ای همه گلهای از سرما کبود
خندههاتان را كه از لبها ربود؟
مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود
تاجهای نازتان بر سر شكست
باد وحشی چنگ زد در سينهتان
صبح میخندد، خودآرايی كنيد
اشکهای يخزده آيينهتان
رنگ عطرآويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگی در لای رگهاتان فسرد
آتشِ رخسارههاتان دود شد!
روزگاری شامِ غمگينِ خزان
خوشتر از صبحِ بهارم مینمود
اين زمان حالِ شما حال من است
ای همه گلهای از سرما كبود!
روزگاری چشم پوشيدم ز خواب
تا بخوانم قصهی مهتاب را
اين زمان دور از ملامت های ماه
چشم میبندم كه جويم خواب را
روزگاری يک تبسم، يک نگاه
خوشتر از گرمای صد آغوش بود
اين زمان بر هر كه دل بستم، دريغ!
آتشِ آغوش او خاموش بود
روزگاری هستیام را مینواخت
آفتاب عشق شورانگيز من
اين زمان خاموش و خالی مانده است
سينهی از آرزو لبريز من
تاجِ عشقم عاقبت بر سر شكست
خندهام را اشکِ غم از لب ربود
زندگی در لای رگهايم فسرد
ای همه گلهای از سرما كبود ...!
-
((فریدون مشیری))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: فریدون مشیری , اشعار فریدون مشیری , شعر گرافی , شعر غمگین
.: Weblog Themes By Pichak :.