من
به آواز هزار پرنده ی درون حنجره ات،
عادت کرده ام
به بهارنارنج هایی
که هر اردیبهشت در زیر ناخن هایم، می کاری
و خورشیدی که هر صبح
از پنجره ی نگاهم آویزان میکنی
امشب
دهانت را که به گوشم می چسبانی
روشن ترین لالایی ستارگان را ، برایم بخوان
من در هر دم و بازدم
عاشقانه ی تو خلاصه شده ام .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر لبانت , شعر کوتاه
به لبه ی روشن خاطراتمان رسیده ام
آسمان
انگشتش را روی هر سطری که می گذارد
هوای کلماتش آفتابی می شود
و من
بال های شعرم را باز کرده ام
از پنجره ی گلویم که بیرون می زند
لبخند می شود
و گوشه ی لبانت می نشیند .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر لبانت , شعر کوتاه
صدای خنده اش را
از ته باغ می شنوم
پسر بازیگوشی ست
در میان خواب درختان می دود
از نردبان هوا بالا می رود
گوشواره های گیلاس را
یک به یک
از شاخه های ماه می کند
ماهتاب را در جیبش پنهان می کند
حباب شب را می شکند
سکوت باغ را می رباید
دهانش را که به پنجره می چسباند
از تپش شیشه ها تنم می لرزد
در من زوزه می کشد
بیدار می شوم
باز باد
شیشه را شکسته است
و در میان اتاق پرسه می زند.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر شیشه , شعر پرسه
در همین اتاق
روبروی همین آینه
که نیمی از تن عریان باغ را
در خود پنهان کرده است
برایت شعری نوشته ام
و نمی دانم چرا
هر بار که می خوانمش
پاییز واژگانش
برگ برگ می شود
می خواهم
در تاریک ترین سطرهایش
گيسوانم را خاک کنم
تا شب
فانوس ماه به دست بگیرد
و گلدان صبح را
روی خطوط رنگ پریده اش، بگذارد
چه فاصله ی غم انگیزیست
میان احساس روشن پنجره
و خاطرات کم رنگ بهار
وقتی انتظار آمدنت را
زمستان
به شاخه های خشک درختان
آویزان کرده است .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر درختان , شعر کوتاه
در گلوی شب نشسته ام
ستاره هایی که در تن آسمان،متولد شده اند
صورت ماه را
روشن تر می کنند
برایت
آوازی قدیمی می خوانم
و صدایم در گوش باد،گم می شود
فردا صبح
دوباره در میان دستان شب بوها، بیدار می شوم
آفتاب
در چشمان باغچه ریشه خواهد کرد
و در قلبم رشد می کند
و من در امیدی تازه
به دنیا می آیم.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر دنیا , شعر کوتاه
آن روز
یاد تو را باد
از دور دست های ذهنم، با خود آورد
آسمان
دلتنگی ابرها را پارو کرد
من مثل همیشه
روی نیمکتی از سبزه ها
زیر تک درخت انگور نشسته ام
سایبانی از برگ ها
روی پیشانی ام ریخته است
آب
از میان دستان خیس شبنم ها می خورم
گاهی گنجشک های صبح
کلاه آفتاب را از سرم بر می دارند
و گاهی باد
خوشه ی نور را به میان دامنم می ریزد
ساقه ی سبز یاس ها
به دور انگشتانم پیچیده اند
و رگ هایم
بوی خوش شکوفه های فروردین را،می دهد
آن روز
مشتی از یاد تو را بوییدم
احساسم
از روی طراوت شاخه ها پرید
و در میان تاریکی نگاهت گم شد
انگار فراموش کرده بودم
که سالهاست
پاهایم در چکمه های سرد خاک فرو رفته اند
هر روز
گیاه تلخ تنهایی
در میان دکمه های پیراهنم می روید
و آینه ی حضور تو
پشت نفس های گرم شقایق ها پنهان شده است .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر شقایق , شعر کوتاه
امروز
در بیشه ی آسمان
از میان بوته ی خشک ابرها
کودک باران پابرهنه
به زیر چتر باز نیلوفرها، می پرد
و طراوت
کمی آنطرفتر
شاید
زیر دامن خیس سبزه ها
لای انگشتان گره خورده ی خاک می روید
چند قدم
بالاتر از پله های سبز سرو
کاسه ی شیشه ای آسمان
از قطرات درشت روشنایی
لبریز است
و از پشت نگاه نمناک برگ ها
دستان شسته ی زمین
پیچک وار
از پای گلدان شکفته ی پنجره ها
تا بالش گسترده ی رنگین کمان، بالا می رود .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر پنجره , شعر کوتاه
اتاقم
پشت دیوار شهر است
و من
از تاریکی پنجره، به کوچه و آدمهایش می نگرم
باغچه ای دارم
که از کبودی یاس هایش زنده است
با کلاغ هایی که
از سیاهی بالهایشان می خوانند
و حوضی
که آبش
از اشک چشمان مادرم زلال است
و ماهیانش
با لبان خواهرم رنگ شده اند
گرچه اتاقم تنگ و تاریک است
زندگی سخت است و باغچه تنها
اما من
به عشق حوض و ماهیانش زنده ام .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر ناب , شعر کوتاه
از کوچه ی تنهایی که گذشتم
دخترکی را دیدم
پای برهنه و غمگین
که بی نوایی قلبش را
در چنگی از حسرت روزهای گذشته
با انگشتانی از جنس افسردگی، می نواخت
و اشک هایش را
در حباب شکسته دلش ، جمع می کرد
از کنار چشمه ی خوبی ها که گذشتم
پیرمردی را دیدم
که در پای دیوار سادگی
با دستانش لرزانش
بر بال کبوتر عشق، مرهم می زد
تا رنگ خدا را ، در آسمان محبت ببیند
از باغ مهر که گذشتم
عطر میوه های بهشتی را
از زنبیل زن ساده دلی، بوییدم
که فرشتگان بر جای پای او ، سجده می کردند
بر دستانش بوسه می زدند
و او را مادر می نامیدند.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر مادر , شعر کوتاه
غروب
ساقه ی خستگی های روز را
در میان دستان باغچه، شکسته است
من
غنچه ی گل سرخ را
با رشته ی سبز علف ها
به لبانم دوخته ام
اما نفس هایم
بوی کبود بنفشه ها را می دهد
سقف آسمان بلند است
اما من
دستانم را
تا مرز دلتنگی
در آستین کابوس هایم فرو برده ام
و تو
اگر از کنار احساس من گذشتی
با مشتی خاک
پلی بزن
به پشت پلک های خیس شبنم ها
چشمانت را
در تنهایی زلال من بشوی
و همچون باد
در گوش اقاقیا زمزمه کن
تا شکفتن سرخ آسمان ،
چند قدم بیشتر نمانده است.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر اقاقیا , شعر کوتاه
آن روز عصر
غروب را که در آغوش گرفتم
لبخندم را، باد برد
من
به یاد روزهای قدیم
صورتم را، در نرمی ابرها فرو برده ام
اما تو
خورشید را به سیاهی گيسوانم، آویزان کرده ای
به فکر باران باش
یاس هایی که در نگاهم کاشته ای
لبانشان خشک شده است
و بنفشه ها
به حاشیه ی پیراهنم هجوم آورده اند
لرزش دستان آسمان
ذهن نرگس ها را، آشفته کرده است
و من
چند ساعت بیشتر
با کویر تنم، فاصله ندارم.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر فاصله , شعر کوتاه
ای خاطرات دفن شده در گورستان ذهنم
نمیدانید که ضربان قلبم
از یادآوری بی پروایتان
چه بی دریغ می زند
و پرنده ی خیالم
در این لحظات
چه عاشقانه از قفس ذهنم
به پرواز در می آید
سکوت سبزم
در التهاب این دقایق
تبسم سرخی بر روی لبانم می شود
و صدای کودکی را
از میان ورقه های پوسیده ی
این کتاب فراموش شده، می شنوم
و ناخودآگاه
در این حجم غریب گم می شوم
چه حس عجیبی ست
که آدمیان
هر نفس
این چنین در آرزوی این گنجینه ی، خاک خورده اند.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر پرواز , شعر کوتاه
در مسیر این جاده
باید
صورت خاک گرفته ی کوچه را پاک کرد
روی لب های سبز باغچه پا گذاشت
پیراهن ابرها را به تن کرد
و در آبی ترین گوشه ی آسمان، دراز کشید
نگاه کن
من آنقدر از طراوت این خاک دور مانده ام
که رنگ بنفشه ها را از یاد برده ام
و تنها می توانم
انگشتان خیسم را
به دور لب های خشک شان بکشم
و برایشان از آب هایی بگویم
که گونه های باران را، در خود شسته اند
حالا فکر کن
چقدر خانه ی من از اینجا دور است
و هیچ پنجره ای برای دیدن باغچه ندارد
همین روزها
بهار را به زمستان گره بزن
و در تاریک ترین نقطه ی ذهنم
دریچه ای بکش
برای دیدن جاده ای که از چشمانم، دور مانده است.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر بهار , شعر جاده
نبض تاریک این خانه
در اتاقی می زند
که پنجره هایش تا مرز از دست رفتن آرزوها، باز می شوند
و در تمام عکس های چهار گوشه ی این اتاق،
پروانه هایی ست
که پشت پلک های سنگینم، پیله کرده اند
حالا
فکر کن
به روزی که بیایی
و در ابتدای دلگیر کوچه بایستی
من آن روز
در انتهای غمگین پاییز ایستاده ام
و لای انگشتانم را آنقدر خاک گرفته است
که همین روزها
از میانشان خاطراتی می روید
که سایه ای دارد
به وسعت تنهایی فراموش شده ام
چاره ای ندارم
باید دور شوم
از این خانه
از این شهر
که مردمش هر روز، خورشید را در دستمال سیاه ذهنشان،
پنهان می کنند
پس به را افتادم
در دو قدمی خیالم بوی دریا می آمد
کفش هایم پر از ماسه هایی بود
که گو شه ی لبانم را پر کرده بودند
آسمان
راه صاف پیشانی ابرها را گرفت
تا به دستانم رسید
من از امید و آرزو توری بافتم
و تنها ماهی کوچکی صید کردم
که در گلوی تیز تور گیر کرده بود
اما ناگهان
ماهی از میان دستانم لیز خورد
از لبه ی تنهایی
به ابتدای دلگیر کوچه سقوط کردم
و یادم آمد
آن روز که در انتهای غمگین پاییز ایستاده بودم
حرف هایم ،در دهان پوسیده ی گلدان ها خشک شد
و من در میان آغوش سرد زمستان، گم شدم.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر زمستان , شعر کوتاه
قایقی می سازم
از ورقه های تاخورده ی کتاب فراموشی
که در دستان زنی پوسید
که خوره ی تنهایی
روح مغمومش را خورد
و از فساد جسمش خبر داد
قایقی می سازم
از جنس چکمه های مردی که
بر روی نیمکت تنهایی مرد
و خوشبختی را
در جیب پالتوی فرسوده ی قلبش پنهان کرد
و قایقم را
بر رودخانه ی اشک چشمان کودکی
روان می سازم
که گرمای محبتش را
در میان رگ های خشکیده ی زن جاری ساخت
و با حرف های کودکانه اش
سکوت لب های به هم دوخته ی ، مرد را شکست
تا زندگی را بر زانوان کوچکش
تاخت زند.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر قایق , شعر کوتاه
شب
از شکننده ترین ساقه ی ماه
نقش تاریکی را
بر روزنه ی پنجره ها می ریزد
و به آرامش یک رویا
از نردبان گره خورده ی پیچک ها
تا ردپای روشن مهتاب بالا می رود
و دستانش
خوشه ی آن ستاره ای را می چیند
که به سرانگشتان آسمان، نزدیک تر است
گاهی رشته ی نازک باد
خواب درختان را به رگ برگ های سبز باغ می بندد
و گردش نور
طرح لرزان برگ ها را
بر سبد تازه ی خاک می پاشد
لحظه ای بعد
آسمان روشن است
و مرغ صبح
در نبض روشن آب،بال و پر می شوید.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر مرغ صبح , شعر کوتاه
به لبه ی روشن خاطراتمان رسیده ام
آسمان
انگشتش را روی هر سطری که می گذارد
هوای کلماتش، آفتابی می شود
و من
بال های شعرم را باز کرده ام
از پنجره ی گلویم که بیرون می زند
لبخند می شود
و گوشه ی لبانت می نشیند.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر لبخند , شعر کوتاه
گاهی
پوست شب را
با دستانم می خراشم
تا با روزنه ای از نور
چشمانم را، روشن کنم
بعد تکه ای از ماه را
در جیب باغچه پنهان می کنم
و از لالایی جیرجیرک ها
در گوش سنگین شب ، به راه می افتم
تمام شب
دستانم را
در پای گلدان شکسته ی یاس ها
خاک می کنم
تا فانوس مهتاب را
به گردن شب بوها بیاویزم
و چه آرام
نفس های تند روشنایی
دکمه های تاریکی را
از پیراهن آسمان ، می گشاید
در آن گوشه ی حیاط
بر لب روشن حوض
دمپایی های صبح، به هم جفت شده اند
نردبان آفتاب
به میان احساس خیس ماهیان افتاده است
و لبخند خدا
بر تپش سبز پرچین ها، پهن شده است .
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر پرچین , شعر کوتاه
موهای شعرم را به دور انگشتان صبح بافته ام
و هربار
کلید دستانم را در دهان پوسیده ی قفل
فرو می برم
پاشنه ی در روی سطرهای عاشقانه
می چرخد
باید
صورت خانه را به سمت آفتاب بچرخانم
تا پیشانی آینه روشن شود
سالهاست
درختی که در نگاه پنجره کاشته ام
سبزی صدایت را
از رگ هایش عبور داده است
غمگین نباش
سهم من از باغچه
دو فنجان ، روشنی آسمان است.
((سارا کی غلام))
👇👇👇
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر آسمان , شعر کوتاه
آن روز عصر
غروب را که در آغوش گرفتم
لبخندم را، باد برد
من
به یاد روزهای قدیم
صورتم را، در نرمی ابرها فرو برده ام
اما تو
خورشید را به سیاهی گيسوانم، آویزان کرده ای
به فکر باران باش
یاس هایی که در نگاهم کاشته ای
لبانشان خشک شده است
و بنفشه ها
به حاشیه ی پیراهنم هجوم آورده اند
لرزش دستان آسمان
ذهن نرگس ها را، آشفته کرده است
و من
چند ساعت بیشتر
با کویر تنم، فاصله ندارم.
((سارا کی غلام))
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر ماهی , شعر کوتاه
به من فکر کن
به من
که آستین آرزوهایم را
به بند فراموشی گره زده ام
و نمی دانم
چرا
اين روزها
ماهی سیاه درون مردمک هایم
رگ های آبی دریاها را، گم کرده است.
((سارا کی غلام))
برچسب ها: سارا کی غلام , اشعار سارا کی غلام , شعر ماهی , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.