
هزار سال به سوی تو آمدم
افسوس
هنوز دوری دور از من ای امید محال
هنوز دوری آه از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید دهد
که می رسم به تو
شاید هزارسال دگر
صدای قلب ترا
پشت آن حصار بلند
همیشه می شنوم
همیشه سوی تو می ایم
همیشه در راهم
همیشه می خواهم
همیشه با توام ای جان
همیشه با من باش
همیشه اما
هرگز مباش چشم به راه
همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ
همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

شنیدم مصرعی شیوا ، که شیرین بود مضمونش
منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش
به خود گفتم تو هم مجنون یک لیلای زیبایی
که جان داروی عمر توست در لبهای میگونش
بر آر از سینه جان شعر شورانگیز دلخواهی
مگر آن ماه را سازی بدین افسانه افسونش
نوایی تازه از ساز محبت ، در جهان سرکن
کزین آوا بیاسایی ز گردشهای گردونش
به مهر آهنگ او روز و شبت را رنگ دیگر زن
که خود آگاهی از نیرنگ دوران و شبیخونش
ز عشق آغاز کن ، تا نقش گردون را بگردانی
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش
به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش ، همه یاری است قانونش
غم عشق تو را نازم ، چنان در سینه رخت افکند
که غمهای دگر را کرد از این خانه بیرونش!
غرور حسنش از ره میبرد ، ای دل صبوری کن
به خود باز آورد بار دگر شعر فریدونش
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختیم نگر که فریبم نداده است
این بندگی که زندگیش نام کرده است
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یک نفس زده باشم حرام من
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
می پوشم از کرشمه هستی نگاه را
هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
من راه آشیان خود از یاد برده ام
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
ای سرنوشت هستی من در نبرد تست
بر من ببخش زندگی جاودانه را
منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
محکم بزن به شانه من تازیانه را
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

یک شب از دست کسی
باده ای خواهم خورد
که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد
با من از هست به بود
با من از نور به تاریکی
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی
دورتر شاید تا عمق فراموشی
راه خواهد پیمود
کی از آن سرمستی خواهم رست ؟
کی به همراهان خواهم پیوست ؟
من امیدی را در خود
بارور ساخته ام
تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت
مست از شوق تو از عمق فراموشی
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از بود به هست
باز از خاموشی تا فریاد
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین
گر مرا می جویی
سبزه ها را دریاب
با درختان بنشین
کی ؟ کجا ؟ آه نمی دانم
ای کدامین ساقی
ای کدامین شب
منتظر می مانم
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , شعر منتظر , اشعار فریدون مشیری , شعر شب

دست
مرا بگیر
که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت
که هوش از سرم ربود
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , شعر شکوفع , شعر گرفتن دست , اشعار فریدون مشیری

به من یک تار مو دادی امانت
که بیتو سوز دل با او بگویم
مرا تا یک نفس در سینه باقی ست
امانت دار این یک تار مویم
تو می دانی که در هر تار مویی
ز مو باریک تر صد راز باشد
اگر مو را زبان آشنا نیست
مرا چشم حقیقت باز باشد
نه پنداری که پیمانی که بستیم
از این یک تار مو محکم نگردد
به گیسوی دلاویز تو سوگند
که یک مو از وفایم کم نگردد
تو هم ای روشنی بخش حیاتم
نمی گویم مرا پیوند جان باش
نمی گویم به دردم مرهمی نه
به قدر تار مویی مهربان باش
چو مو باریک باشد رشته ی عمر
بیا قدر جوانی را بدانیم
بیا با تار جان پیمان ببندیم
بیا تا پای جان با هم بمانیم.
-
((فریدون مشیری))
-
👇👇👇
برچسب ها: فریدون مشیری , شعر تار مو , اشعار فریدون مشیری , شعر گرافی

امید تازه را دریاب و دریاب
غم دیرنه را بگذار و بگذر
-
((فریدون مشیری))
-
👇👇👇
برچسب ها: فریدون مشیری , شعر امید , شعر گرافی

ای همه گلهای از سرما کبود
خندههاتان را كه از لبها ربود؟
مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود
تاجهای نازتان بر سر شكست
باد وحشی چنگ زد در سينهتان
صبح میخندد، خودآرايی كنيد
اشکهای يخزده آيينهتان
رنگ عطرآويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگی در لای رگهاتان فسرد
آتشِ رخسارههاتان دود شد!
روزگاری شامِ غمگينِ خزان
خوشتر از صبحِ بهارم مینمود
اين زمان حالِ شما حال من است
ای همه گلهای از سرما كبود!
روزگاری چشم پوشيدم ز خواب
تا بخوانم قصهی مهتاب را
اين زمان دور از ملامت های ماه
چشم میبندم كه جويم خواب را
روزگاری يک تبسم، يک نگاه
خوشتر از گرمای صد آغوش بود
اين زمان بر هر كه دل بستم، دريغ!
آتشِ آغوش او خاموش بود
روزگاری هستیام را مینواخت
آفتاب عشق شورانگيز من
اين زمان خاموش و خالی مانده است
سينهی از آرزو لبريز من
تاجِ عشقم عاقبت بر سر شكست
خندهام را اشکِ غم از لب ربود
زندگی در لای رگهايم فسرد
ای همه گلهای از سرما كبود ...!
-
((فریدون مشیری))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر گرافی , شعر غمگین

نه عقابم، نه کبوتر، اما
چون به جان آیم
در غربتِ خاک
بال جادویی شعر
بال رویاییِ عشق
میرسانند به افلاک مرا
((فریدون مشیری))
👇👇👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

ما به آغوش تو بسپردیم جان پاک او
بعد ازین «ای آتشین لاله» بپوشان خاک او
((فریدون مشیری))
👇👇👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

یک دم مرا به گوشه ی راحت
رها مکن
با من
تلاش کن
که بدانم نمرده ام...
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

ما را تمام لذت هستی به جستجوست...
پویندگی تمامی معنای زندگیست...
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست...!
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب میشنوم
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , گروه شعر در تلگرام , شاعرانه های باد

چه خوش لحظه هايي
كه دزدانه از هم
نگاهي ربوديم و رازي نهفتيم
چه خوش لحظه هايي
كه " مي خواهمت " را
به شرم و خموشي
نگفتيم و گفتيم. . .
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

دیدارِ تو گر صبحِ ابد هم دهدَم دست
من سرخوشم از لذتِ این چشم به راهی...
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر صبح بخیر , شاعرانه های باد

ای عشق، پناهگاه پنداشتمت
ای چاهِ نهفته، راه پنداشتمت
ای چشم سیاه، آه، ای چشم سیاه
آتش بودی، نگاه پنداشتمت
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

من از لطافت صبح
من از طراوت نور
من از نوازش
آن مهربان
چنان سرمست
که گاه
در
همه آفاق می گشودم بال
که مست
برهمه افلاک می فشاندم دست
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر بهار , شاعرانه های باد

چه خوش لحظه هایی
که هم را شنیدیم ؛
چه خوش لحظه هايی
كه در هم وزيديم ...
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

ای عشق شکسته ایم، مشکن ما را
این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی می بینیم
ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
((فریدون مشیری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

به صبح خندهات آویزم
ای امید محال
مگر تلافی شبهای انتظار کنم ...!
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

ببار ای آسمان امشب
که قلبم باز بی تاب است
نه روز آرامشی در دِل
نه شب در چشم من خواب است..
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

چه خوش
لحظه هایی که هم را شنیدیم؛
چه خوش
لحظه هایی که درهم وزیدیم...
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

گاه بینم در احلام شیرین
دارم آن نازنین را در آغوش
بر سر ابر های طلایی
کرده ایام غم را فراموش
سر ننهاده است بر سینه ی من
خفته چون لاله ی پرنیان پوش؛
می کند ماه ما را تماشا
گاه بینم که دستی پر از مهر
دست سرد مرا میفشارد
گاه بینم که چشمی پر از ناز
راز خود را به من می سپارد
گاه میبینم برای همیشه
دست در دست من می گذارد؛
آه !این هم که رویاست !رویا!
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

جستجو کن عشق را
در گرمی آغوش من…
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

صبح از دریچه سر به درون میکشد به ناز
وز مشرقِ خیال
تو
صبحِ تابناکتری را
سر در کنار من
با چهره شکفته چو گلهای نسترن
لبخند میزنی
من
آفتاب پاکتری را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلند شکفتن
من
روز خویش را
با آفتاب رویِ تو
کز مشرق خیال دمیده ست
آغاز میکنم
من با تو مینویسم و میخوانم
من با تو راه میروم و حرف میزنم
وز شوق این محال :
که دستم به دستِ توست
من
جای راه رفتن
پرواز میکنم
آن لحظهها که مات
در انزوای خویش
یا در میانِ جمع
خاموش مینشینم
موسیقی نگاهِ تو را گوش میکنم
گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیر از تو هر چه هست فراموش میکنم
گویند این و آن به هم : آهسته
هان و هان!
دیوانه را ببینید!
بی خود چو کودکان
لبخند میزند!
با خود چگونه گرم سخن گفتن است! آه !
من ، دور از این ملامت بیگاه
همچنان
سر مست در فضای پریخانههای راز
شاد از شکوهِ طالع و بخت موافقم
آخر ، چگونه بانگ برآرم که : عاقلان !
دیوانه نیستم !
به خدا سخت عاشقم !
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

آه، باران
ای امید جان بیداران!
برپلیدی ها، که ما عمری است در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
((فریدون مشیری ))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد

بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است
((فریدون مشیری))
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر ناب , شاعرانه های باد
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.


























