
نقشه های جهان به چه درد می خورند
نقشه های تو را دوست دارم
که برای من می کشی
خطوط مرزی
و رودخانه ها، مترو ها، خانه ها
نقشه کوچکت را دوست دارم
که دیده بانان چهار سویش
از برج مراقبه
با صدای بلند باهم صحبت می کنند
و من این سو تا آن سویش را
با غلتی طی می کنم
((محمد شمس لنگرودی))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: شمس لنگرودی , کانال شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر نقشه

عشق
دکانی است
که مغازه دارش سالهاست مرده است
و تو غمناک
تکه نانی
برابر چشم او می دزدی
من سال هاست کودک این مغازه دارم
-
((شمس لنگرودی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شاعرانه شمس لنگرودی

به حرف ِ تو رسیده ام ،
به حروف نام تو ...
باقی حرفها را برای چه اختراع کرده اند ؟!
ترکیبشان
جز دروغی
برای ادامه ی زندگی نیست !
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: اشعار شمس لنگرودی , عکس شمس لنگرودی , شمس لنگرودی , شعر کوتاه

و تو هم روزی پیر می شوی
اما من
پیرتر از این نخواهم شد
در لحظه ای از عمرم متوقف شدم
منتظرم بیایی
و از برابر من بگذری
زیبا ، پیر شده
آراسته به نوری
که از تاریکی من دریغ کرده ای
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر دوست داشتن , شعرکده , شعر فراموشی

چه می گذرد در دلم
که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است
چه می گذرد در خیالم
که قلقل نور از رگهایم به گوش می رسد
چه می گذرد در سرم
که جر جر طوفان بند شده در گلویم می لرزد
سراسر نامها را گشته ام
و نام تو را پنهان کرده ام
می دانم شبی تاریک در پی است
و من به چراغ نامت محتاجم
طوفانهایی سر چهارراه ایستاده اند و
انتظار مرا می کشند
و من به زورق نامت محتاجم
آفتاب را سمت خانه تو گیج کرده ام
گل آفتاب گردان ونگوگ
حضور تو چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی در افتم
قرص ماه حل شده در آسمان
چه می گذرد در کتابم
که درختان بریده بر می خیزند
کاغذ می شوند
تا از تو سخن بگویم
چه می گذرد در سرم
که در نوک پا قدم بر می دارند ، ببر و خدا
در خیالم
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شاعرانه شمس لنگرودی

حتما سراسر شب صدامان میکردی
اما عزیز دلم
زندگان
قادر نیستند که صدای تو را بشنوند
حتما سراسر شب
بر دریچه سنگین ات کوفتی
و ما فقط صدای ریزش بارانی را میشنیدیم
که بر گل نامرئی میبارید
و بویی غریب
از گلهایی ناشناخته در شب میپیچید
با دست بسته نمیشود کاری کرد
شب چسبنده دست و دهانمان را فرو میبندد
و آنچه که میبینی رویاهای ماست
که مثل مهای برمیخیزد
بر سنگت فرو میریزد
با دست بسته نمیشود کاری کرد
اما هیچکس را توان بستن رویاهایمان نیست
رویاهایی که نیمهشبان قدم به خیابان میگذارند
در تلالوی پنهان خویش یکدیگر را میشناسند
از دیداری در سپیده فردا سخن میگویند
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر دوست داشتن , شعرکده , شعر فراموشی

مــي گــذاشتــم کــه پــرنــدگــانــت ببــوينــد،
اگــر گــل ســرخــي بــودي!
بــه شعلــه زرتشتــت مــي سپــردم،
اگــر آتــش بــودي!
امــا تــو گلــي!
آتشــي و پــرنــده ي زائــري جــز مــن نيســت . . .
-
((شمس لنگرودی))
-
👇👇👇
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر گل سرخ , شعر پرنده

نه، نمیتوانم فراموشت کنم
زخمهای من، بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند
بالهای من
تکهتکه فرو میریزند
برههای مسیح را میبینم که به دنبالم میدوند
و نشان فلوت تو را میپرسند
نه، نمیتوانم فراموشت کنم.
خیابانها بیحضور تو راههای آشکار جهنماند
تو پرندهیی معصومی
که راهش را
در باغ حیاط زندانی گم کرده است
تک صورتی ازلی، بر رخسار تمام پیامبرانی
باد تشنهی تابستانی
که گندمزاران رسیده در قدوم تو خم میشوند
آشیانهی رودی از برف
که از قلههای بهار فرو میریزد.
نه
نمیتوانم
نمیخواهم که فراموشت کنم.
تپههای خشکیده
از پلههای تو بالا میآیند
تا به بوی نفسهای تو درمان شوند
و به کوهستان بازگردند
ماه هزار ساله دستنوشتهی آخرش را
برای تو میفرستد
تا تصحیحش کند.
نه، نمیتوانم فراموشت کنم
قزلآلایی عصیانگری که به چشمهی خود باز میرود
خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است…
((شمس لنگرودی))
👇👇👇
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر دوست داشتن , شعرکده , شعر فراموشی

اگر گنجشکی تازه بالی
در شعر کوچک من لانه کن
اگر آفتابی تازه زادی و راه را نمی شناسی
در آسمان خانه ی من پرسه زن
اگر توفانی و دریاهایت کوچک اند
در بستر من شعله ور شو.
ای بادپا که دسته کلید دریاها در دست توست
صندوق قدیمی را باز کن
و نقشه ملاحان گمشده را به من ده،
ببین چگونه مرواریدها تکثیر می شوند
بر آتش مژگان من.
((شمس لنگرودی))
👇👇👇
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر دوست داشتن , شعر گنجشک , شعر مروارید

این جایی تو
در آتش دست های من
و تشنه و بی امان می باری
می باری
و تسکینم می دهی
((شمس لنگرودی))
👇👇👇
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر دوست داشتن , شعر تسکین , شعرکده

«دوست داشتن»
كتابی كه حروفش از برف است...
در تاريكی راه میرويم،
با حرارت انگشت هایمان میخوانيم!
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر دوست داشتن , شعر برف , شعر تاریکی

باز
بوته های علف مست کرده اند
سرشان را به هم می کوبند.
هر وقت بوی تو نزدیک می شود
داستان ما همین است ...
((شمس لنگرودي))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

می گذاشته ام که پرندگانت ببویند
اگر گل سرخی بودی
به شعله یِ زرتشتت می سپردم
اگر آتش بودی
اما تو گلی آتشی
و پرنده یِ زائری جز من نیست
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

جای مناسبی نیست دنیا
زنگ مدرسه ها را کنده اند
بر سر در سرباز خانه ها کوبیدند .
جای مناسبی نیست دنیا
می روم پناهنده شوم
جایی که جای یکی بیشتر نیست.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

بگذار صبحم را
با نام تو بیاغازم
تا پریشانی دوشینم
از یاد برده شود ...
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

در شهر کوچک مان
نه قطاری، نه کشتی و بادبانی، نه هواپیمایی
به هدف های دور نمی اندیشیدم.
چنین بود
که ریشه دواندیم
و خاک وطن
زمینگیرمان کرد.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

باز
بوته های علف مست کرده اند
سرشان را به هم می کوبند.
هر وقت بوی تو نزدیک می شود
داستان ما همین است.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر , اشعار شمس لنگرودی , شعر ناب

جزایر و اقیانوس ها را در می نوردم
کنار تو می نشینم
بر مویت دست می کشم
با تو سخن می گویم
و برمی گردم
بی آن که مرا دیده باشی.
حیرت مکن که پنجره باز است و عروسک هایت می خندند.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شاعرانه آرام

شعرها می توانم بنویسم
با قلبی
که آهوان سربریده در آن می تازند.
رویاهایم را به من بدهید
کاغذم
مدادم
جوانی انگشت هایم،
و به من بگویید
نامم را از چه جهت می نویسند.
زندان شما
حروف الفبا را از یادم برده است.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر زندان , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه

به باران ها چه کسی یاد می دهد
موسم پاییز
طوری ببارد
که هیچ گلی
از خانه ی خود بیرون نیاید.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

می سوزم سراپا
و شمع ها روی میز
تمام حواس شان به من است
به سر انگشت های من
که قطره قطره تمام می شوند.
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

دست های من
برای جست و جوی تو
پیدا شدند . . .
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , کانال شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر عاشقانه
به تو دل باختم
سر باز تنها
به تفنگش پناه می برد .
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر سرباز , شعر تفنگ , شعر کوتاه
دوست دارم
شعرم
زبان گل سرخ را بداند
وقتی به دست گلاب گیرانم
می سپارند .
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

كاش نبضت را می گرفتم
و منتشر می كردم
تا دنيا
به حال طبيعی اش برگردد ...
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شعر ناب

گنجشکی
دکمه های جلیقه اش را می بندد
صدایش را صاف میکند
و در انتظار بیدار شدنت می نشیند.
بیدار شو! بیدار شو!
به جز من و تو و این گنجشک سپیده دمی
هیچکس در جهان نیست.
نه این که گمان کنی اتفاقی افتاده است
نه
کنار تو
من هم
خواب رفته ام ...
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , شعر گنجشک , شعر کوتاه , شعر ناب

سپاسگزارم خداى من!
خنده را براى دهان او،
او را به خاطر من،
و مرا به نيت گم شدن آفريدى ...
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شاعرانه آرام

کاش غم و غصه هم قیمت داشت
مجانی است، همه می خورند!
کاش روی دهانمان کنتوری نصب می شد
و جریمه غصه ها را به حساب آنان می ریختیم
غصه نخوریم مردم!
سیاست مدارها هم روزی بزرگ می شوند
و به مدرسه می روند
و دنیا مثلِ گلِ مصنوعی قشنگ می شود
هر چیز مجانی که ارزشِ خوردن ندارد!
((شمس لنگرودی))
برچسب ها: شمس لنگرودی , اشعار شمس لنگرودی , شعر کوتاه , شاعرانه آرام
| مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.




























