
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و طوفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

درد ها را سر به سر انباشتند
-
انتظار سینه ی ما داشتند ...
-
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر درد , شعر گرافی

نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد
الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد
درونها شرحه شرحه ست از دم و داغ جداییها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد
دهان (سایه) میبندند و باز از عشوهٔ عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
-
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , تک بیتی ناب , اشعار هوشنگ ابتهاج

-
دیگر هیچکس
در سایه ارغوان
خنک نخواهد شد
وقتی تا همیشه
بر تنش
آتش نبودن توست ...
-
((محمد شیرین زاده))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , محمد شیرین زاده , اشعار محمد شیرین زاده , شاعر بارانی

-
ز تشنه کامیِ خود آب میخورد دل من
کویر سوختهجان، منّت بهارش نیست...
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

-
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمهی عشق نهان من و توست
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

-
گفتمش
شیرین ترین آواز چیست ؟
چشم غمکینش به رویم خیره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه
افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند
ناله زنجیرها بر دست من
گفتمش
آنگه که از هم بگسلند
خنده تلخی به لب آورد و گفت
آرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدن
از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش
بنگر در این دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
سر به سوی آسمان برداشت گفت
چشم هر اختر چراغ زورقی ست
لیکن این شب نیز دریا یی ست ژرف
ای دریغا ش یروان ! کز نیمه راه
می کشد افسون شب در
خواب شان
گفتمش
فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان
گفت
اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی آید به گوش
گفتمش
اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست
گفت
ای افسوس در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند
این صدای پای اوست
گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشک ها پرسیدمش
خوش ترین لبخند چیست ؟
شعله ای در چشم تارکش شکفت
جوش خونن در گونهاش آتش فشاند
گفت
لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
من ز جا برخاستم
بوسیدمش
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

-
روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد!
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

-
هوای روی تو دارم، نمیگذارندم!
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم ...
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

-
در چنین شبهای بیفریادرس
روزِ خوش در خواب باید دید و بس
((هوشنگ ابتهاج))
-
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , درگذشت هوشنگ ابتهاج , ه الف سایه

روزی که جان فدا کنمت باورت شود
دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد!
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر کوتاه , تک بیتی ناب , اشعار هوشنگ ابتهاج

خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد
تنهای بر تن این خانه تنها زد و رفت
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر خانه , شعر تنهایی

برداشت آسمان را
چون کاسهای کبود
و صبحِ سرخ را
لاجرعه سرکشید
آنگاه
خورشید در تمامِ وجودش طلوع کرد
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر صبح بخیر , شعر طلوع

خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر غوغا , شاعرانه هوشنگ ابتهاج

هر سوی، موج فتنه گرفتهست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج

من نخواهم ایستاد روبروی تو
جز برای بوسه دادن....
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر پنجره , شاعرانه هوشنگ ابتهاج

زین بیابان گذری نیست سواران را، لیک
دل ما خوش به فریبیست؛ غبارا! تو بمان
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر بیابان , شعر فریب , شعر غبار

دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی ...
((هوشنگ ابتهاج))
👇👇👇
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر خون ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج

یک شب چراغ روی تو روشن شود، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو ...؟
((هوشنگ ابتهاج))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر پنجره , شاعرانه هوشنگ ابتهاج

به جان آمد
دل
از
ناز
نگاهت...
((هوشنگ ابتهاج))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناز نگاه , شعر جان

چرا پنهان کنم،
عشق است و پیداست.
در این آشفته اندوه نگاهم...
((هوشنگ ابتهاج))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
عشق شادیست ، عشق آزادیست
عشق آغاز آدمی زادیست
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده ست
زایش کهکشان زاینده ست
تپش نبض باغ در دانه ست
در شب پیله رقص پروانه ست
جنبشی در نهفت پرده ی جان
در بن جان زندگی پنهان
زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق می ورزد
دل و جانش به عشق می ارزد…
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , درسا فراهانی , دکلمه خوانی درسا فراهانی , شعر عشق

نگاهت میكنم، خاموش وُ خاموشی زبان دارد
زبانِ عاشقان، چشم است وُ چشم، از دل نشان دارد
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر شمع , شاعرانه هوشنگ ابتهاج

این عمر سبکسایۀ ما بسته به آهیست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت
(( هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر شمع , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
حاصلی از هنر عشق ِ تو جز حرمان نیست
آه از این درد که جز مرگ ِ من اش درمان نیست
این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال ِ تو کم از هجران نیست
آنچنان سوخته این خاک ِ بلا کش که دگر
انتظار ِ مددی از کرم ِ باران نیست
به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست
این چه تیغ است که در هر رگ ِ من زخمی از اوست
گر بگویم که تو در خون ِ منی ، بهتان نیست
رنج ِ دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست
صبر بر داغ ِ دل ِ سوخته باید چون شمع
لایق ِ صحبت ِ بزم ِ تو شدن آسان نیست
تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد
هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست
سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
((هوشنگ ابتهاج))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , شعر خوانی هوشنگ ابتهاج , شعر مرگ , گروه شعر در تلگرام

دل می ستاند از من و جان می دهد به من
آرام جان و کام جهان می دهد به من
دیدار تو طلیعه ی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن می دهد به من
دلداده ی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان می دهد به من
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان می دهد به من
می آمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان می دهد به من
چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان می دهد به من
آری سخن به شیوه ی چشم تو خوش ترست
مستی ببین که سحر بیان می دهد به من
افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان می دهد به من
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر زلف کیست , غزلسرا

چند یاد چمن و حسرت پرواز کنم
بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم
بس بهار آمد و پروانه و گل مست شدند
من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم
خار حسرت زندم زخمه به تار دل ریش
چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم
بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ
من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم
سرم ای ماه به دامان نوازش بگذار
تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم
به نوایم برسان زان لب شیرین که چو نی
شکوه های شب هجران تو آغاز کنم
با دم عیسوی ام گر بنوازی چون نای
از دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنم
بوسه می خواستم از آن مه و خوش می خندید
که نیازت بدهم آخر ، اگر ناز کنم
سایه خون شد دلم از بس که نشستم خاموش
خیز تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , غزلسرا , غزل ناب

من آن ستارۀ شب زندهدار امّیدم
که عاشقان تو تا روز میشمارندم
((هوشنگ ابتهاج))
برچسب ها: هوشنگ ابتهاج , اشعار هوشنگ ابتهاج , شعر ستاره , شاعرانه هوشنگ ابتهاج
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.

























