درباره وب

سلام و عرض ادب و احترام

خدمت دوستان عزیز و گرامی

بنا به روز بودن وب سایت

از صفحات دیگر هم دیدن بفرمایید

با تشکر فراوان از حضورتان

آیدی  چنل من در تلگرام👇👇

mohammadshirinzadeh@

صفحه اینستاگرام بنده

mohammad.shirinzadeh

شاعر بارانی (محمد شیرین زاده)

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

تو را دوست دارم

چون بوئیدن غنچه ای

در حال باز شدن

چون رویایی شیرین

بعد از کابوس...

تو را دوست دارم

چون هر سلامی پس از بدرود...


((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

چشمانت را ببند

و دستت را

بر روی قلبم بگذار

اینبار خودش می خواهد

به تو بگوید

دوستت دارم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بیا عشق را

قمار کنیم

نترس

جز دل

چیزی بهم

نمی بازیم ...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

یک روز

به وقت عشق

ساعت هايمان را

با هم تنظیم می کنیم

و از آن پس

دیگر فرقی نمی‌کند

به کدام وقت محلی

مشغول

دوست داشتن همیم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

و این دیوانگی

خواست عشق ات بود

مرا ببخش که

بلند بلند

دوستت دارم...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

من و تو

آنقدر شبیه هم

نفس کشیده ایم

که قلب هايمان

به یک شکل

برای هم می تپند...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

مرا به خودت

محدود کن

آنقدر که

در این دنیا

جز آغوش ات

جایی نداشته باشم

برای زندگی...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

بخند

تو نمی دانی

چقدر خنده هات

بهانه می دهند

به دست هایم

برای در آغوش گرفتن ات

چقدر اشتیاق

به نفس هایم

برای بویدنت...

((محمد شیرین زاده))

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

دوست داشتن ات

اسم و رسم من است

گفته بودم؟

بمان

آنقدر که ما

تعریف همیشه باشیم...

((محمد شیرین زاده))
جستجوی وب
برچسب ها وب
شعر (1310)

 

z306383_.png

 

بیا قانونِ طبیعتِ مادرانمان را مشق نکنیم

بیا خودمان باشیم

حتی اگر با صفرهای ترسناک

تخمینمان زدند

بیا از گرگ‌ها نترسیم

بیا از تهدیدِ هیچ دستی‌

هیچ سنگی‌ نترسیم

بگذار ایجازِ ما

نقطه ی پایانی بر افسانه ی مرگِ عاشقان باشد

که عشق اگر خطاست ... ما خطاکاریم


((نیکی فیروز کوهی))

 

👇👇👇 

6cx5_10.png


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰ | 3:40 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

l418316_.jpg

 

دیوانه وار

بی‌ هیچ تسلایی می‌‌گریختم

و باز آرزو داشتم، دوستم داشته باشد

عشق بود یا جنون؟

او بود یا سایه‌ای محو از رویایی دور؟

من بودم یا روحی مبتلا

آلوده به دردِ عشق

آلوده به دلی‌ تنگ؟
 

((نیکی فیروزکوهی))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۲ اسفند ۱۳۹۹ | 2:4 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

h515050_.jpg

 

هيچكس نمی‌گويد اگر

 شب را از آدم بگيرند

و تاريكی‌ را

و معجزه‌ی‌ سكوت را

و عظمتِ بی‌انتهای‌ِ تنهايی‌ را 

از آدم بگيرند

دستِ دردهای‌ هزارساله‌ی‌

خودمان را بگيريم

به كدام جهنمی‌ ببريم..؟!


((نیکی فیروز کوهی))

 

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۹ | 21:24 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

h880913_photo_2020-03-15_09-31-34.jpg

 

گاهی خواب می‌‌بینم

که همه ی مرد‌های دنیا

در باران می‌آیند

با اسب می‌آیند

و خشمگین که می‌‌شوند

با داسی در دست می‌آیند

گندم از آفتاب می نویسد

و دستی گیسوانِ  سیاهش را درو می‌‌کند 

من در خوابهایم گریه می‌‌کنم

و دستی گیسوانِ  سیاهِ  مرا ناز می‌کند
 
کاش مردِ  گندم هرگز نمی‌‌آمد

یا اگر می‌‌آمد داس نداشت

یا دست نداشت

 یا اگر دست داشت ، نوازش را هم به یاد داشت

گندم گریه نکن! !

خواب دیده‌ام مردی با دست‌های مهربان می‌‌آید


((نیکی فیروزکوهی))

 

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹ | 14:16 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

k485195_13095828_595835333910141_5106671236877367953_n.jpg

 

سرخوشی بی‌ دریغی ‌ست

خندیدن

دیوانه وار خندیدن

که در خوابِ مه‌ آلودِ هیچ قلّه‌ای نمی‌گنجد

سنگ چه اندازه، سرشار است از زندگی‌


((نیکی فیروزکوهی))

 

t.me/sherebarankhordee


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹ | 14:9 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

روزی به دیدارم خواهی‌ آمد که دیگر نمی‌‌شناسمت

من با پیراهنی ساده

آشفته حال

خیره به خالی‌ دنیا

با خودم غریبه

با دیگران غریبه تر

جایی‌ نشسته‌ام که نمیدانم کجاست

تو چون همیشه با وقار

با تردید نگاهم می‌‌کنی‌

شاخه گلی‌ روی زانوانم میگذاری

سری تکان می‌‌دهی‌

و می‌‌روی ...

من ...

خیره به خالی‌ دنیا

به ناگهان، رفتنت را می‌‌شناسم


((نيكى فيروزكوهي))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹ | 14:13 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

رنجیده ام 

دستم را در دستِ لحظه ات بگذار

که آغوشِ این شهر  افق ندارد

که خواهش بزرگی‌ ‌ست 

دلتنگ نبودن در کوچ 

و  آرزو یِ زیبائی ست 

باز گشت 


((نيكى فيروزكوهى))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹ | 14:1 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

حالت چطور است محبوبم؟ 
هر بار می پرسم جواب می دهی خوبِ خوب. هر بار که می پرسی جواب می دهم خوبِ خوب!

اما دوست دارم بدانم حال تو هم بالا و پایین دارد؟ روزهایی که بهتری، آرامتری؟ و روزهایی که از زهر مار هم تلخ تری؟ روزهایی که عقلت بر احساست آنچنان غلبه کرده که با اطمینان خاطر به خودت می گویی این درست ترین کار ممکن بود؟ و روزهایی که از شدت دلتنگی نمی دانی با خود بیقرار و ناچارت چه کنی؟
من روزهایی دارم که با خودم فکر می کنم بی خبری یعنی خوش خبری. که همین که کسی سراغی از من نمی گیرد، که همین که اصلا عین خیال تو هم نیست که باید خبری از من بگیری، همین تنهایی و بی کس بودن برایم آرامش بخش است. مثل یک آدم مسخ در خانه و محل کارم راه می روم و فکر می کنم، شاید هم فکر نمی کنم ولی اینطور به نظرم می رسد که زندگی همین است ... همین بی وزنی مطلق .... و روزهایی دارم که اگر همین عقل و منطق نصفه نیمه ام نبود و اگر آدمهای مهم دیگری در زندگی ام نبودند که دوستشان دارم و دوستم دارند و اگر نسبت به عاطفه و دوست داشتن همین آدمهای مهم زندگی ام احساس مسوولیت نمی کردم، فقط خدا می داند چه اتفاقاتی برای من یا تو رقم می خورد. ... .

 

((نیکی فیروزکوهی))


برچسب ها: اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب , شعر عاشقانه , نیکی‌ فیروزکوهی

تاريخ : یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۹ | 13:57 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

فاضل نظری ⚫

 

می خندی 

و من متقاعد می شوم

جهان در فنجانی قهوه

کنار کسی که دوستش داری، خلاصه می شود


((نیکی فیروزکوهی ))


برچسب ها: اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر ناب , شعر عاشقانه , نیکی‌ فیروزکوهی

تاريخ : جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸ | 16:8 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

درد ناک تر از همه این است

که هر چیزی

هر چیزی

تو را به یاد من می‌ آورد

و تلخ ترینشان ، بیشتر

 

((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷ | 10:17 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

‏‎به كوه

‏‎به دشت

‏‎به بيايان ‏‎به باغ همسايه ‏‎به هر كجا قدم گذاشتم

‏‎يكى داشت

‏‎به عشق كسي ، چيزي، جايي، ارزويي سبزه ها را گره مى زد

‏‎خداي من!!!

‏‎آدمها پر شده اند از گم كرده ها

‏‎كدام سيزده قرار است روزگار خالي ما بدر شود؟


((‏‎نيكى فيروزكوهي))

 


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷ | 16:30 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

pypr_17862399_1399293040138576_7743620127019910896_n.jpg

 

و اگر می‌‌نویسم

دوست دارم بدانی

در خلا دنیایِ بی‌ جاذبه از نبودنت

عجیب معلقم

می‌چرخم

و می‌‌چرخم

و می‌چرخم

و در چشم‌های ناباورِ یک سرگردانِ دلتنگ

کسی‌ رامی بینم

شبیهِ خودم

که هنوز عاشقِ کسی‌ ‌ست شبیهِ تو

وجودی سایه وار

و حضوری کمرنگ

حضوری بسیار بسیار کمرنگ

که نوشتن برایش

منصرف می‌کند مرا

از مرگ

و نبودن .....


((نیکی‌ فيروزكوهى))

 

6cx5_10.png


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۶ | 14:11 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

 

روز ها

هفته ها

سالهاست که نیستی‌

و من هنوز فکر می‌‌کنم

هنوز دیر نیست

 

((نیکی‌ فیروزکوهی))

 


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵ | 5:5 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

Y9ZpZ

 

مرد‌هایِ زیادی

با خیالِ من خوابیده اند

با چشم بسته

مرا سر تا به ناخن

عریان دیده اند

گیسوانِ سیاهم را ناز کرده اند

نازم کشیده اند

خواب دیده اند

خواب دیده اند

شب‌های زیادی به دنیا پشت کرده ام

سیگار کشیده ام

کنارِ بغض‌هایم درد کشیده ام

برایِ آغوشی که نیست آه کشیده ام

یکی‌ از این شب‌ها تو می‌آیی

خواب دیده ام

خواب دیده ام


((نیکی‌ فیروزکوهی))

 

roKZ2


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۷ دی ۱۳۹۵ | 4:35 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

yScBO

 

روزی به دیدارم خواهی‌ آمد که دیگر نمی‌‌شناسمت

من با پیراهنی ساده

آشفته حال

خیره به خالی‌ دنیا

با خودم غریبه

با دیگران غریبه تر

جایی‌ نشسته‌ام که نمیدانم کجاست

تو چون همیشه با وقار

با تردید نگاهم می‌‌کنی‌

حالم را می‌‌پرسی‌

حالم را؟؟ پس از اینهمه سال ؟؟

شاخه گلی‌ روی زانوانم میگذاری

سری تکان می‌‌دهی‌

و می‌‌روی ...

من ...

خیره به خالی‌ دنیا

به ناگهان، رفتنت را می‌‌شناسم .


((نیکی‌ فیروزکوهی))

 

roKZ2


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵ | 15:59 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

از تاریخِ عکس هامان بیرون بیا

پای آغوشِ من در میا‌‌ن است

شعری

نوازشی

یک استکان چای

یا هر چیزی

هر چیزی که پنجره‌های بسته را باز کند

هر چیز که خاطره ی عشق را

در گوشه گوشه‌ ی خانه زنده کند

دل باران می‌‌خواهد

و شانه‌های پر اعتماد

از تاریخِ عکس هامان بیرون بیا

تا بهارِ آینده این دل زنده نیست

همه می‌‌دانند

بی‌ عشق

نبضِ شاعر، کند می‌‌زند .


((نیکی‌ فیروزکوهی))

 

KDRj1


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ | 4:54 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

QKfvi

 

نازنینم !

از تو دور .... از خانه دور ... از خودم دورم

دلم تنگ است

برای خانه پدری

برای گلدان‌های شمعدانی کنار حوض

برای بوی زعفران شله زرد‌های نذری

برای باغبان پیر که پشت درخت بید یواشکی سیگار می‌کشید

برای قرمزی و شیرینی‌ یک قاچ هندوانه

برای خواب روی پشت بام, یک شب پر ستاره

برای پریدن از روی جوب

برای ایستادن در صف نانوایی

برای خوردن یک استکان کمر باریک چایی

برای قند پهلویش

برای پنیر و گردویش

برای بوی نمناک خاک کوچه پس کوچه

برایِ هیاهویِ بچه‌ها پشت دیوار هر خونه

خانه پدری یک بهانه بود

دلم برای کودکی‌هایم

دلم برای نیمه ی گم شده ام

دلم برای خودم تنگ شده است

دلم بی‌ نهایت ، بی‌ نهایت برای تو تنگ شده است

کجایی‌ تو ؟؟


((نيكى فيروزكوهي))

 

KDRj1


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ | 4:51 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

CPvtJ

 

رودخانه ها

از خیانتِ نفس گیرِ کدام دریا

به بسترِ حقیرِ خانه ی ما گریخته اند؟

کدام دستِ بی‌ شرم

پرهیز را از دست‌های تو ربوده است

در این لحظه‌های شوم

که عشق در سینه ات

آرام آرام می‌‌میرد

روحِ کدامیک از ما برهنه می‌‌شود

کدامینِ ما

بینِ ماندن و رفتن و بخشیدن

سکوت

در هیاهوی جهنم را می‌‌گزیند .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵ | 13:56 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

PFGQW

 

چیزی در تو عجیب است

شب‌های حزن انگیز کویر را دوست داری

به عشق یک ستاره

صاعقه را

برای باورت به ابر

برگ را

به عزتِ خاطره ی پائیز از بهار

من را

به خاطرِ عطرِ موهای پریشانم

که آنچنان عجیب در هوای تو می‌‌پیچد

که کویر را عاشقِ ستاره می‌‌کنی‌

باران را مهمان ابر

و برگ را سهمِ دسته گلی‌ در دست‌های من .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵ | 13:54 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

... آرزویم این است

که این شهریور جورِ دیگری بیاید

آسمان نه مثل هر سال ،امسال جورِ دیگری آبی

آفتاب بر بام خانه هامان جورِ دیگری بتابد

ابر‌ی اگر بارانیست ، جورِ دیگری ببارد

روزگار جورِ دیگری با ما

آدم‌ها جورِ دیگری باهم

زندگی‌‌ها جورِ دیگری باشند

آرزویم این است

یک روز حالِ من جورِ دیگری باشد

به سراغت بیایم

جورِ دیگری نگاهم کنی‌

جراتی داشته باشم

جورِ دیگری بگویم

" دوستت دارم "


((نيكى فيروزكوهي))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵ | 6:47 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

با من مدارا کن

بگذار دلهره ی جدایی را

در حافظه ی هیچ عاشقی شکوفا نکنیم


((نيكى فيروزكوهي))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵ | 6:45 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

P66Vd

 

زنی‌ با موهای سیاه

با بارانی سیاه

با شال گردنی سیاه

با کاغذی در مشت

رویش نوشته

" تو بهانه شعر‌های منی"

زنی‌ که دل به بارانی خیابان‌ها میدهد

میرود

میرود

میرود

و زیر لب می‌خواند

" دعا کن بر نگردم "

زنی شبیهِ من


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ | 3:52 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

kMPRE

 

مجادله ی عجیبی‌ است میا‌‌ن من و حضورِ مبهمی

که در شقیقه هایم

در بند بند انگشتانم

یا پشتِ چشم‌هایم خانه کرده

به هر پهلو که می‌‌چرخم

کابوسِ یک زن خودش را به خوابِ من می‌‌زند

در کشاکشِ کدام دلخوشی اسیر شده‌ام ...

هنوز نمی‌‌دانم .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۵ | 4:39 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

hEsBm

 

زن زیبائی نیستم

موهایی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم می‌‌آید

و نه شب را به یادت می‌‌آورد

نه ابریشم

نه سکوتِ شاعرانه

نه حتی خیال یک خوابِ آرام

پوستِ گندمی دارم

که نه به گندم میماند

نه کویر

و چشم هایی‌

که گاهی‌ سیاه میزند

گاهی‌ قهوه ای

و گاه که به یاد مادرم می‌‌افتم عسلی میشوند و کمی‌ خیس

دست‌هایم .... دست هایم

دست هایم مهربانند

و هر از گاهی‌

برایِ تو

به یادِ تو

به عشقِ تو

شعر می‌‌نویسند

مرا همینطور ساده دوست داشته باش

با موهایی که نوازش میخواهند

و دست‌های که نوازشت می‌‌کنند

و چشم‌هایی‌ که

به شرقیِ صورتِ من می‌آیند


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵ | 3:46 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

o1SCk

 

به مردی که دیر به خانه می‌‌ آید

در آغوشم نمی‌‌گیرد

نوازشم نمی‌‌کند

شعری نمی‌‌گوید

شعری نمی‌‌خواند

مرا نمی‌بیند

مرا نمی‌‌خواهد

به مردی که دیگر مثلِ قبل دوستم ندارد

بگوئید

با وعده‌های سالیانِ پیشِ ما چه کرده است .


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۵ | 13:59 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

6PqN6

 

تو می‌ رفتی ..

جاده می‌‌ رفت

باد می‌ برد

گیسوانت می‌ وزید

من ایستاده بودم

به اصرارِ احتمالِ یک اشتباه, در لحظه ی آخر ایستاده بودم

تو دور می‌‌ شدی

بی‌ هیچ سؤ تفاهمی

و من ...

چنان ناقوسی بی‌ تاب

در خودم زنگ میزدم

تو دور می شدی

من دچار خوف

از انزواخانه ی تاریکم می‌‌ دیدم

چهار مرد چهار گوشهِ مرا گرفته اند

... با خود می برند

آه نازنینم ....

ناقوس ها

در من زنگ می‌ خوردند

و تو دور می‌‌ شدی


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵ | 17:25 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

X2ZZi

 

عقربه ی بزرگ ساعت

در آغوشِ من آرمیده است

می‌ رود

لحظه‌ ای دیگر

می‌ روی

لحظه‌ ای دیگر

آغوشی بی‌ فرصت

بوسه‌ ای سرسری

دستی‌ تکان داده و نداده

می روی و نمیدانی

دنیای دقیقه ها

دنیای فاصله هاست

دور می‌‌ شوی

و عقربه ی کوچک ساعتِ من

به کندی

خواب می‌‌ رود

به سردی

خاموش می‌‌ شود


((نیکی‌ فیروزكوهي))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : دوشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 4:26 | نویسنده : محمد شیرین زاده |

 

HF2N3

 

دنیای این خانه

پر شده از عکس‌های تو

در کافه‌های شلوغ شهر

با دوستانی که شادند و می‌‌خندند

در میدان‌های پر گل

کنارِ ابهتِ یک مجسمه

لحظه ی پر صلابتِ غروبِ خورشید

گیسوانت رها در باد

خیره به عمقِ نارنجی آسمان

دست در دستِ کسانی‌ که حتی نگاهشان

پر از دوست داشتن است

هر جا که هوس تلنگری زده

از خودت یادگاری گذشته ای

یکبار هم که شده به یادِ من عکسی‌ بگیر

روی یک نیمکتِ خالی‌ عصرِ یک روزِ تعطیل

یا کنارِ دری که هی‌ باز و بست می‌‌شود

تا زنی‌ سراسیمه به کوچه سر بکشد

یا در خالی‌ِ یک ایستگاه

کنارِ مردی که نمی‌‌داند

تعبیرِ دلتنگی‌ از وزنِ شانه‌هایش چیست

یا کنار هراسِ کودکی

که تسلیم ازدحامِ آدم ها

باید اعتراف کند گم شده است

فرقی‌ نمیکند کجا

هر جا که حسِ مجهولی از نبودن داشت

به یادِ من باش

یادت باشد

خاطره

تصویر لحظه است

چه با هم

چه بی‌ هم


((نیکی‌ فیروزکوهی))


برچسب ها: نیکی‌ فیروزکوهی , اشعار نیکی‌ فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر ناب

تاريخ : یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ | 4:11 | نویسنده : محمد شیرین زاده |
مطالب قدیمی تر