درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1312)

 

HF2N3

 

دنیای این خانه

پر شده از عکس‌های تو

در کافه‌های شلوغ شهر

با دوستانی که شادند و می‌‌خندند

در میدان‌های پر گل

کنارِ ابهتِ یک مجسمه

لحظه ی پر صلابتِ غروبِ خورشید

گیسوانت رها در باد

خیره به عمقِ نارنجی آسمان

دست در دستِ کسانی‌ که حتی نگاهشان

پر از دوست داشتن است

هر جا که هوس تلنگری زده

از خودت یادگاری گذشته ای

یکبار هم که شده به یادِ من عکسی‌ بگیر

روی یک نیمکتِ خالی‌ عصرِ یک روزِ تعطیل

یا کنارِ دری که هی‌ باز و بست می‌‌شود

تا زنی‌ سراسیمه به کوچه سر بکشد

یا در خالی‌ِ یک ایستگاه

کنارِ مردی که نمی‌‌داند

تعبیرِ دلتنگی‌ از وزنِ شانه‌هایش چیست

یا کنار هراسِ کودکی

که تسلیم ازدحامِ آدم ها

باید اعتراف کند گم شده است

فرقی‌ نمیکند کجا

هر جا که حسِ مجهولی از نبودن داشت

به یادِ من باش

یادت باشد

خاطره

تصویر لحظه است

چه با هم

چه بی‌ هم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 4:11 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

YnRG5

 

تمامِ فکر‌هایم را کرده ام

بهترین راه همین است

که یک شب زلزله‌ای بیاید

قاره ی من را به قاره ی تو نزدیک کند

همان شب من تنها جاده‌ ی مانده تا رسیدن را بدوم

و بدوم

و بدوم

صبح تو را کنارِ خانه جنگلی‌ کوچکی ببینم

که بی‌قرارِ آمدنِ من ایستاده ای

با سرِ انگشتان مردانه ات موهایِ سیاهم را پشتِ گوشم بزنی‌

و با مهربانی بپرسی‌

صبحانه نانِ محلی می‌خوری با پنیر و گردوی تازه؟؟


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 17:10 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

NJHRM

 

شب به شب

تنی خسته را از لباسی خاکی میکشد بیرون

می‌ خواباندش بر زمینی‌ سرد و سخت

و روحش را میفرستد به رویا

بی‌ دغدغه ی فردا و فرداها

بی‌ خیال خالی‌ جیبش

بی‌ تعهد به سفره‌ای که خوابِ نان می‌‌بیند

روحش را میفرستد به یک تابستانِ طولانی‌

بهانه نمیدهد

به دست مردی که روی دردِ استخوانش خوابیده

و فکر می‌کند

این خانه تاریک ... خانه ی من است ؟؟

این خمیده شبح ... سایه ی من؟؟


روزِ جهانی‌ کارگر بر زنان و مردانِ زحمت کشِ ایران زمین گرامی‌ باد

((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر کارگر

تاريخ : یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 16:24 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

6TELq

 

صد سال که تنها باشی‌

جز در خیال یک درخت

هیچ جایِ آرزو‌هایِ سبز جا نمی‌ گیری


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 3:32 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

JZJU6

 

حرمت نگه می‌‌ دارم

اگر نه باید تو را

عاشقانه‌ های تو را

خاطرات تو را

می‌ بستم به بد و بیراه

باید اصالت تو را

می‌ بستم به نانجیب‌ ترین حرف‌ هایِ رایجِ کوچه و خیابان

فحشِ آدم و عالم را می‌‌ کشیدم به عشقِ بی‌ صاحبت

روز‌های بی‌ پدر مادرِ تنهایی‌

شب‌ های لا مروت بی‌ خوابی‌

غروب‌ های نحسی که صدای اذان بلند میشود

صدای نفرین‌های مادرم بلند میشود

سایه ی نبودنت قد می‌‌ کشد

و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط می‌‌ کشم

تا آبرویت را پیش هر کسی‌ نریزم

خدا ا ا ا ا ا ا یِ من !!!!

با این همه بدی

چقدر هنوز دوستش دارم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 12:52 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

FZ1Br

 

باز عطرِ هزار پائیز

پیچیده در خواهشِ گیسوانم

به یادِ صخره‌های سنگی‌ ساحل و آبی دریا

به یاد بلوط‌های کنارِ خیابان

به یاد شورش دست‌های عصیانی تو

یا عریانی آن روز‌های من

باز به سرزمینِ سردِ خانه ام

به نوازشم بیا

باز بگو بهارم، سلام !


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 3:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

Gk0XS

 

گاهی‌ هیچ چیزی درست عمل نمی‌‌ کند

جز همان دولولی که رویِ شقیقه ی زندگی‌ گذاشته ای

به معجزه ی لحظه ی آخر هیچ اعتباری نیست

حواست به قمار‌هایی‌ که هنوز نباخته‌ای باشد


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 3:34 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

Rk0AC

 

دستی‌

از غروب بیرون می‌‌ زند

روی کاغذ

عکسِ یک قلب می‌‌ کشد

عکسِ خطی‌ شکسته و سیاه

شعری بی‌ دوام

عکسِ اشک

عکس آهی ناتمام

عکس امضای شاعری همچنان درگیرِ سراب

دستی‌

جمعه‌ ها را دلگیر می‌‌ کند


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 16:29 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

kW0oQ

 

با محبوبم در یک شهر زندگی‌ می‌‌ کنم

بین ما

چند خیابان

چندین خانه

یک پل هوایی

دریاچه‌ ای کوچک

و صد‌ها هزار آدمند


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 16:26 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

yWJtq

 

حالا که هستی‌

تسکین باش برایم

تنهایی‌

مثل یک گرگ

زنجیر پاره کرده

ریشه‌های بودنِ مرا

باورِ بودنِ تو را

می درد

و می درد

و می درد..

حالا که هستی‌

تسکین باش برایم

مرا در آغوش بگیر و بگو

کجا رفتند؟

آدم‌هایی‌ که دوستم داشتند

کجا هستند؟

آدم‌هایی‌ که دوستشان داشتم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 3:27 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

eh9Wn

 

در سينه هامان

نه عشق مرده بود

نه ارزوي پرواز

نه طپش هاي موقرانه ي قلبي بي شتاب

در سينه هامان

يك پرنده

در هواي جنون جان داده بود

يك پرنده

كه اواز را

به پنجه هاي پلنگ درونش باخته بود

يك پرنده

كه در مجمر پر آشوب روزگار

بيتابانه

تاخته بود

يك پرنده

كه بي هيچ جراحتى

جان داده بود


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , عکس نیکی‌ فیروزکوهی

تاريخ : پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 4:32 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

pM3GM

 

رودخانه ها

از خیانتِ نفس گیرِ کدام دریا

به بسترِ حقیرِ خانه ی ما گریخته اند؟

کدام دستِ بی‌ شرم

پرهیز را از دست‌های تو ربوده است

در این لحظه‌های شوم

که عشق در سینه ات

آرام آرام می‌‌میرد

روحِ کدامیک از ما برهنه می‌‌شود

کدامینِ ما

بینِ ماندن و رفتن و بخشیدن

سکوت

در هیاهوی جهنم را می‌‌گزیند .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۵ | 4:59 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

09XD7

 

جمعه

شوخیِ نابجای غروب با غربت و تنهایی‌

آسمان قانونِ دلتنگی‌ را می‌‌داند

همین است که می‌‌بارد

و می‌‌بارد

و می‌‌بارد

مجالی باشد

زیرِ سایبانِ سنگینِ روزگار

پیراهنم را هزار پاره کنم

بی‌تابانه

بر زخم‌های این تن‌ِ غریب

بر درکِ خاموش ذهن از فاصله

بر تصورِ محزونِ لحظه از خداحافظی

بر دیوانه‌ای که دست هایش بوی ویرانگی می‌‌دهند

و بر خودم

و بر روحِ خسته ی خودم

ببارم

و ببارم

و ببارم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر جمعه , غروب دلتنگی

تاريخ : شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۵ | 15:57 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

LpLQg

 

به آغوشِ خسته‌ ام مجالی ده

بگذار

گریستن

بر زخم‌ های دیرین ‌

قلب‌ های خفته را

به عشق

مبتلا کند

بگذار

بازگشتِ نیلگونِ چشمانت

بیهوده زیبا نباشد


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ | 13:27 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

zIhGt

 

در این مخالف آبادِ بی‌ انتها

برای بغضِ خاموشت

شانه‌ ای پر یقین آورده ام

خاصیتِ دل همین است

باران هر دو سوی پنجره‌ اش می‌‌ بارد . .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , شعر باران , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ | 4:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

xfy8L

 

باید تو را زیباتر از این می‌ کردم

باید گیسوانت را شانه می‌‌ زدم

پیراهن ابریشمی تنت می‌ کردم

باید چادر گلدارت را روی شانه‌ هایت می‌‌ انداختم

یک دست گل نرگس تقدیمت می‌ کردم

پیشانی ات رو بوسه میزدم

با اندوهی پر افتخار می‌ گفتم خداحافظ ...

باید طوری روانه ات می‌ کردم

که هر که تو را میدید

آهی می‌ کشید

میگفت

بی‌ چاره کسی‌ که تو را بوسید و گفت .... خداحافظ .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر گرافی اینستاگرام , شعر گرافی

تاريخ : سه شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵ | 3:47 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

va1t_12814592_1018228231578394_7416861658103226480_n.jpg

 

میروم

بغض خواهی‌ کرد

اشک‌ها خواهی‌ ریخت

غصه‌ها خواهی‌ خورد

نفرینم خواهی‌ کرد

دوست ترم خواهی‌ داشت

یک شب فراموشم میکنی‌

فردایش به یادت خواهم آمد

عاشق تر خواهی‌ شد

امید خواهی‌ داشت

چشم به راه خواهی‌ بود

و یک روز

یک روزِ خیلی‌ بد

رفتنم را برایِ همیشه

باور خواهی‌ کرد

ناامید خواهی شد

و من برایت چیزی خواهم شد

مثلِ یک خاطر ه ی دور

تلخ و شیرین ولی‌ دور ... خیلی‌ دور

و من در تمام این مدت

غصه‌ها خواهم خورد

اشک‌ها خواهم ریخت

خودم را نفرین خواهم کرد

تمام لحظه‌ها به یادت خواهم بود

و امید خواهم داشت به پایداریِ عشق

و رفتن را چیزی جز عاشق ماندن نخواهم دانست

نخواهی فهمید

درکم نخواهی کرد

صحبت از عاشق بودن نیست ...

صحبت از عاشق ماندن است

گاهی‌ برایِ اثباتِ عشق باید رفت ... خودم از رفته گانم .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی , نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب , شعر رفتن

تاريخ : دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵ | 5:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

joj_12439452_1012165122184705_7176025063947756016_n.jpg

 

می‌ گفت آدم‌ ها گنجشک‌ های حیاط پشتی‌ خانه تان نیستند

که برایشان دانه بپاشی،

به هر روز آمدنت عادتشان بدهی‌.

گاه و بیگاه روی پله‌ها بنشینی برایشان درد دل کنی‌

یا چشم‌هایت را ببندی و در خلسه ی مالیخولیایی خودت

به جیک جیکشان گوش کنی‌.

بعد یکروز حوصله‌ ‌ات سر برود.

خسته از شلوغی، خسته از بودنشان ،

راهت را بکشی بروی.

آدم‌ها حتی مثل گنجشک‌ها نیاز به کیش کیش ندارند.

می‌‌روند اما با دلی‌ شکسته


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ | 8:31 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

2mxw_12237017_1653255241619739_1181662068_n.jpg

 

شنبه ها، باید در خانه ماند!

خیابان‌ها نباید شاهد قدم‌های کسی‌ باشند

که روز قبلِ آن

دویده است

راه خانه تا کافه را

راه کافه تا آن کوچه ی همیشگی‌

راهِ کوچه تا نیمکتِ چوبی قدیمی‌

و آن درخت

که میشد زیرش منتظر بود

شماره گرفت

بارها به ساعت نگاه کرد

و ناگهان به کسی‌ دورتر‌ها دست تکان داد

و دوید

و رسید

خیابان‌های شنبه صبح

تا زمانی‌ که آدم‌ها را به هم نرسانند

غمگین‌ترین خیابان‌های دنیا هستند

غمگین تر از آن صندلی‌های خالی‌ کافه ها

خلوتِ کوچه ها

آن نیمکت‌های فراموش شده

و یک درخت

تنها یک درخت

که هیچکس زیر سایه‌اش منتظر نیست

چرا، چرا، چرا به فکرش نمیرسد

یکی‌ از این آخر هفته‌ها برسد؟؟


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , شعر گرافی اینستاگرامی , شعر گرافی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی

تاريخ : دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ | 3:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

olrp_924700_860030827377050_643659725_n.jpg

 

زمان !

اگر به عقب بر می‌‌گشت

تنها پشیمانی ام

خالی‌ نکردنِ گلوله ی آخر بود

در مغزِ پوچِ زندگی‌ !


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ | 3:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

g2om_12599024_580331778810119_352718883_n.jpg

 

دوست داشتم در را رو به این هوای خاکستری سرد ببندم

گل کفش‌هایم را روی پادری خانه پاک کنم

و وقتی‌ بر می‌گردم

تو آنجا ایستاده باشی‌ با فنجان قهوه ات

خسته از نبودن‌های من

سیگارت را پک بزنی‌

و آمدنم را زیر چشمی تماشا کنی‌

دوست داشتم میگفتی‌ باید با هم صحبت کنیم

بعد دستهایم را می‌‌گرفتی‌ ، بی‌ آنکه صحبتی‌ کنیم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ | 13:40 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

57gw_photo_2016-02-24_03-16-36.jpg

 

این شهر باید مرا عریان ببیند

و ببیند که گیسوانِ سیاهِ من

عاشق تر از آنند

که به بوسه‌ای اکتفا کنند

و ببیند که نگاهِ من

بی‌ هیچ شرمی

از نگاهِ مردی سیاه چشم

مست می‌‌شود

و ببیند که لب‌های ملتهب از خاطره ی شبی‌ بارانی

عطشِ حرف‌هایِ نگفته دارند

یک شهر باید ببیند

شهوتِ درکِ لطافت

در حساسیتِ همیشه بیدارِ دست‌هایِ من بیداد می‌‌کند

و بیداد می‌‌کنند

نفس‌هایی‌ که حبس نمی‌‌شوند

و بیداد می‌‌کنند

تپش هایی‌

که جز برایِ تکرار هم آغوشی‌هایِ معصوم

مکث نمی‌‌دانند

باید حضورِ برهنه‌ام را

بر زانوانِ تکیده ی این شهر بنشانم

و جاری شوم

در اضطربِ آزار دهنده ی دلدادگانی

که عشق را

به تردید آمیخته اند

به مقدسات قسم !

شاعرانِ این شهر

بی‌ شعر نیستند

بی‌ آوازند

به مقدسات قسم !

مردانِ این شهر

از کهنگی بیزارند

به مقدسات قسم !

خوش بخت‌ترینِ آدم ها

برهنه ترینشان است

یک شهر باید مرا عریان ببیند

یک شهر باید به خاطر داشته باشد

که کینه ی پرده‌ها به آفتاب

دیرینه است


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی , نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب , شعر گرافی

تاريخ : یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ | 3:21 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

ZVDue

 

می‌ نشینم رویِ ایوان

با دو استکانِ چای

آری فقط با دو استکانِ چای

می‌نشینم به انتظار

فکر می‌کنم

فکر می‌کنم و تکرار می‌کنم

... تو می‌آیی

... تو می‌آیی

... تو می‌آیی

و یک روز

تو می‌آیی

رویِ ایوان

برایِ صرفِ چای می‌آیی

و می‌پرسی‌

هنوز هم دوستم داری؟؟


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۷ اسفند ۱۳۹۴ | 16:42 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

QB2Df

 

چرا هیچ کس نمی‌خواهد بفهمد

که من خوشبختم

که من در خلوتِ خاموشِ خود

با هیچ کس‌ها در کنارم ، خوشبختم

که در تزویر دنیایِ هیچ وقت با من رفیق

با غریبه رفیق تر ، با آشنا غریبه ترم

که من در رغبتِ بی‌ انتهایم به تنهایی‌

و در پافشاری غم انگیزم به نبودن آدم‌ها ، خوشبختم

که خوشبختم در تکثیرِ لحظه به لحظه کسی‌ در آینه

که کابوسش را تقسیم نمیکند

کسی‌ که رنجش را تقسیم نمیکند

کسی‌ که غمش را ، مثل بچه‌اش به سینه می‌‌فشارد

و گریه‌اش را با کسی‌ تقسیم نمیکند

چرا کسی‌ نمی‌‌فهمد که من خوشبختم

که آنچه دیگران گریز می‌‌نامندش

برای من ستیز است

و آنچه شبانه روزِ آنها را لبریزِ شرم می‌کند

تن‌ِ همیشه خسته ی لحظه‌هایِ مرا عریان می‌‌کند

که من همینگونه خوشبختم

با چشمانی خوابناک

با هیبتی‌ تب دار

با موهایِ سیاهِ سیاه

که شب را ملامت می‌کند

و شانه را ملامت می‌کند

که جز چشم‌هایِ همیشه مستِ مردی شراب خوار

نگاهِ ناپاکِ یک دنیا را

به جرمِ صداقتش

ملامت می‌کند

کسی‌ باید بفهمد

که من در شب‌های تاریک و سرد و طولانی خوشبختم

که من

در نهایت ظلمات

با تمامِ چیز‌هایی‌ که ندارم

با تمامِ چیز‌هایی‌ که هرگز نخواهم داشت

خوشبختم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی نیکی‌ فیروزکوهی , شعر خوشبختی , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۴ | 4:12 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

6lhy_photo_2016-02-16_15-25-07.jpg

 

رنجیده ام

دستم را در دسن لحظه ات بگذار

که آغوش این شهر افق ندارد

که خواهش بزرگیست

دلتنگ نبودن در کوچ

و آرزوی زیباییست

بازگشت


((نیکی فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , نیکی‌ فیروز کوهی , شعر عاشقانه

تاريخ : شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۴ | 15:33 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

awio_photo_2016-02-15_12-48-51.jpg

 

آخر قصه را بردار و با خودت ببر

همان یکی‌ بود و یکی‌ نبود

همان گنبد کبود

را برای من بگذار

در فکر شروعی دوباره ام

من بودم و هنوز کس دیگری نبود


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۹۴ | 12:53 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

ehzy_photo_2016-02-14_04-51-43.jpg

 

دستم را بگیری و زیر گوشم زمزمه کنی

پشتِ خواب های نا آرامِ تو

چیزی بیش از نگرانی‌ هایِ زنانه نیست

دستت را بگیرم و زیر گوشت زمزمه کنم

پشتِ نگرانی‌ هایِ زنانه ی من

مردی ایستاده

که دیوانه وار دوستش دارم ... .

من هم معتقدم که مردان از مریخ می‌ آیند و زنان از ونوس


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , نیکی‌ فیروز کوهی , شعر عاشقانه

تاريخ : پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۴ | 4:56 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

2uzp_photo_2016-02-12_04-04-39.jpg

 

به یک خواب عمیق فکر می‌‌ کنم

به جنگِ خستگی‌ با سکوت

به گریز

به تفاوتِ ماندن و تن دادن به سقوط

به درد فکر می‌‌ کنم

دردی در شقیقه ام

دردی در سینه

دردی در انگشتانِ دستم

دستی‌ که می‌‌ نویسد درد

می‌ نویسد خواب

دستی‌ که فکر می‌‌ کند

دستی‌ که فرار می‌‌ کند .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی , شعر کوتاه , شاعرانه های باد

تاريخ : سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ | 4:10 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب جديد تر مطالب قدیمی تر