یکی از داربست
دارش را فهمیده
یکی سختی اش
به زغال سنگ های معدنی رسیده
روسیاهی اش به ما
یکی هم، که بارها
زیر سنگینی بارها خم شد
عاقبت شکست
.
.
.
"احتیاط کنید!
کارگران
مشغول مردن اند!
((محسن حسینخانی))
👇👇👇
برچسب ها: محسن حسینخانی , اشعار محسن حسینخانی , شعر کوتاه , شعر کارگر
اگر ترکم کنی
بدبخت می شوم
مثل کارگری که از کار اخراج شده باشد
((سابیر هاکا))
برچسب ها: سابیر هاکا , شعر کارگر , اشعار سابیر هاکا , شعر کوتاه
همیشه برای فرار کردن از کار
تا جایی که می توانم
خودم را زخمی می کنم
یا به توالت می روم
وهمیشه برای فرار از احساس نکردن غربت
بعد از پایان کار
بر آسمان خراش ها می نشینم
و نگاه می کنم
که چگونه شب آرام،آرام از دودکش ها بیرون می آید
((سابیر هاکا))
برچسب ها: سابیر هاکا , شعر کارگر , اشعار سابیر هاکا , شعر کوتاه
تنهایی آرام و بی صدا در روح ات رخنه می کند
بی آنکه کسی ببیند
کسی بفهمد
حتی خود آنکسی که به تنهایی ات کشانده است.
((سابیر هاکا))
برچسب ها: سابیر هاکا , شعر کارگر , اشعار سابیر هاکا , شعر کوتاه
تو داری برج می سازی، و من با مزد ناچیزم؛
به زحمت تا سه روز اول یک برج می سازم!
((امیر باقری))
برچسب ها: امیر باقری , اشعار امیر باقری , شعر کارگر , شعرکده
دردی بزرگ در گلو دارم
به سنگینی غلتکی که می کوبد آسفالت را
غلت می خورد
مثل غلتیدن ات در خواب
آرام بخواب
کارگرها مشغول کارند بر اسکلت های تن ات
من کارگرها هستم
((سابیر هاکا))
برچسب ها: سابیر هاکا , شعر کارگر , اشعار سابیر هاکا , شعر کوتاه
شب به شب
تنی خسته را از لباسی خاکی میکشد بیرون
می خواباندش بر زمینی سرد و سخت
و روحش را میفرستد به رویا
بی دغدغه ی فردا و فرداها
بی خیال خالی جیبش
بی تعهد به سفرهای که خوابِ نان میبیند
روحش را میفرستد به یک تابستانِ طولانی
بهانه نمیدهد
به دست مردی که روی دردِ استخوانش خوابیده
و فکر میکند
این خانه تاریک ... خانه ی من است ؟؟
این خمیده شبح ... سایه ی من؟؟
روزِ جهانی کارگر بر زنان و مردانِ زحمت کشِ ایران زمین گرامی باد
((نیکی فیروزکوهی))
برچسب ها: نیکی فیروزکوهی , اشعار نیکی فیروزکوهی , شعر کوتاه , شعر کارگر
کارگری شغل شرافتمندانه ای است
انسان نان بازوهایش را میخورد
هرچند خیلی وقتها
گرسنه ماندهام
دروغ و ناسزا شنیدهام
بیکار بودهام
اما هرگز حاضر نیستم
در ساختمانی کار کنم که قرار است
روزی بر سر در آن بنویسند:
زندان مرکزی .
((سابیر هاکا))
برچسب ها: سابیر هاکا , اشعار سابیر هاکا , شعر کارگر , شعر کوتاه
تا به حال
افتادن شاه توت را ديده اي ؟
كه چگونه سرخي اش را
با خاک قسمت مي كند !
هيچ چيز مثل افتادن درد آور نيست ،
من كارگر هاي زيادي را ديدم
از ساختمان كه مي افتادند
شاه توت مي شدند !
((سابیر هاکا))
برچسب ها: سابیر هاکا , اشعار سابیر هاکا , شعر کارگر , شعر کوتاه
.: Weblog Themes By Pichak :.