
برگرد و دوباره برو
برگرد و دوباره برو
برگرد و دوباره...
من هفت جان دارم...
-
((آرش امینی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: آرش امینی , شعر رفتن , عکس های تنهایی , شعر جان

زن بودن سخت ترین کار ِ دنیاست
باید زن باشی، تا بدانی دنیای زنان
دنیای ماوراء تصور توست
زنانی در قالب مرد
که نام زن را یدک می کشند
باید زن باشی
تا انزجار ِ نگاه های خریدارانه ات را
در چشمان من بفهمی
باید حکم ِ " تیر " داد
به نگاه هرزه ی مردی که بر عواطف
زنی می تازد
باید زن باشی
تا بفهمی حقارت ِ تفاوت جنسیت بین من و تو
تفاوت بین ِ شب و روز نیست
پیوستگی ِ باران و گیاه است
زن که باشی
باید زنانگی را تن پوش کنی به قداست
که مبادا هتک ِ حرمت از مَردَک ِ همسایه شود
زن که باشی
شب و روزت تافته جدا بافته از هم نیست
روز را به شب
شب را به روز
" رجَ " می زنی
تا مبادا قدری،کم بیاید از نخ کلاف زندگی
به عقیده ی من
زنی که با فرزندش فوتبال بازی می کند
لزوما
مرد نیست
و زنی که با فرزندش لب جدول راه می رود و
شعر می خواند هم، دیوانه نیست
او شادی کودکش را به اراجیف مردمی که
نام انسان گرفته اند را به جان می خرد
زنی با تمام زیبایی هایی که مختص ِ اوست
فرشته ایی که راه به زمین گم کرده
((مهر بانو ملک پور))
👇👇👇
برچسب ها: مهر بانو ملکپور , اشعار مهر بانو ملکپور , شعر زن , شعر جان

برون آ از دلم جانا و یا نزدیک خویشم خوان
که نزدیکست از دوری که جان من برون آید ...
((امیر خسرو دهلوی))
👇👇👇
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: امیر خسرو دهلوی , کانال تک بیتی , شعر جان , شعر مرگ

به جان آمد
دل
از
ناز
نگاهت...
((هوشنگ ابتهاج))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناز نگاه , شعر جان

عزیزم
عمرم
شکنجهی جانم
عشقم
لیلی
اشعارم را بپذیر
شاید دیگر
هیچ گاه
هیچ چیز
نسرودم
((ولادیمیر مایاکوفسکی))
ترجمه: مدیا کاشیکر
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: ولادیمیر مایاکوفسکی , شعر جان , مینیمال هایی برای زندگی , اشعار شاعران خارجی

من
هر آنجایم که درد آنجاست
زیرا
من
بر هر دانهی اشک
مصلوب شدهام
((ولادیمیر مایاکوفسکی))
برچسب ها: ولادیمیر مایاکوفسکی , شعر جان , مینیمال هایی برای زندگی , اشعار شاعران خارجی

این روزها شبیه به یک خط ممتدم
بیهوده سالهاست به دنبال مقصدم
بیهوده بود بعد تو دیگر ادامهام
شک ریشه کرده در جملات مؤکدم
از روزهای باتو نبودن که رد شدم
در خود تمام خاطرهها را عقب زدم:
باران گرفت زیر دوچشمم سیاه شد
آیینه گفت نیمهء تو نیستم، بدم
باران گرفت در من و لرزید پیکرم
دیدم «ازاین به قبل» به نامت مقیدم
آرایش به هم زدهام چون گذشته شد
آهسته گل نشست به موی مجعدم
گلبرکهای خشک شده دسته گل شد و
چون هدیهای رسید به دست مرددم
باران به آسمان خودش بازگشت و من
برعکس سوی خانه اول قدم زدم
دیدم جهان بدون تو اصلا قشنگ نیست
دیدم تو نیستی و... به دنیا نیامدم
((ساجده جبارپور))
برچسب ها: ساجده جبارپور , شعر ناب , شعر جان , شعر داغ

درمن هنوز دخترکی زنده است
با ابروان وحشی پیوسته
با گونههای قرمز شرمآگین
با چشم و گوش رو به جهان بسته
در من هنوز دخترکی ساکت
سربرده لای دفتر اشعارش
حس میکند چقدر هنرمند است
با رنگ چارتایی خودکارش
نقاش آن غروب لب دریا
در دفتر محدثه من بودم
نامه نویسِ مریم و محبوبه
پشت حیاطِ مدرسه من بودم
یک بار روی تخته نوشتم عشق
کاری که انضباط مرا کم کرد
در مدرسه معلم اخمویی
مارا به لطف خطکشش آدم کرد
دستم هنوز بر سر یک جمله
میماند از نوشتن و میلرزد
فهمیدهام تحمل تنهایی
به عشق بیملاحظه میارزد
من آفتاب پنجرههایم را
در پشت پردههای حیا کشتم
آن روزهای صورتی خود را
پوشیده در لباس عزا کشتم
بااینکه چارچوب برایم ساخت
عرف و گناه و مستحب و جایز
در من هنوز دخترکی زندهست
در آرزوی روسری قرمز
ما چون دو روی باهم یک سکه
هستیم چون دو بخت سوا از هم
یک زن درون آینه میبینم
با ابروان صاف جدا از هم
((ساجده جبارپور))
برچسب ها: ساجده جبارپور , شعر ناب , شعر جان , شعر داغ

عمری که سوخت پای دلت، قابلی نداشت
هر چند من برای تو از جان گذاشتم...
((ساجده جبارپور))
برچسب ها: ساجده جبارپور , شعر ناب , شعر جان , شعر داغ

قدمم در خیابان
مسافت را لگدمال میکند
جهنم درونم را اما
چاره چیست؟
((ولادیمیر مایاکوفسکی))
ترجمه: مدیا کاشیگر
برچسب ها: ولادیمیر مایاکوفسکی , شعر جان , مینیمال هایی برای زندگی , اشعار شاعران خارجی
.: Weblog Themes By Pichak :.

























