آقایی , اشعار مانا آقایی , شاعرانه مانا آقایی , شعر ناب

آی نیلوفر پیچ
که آرام آرام بالا می روی
تا پنجره ی اتاقم،
تو در زندگی پیشین
عاشق نبوده ای؟
((مانا آقایی))
👇👇👇
برچسب ها: مانا آقایی , اشعار مانا آقایی , شاعرانه مانا آقایی , شعر ناب

امروز
روزنامه های فردا را مچاله کردم
نگاه کردم
به شعرهایم که در کمد آویزان بود
خندیدم
به اشک هایی که زیر تختم قایم کرده بودم
دیگر
منتظر نمیمانم تا خورشید از زیر بالشم در آید
صبر نمیکنم
تا فنجان چای پشت پلک های تراس ، سرد شود
فردا
لب های سکوت را میبوسم
فردا
هیچکس به صدای من نگاه نخواهد کرد...
((سمیرا محمد زاده))
👇👇👇
برچسب ها: سمیرا محمد زاده , اشعار سمیرا محمد زاده , شعر فردا , شعرکده

ماه ومهتاب وعشق ممنوع است
ردپایی در این حوالی نیست
کوچه بی رهگذر شده، اما
پنجره از نگاه خالی نیست
یاد دیروزهای رفته به خیر
پای ما کوچه را ورق میزد
ماه از روی تو شروع می شد
چشم تو طعنه بر شبق میزد
ما نرفتیم ، جاده می داند
این که از ره رسید غربت بود
آخرین لحظه ها به گریه گذشت
ما دو بودیم و مُشتی حسرت بود
رفتی و شهر بی تو غمگین ماند
سال ها بی تو آمد و بگذشت
دست هایم چقدر تنها شد
آه ای رفته از تبسم دشت
آن دو چشم سیاه را بردار
سوی آغوش خسته ام برگرد
من و کوچه همیشه منتظریم
در به رویت نبسته ام برگرد
((الهه دهقان))
👇👇👇
برچسب ها: الهه دهقان , اشعار الهه دهقان , ترانه های الهه دهقان , شعر ناب

نه عقابم، نه کبوتر، اما
چون به جان آیم
در غربتِ خاک
بال جادویی شعر
بال رویاییِ عشق
میرسانند به افلاک مرا
((فریدون مشیری))
👇👇👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد
| مطالب جديد تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.

























