با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز ،
مثل وقتی که ابر
صرف شُستنِ یک سنگ میکند ،
مثل وقتی که صرف همین شعر میشود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان ...
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
میدانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است ..!
((غلامرضا بروسان))
-
کانال یوتیوب شعر های باران خورده
برچسب ها: غلامرضا بروسان , کانال غلامرضا بروسان , کانال شعر , کانال ادبی در یوتیوب
ما گریه کردیم
و شاخهی نزدیک دستمان را شکستیم
و گریه کردیم
ما فقط گریه کردیم، نمردیم.
((غلامرضا بروسان))
👇👇👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
لبخندش حدودِ ساعت نه را نشان میداد
حرف که میزد
آسمان آبی میشد
آنقدر که دست آدمی رنگ میگرفت
((رضا بروسان ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
برای تو چه بگویم؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤگینم
ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ...؟
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
من بچه بودم
نه حرکتی
نه دلهرهای
نه رویایی
من فقط بلد بودم
کوچک باشم
و در آوازهای مادرم پنهان بشوم.
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
با اين آتشی كه به پا كردهام
از ميان من
ای كاش
رودخانهای می گذشت!
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
آه آزادی، آزادی
عمر تنها بر تن میگذرد
و پوست را تغییر میدهد
تو نمیآیی
و قلبها بیدلیل جوان میمانند
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
چشمهای تو مهربان بودند
دهانت مهربان بود
و گنجشکها واقعاً میآمدند
از گوشهی لبت آب میخوردند.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
عشق با سر مدارا می کند
و دل را
از پا در می آورد.
دلم
پرتقال خونی وسط میدان جنگ
گردوی نارسی که دست را سیاه می کند
شاخه ای که پرندگان را رنج می دهد
دلم
باران دیوانه در پناه دو کوه.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
دستم ،در انديشه دست تو
از هوش میرود ...
((غلامرضا بروسان ))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد
چشم هایم را می بندم
و دهانم را از رؤیا پرمیکنم
به پشت خوابیده ام
و قلبم
سرم را تکان می دهد.
نگاه کن!
این شاخه درست دیوانگی های مرا دارد.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر عاشقانه , اشعار غلامرضا بروسان
گيسو پريشان شد مبارک باد ليلا
دارد حراجم میکند اين باد ليلا
تکرار میکردم ترا، تکرار، تکرار
قلبم اگر از پا نمیافتاد ليلا
ای کاش میشد شانههايت را بميرم
پيشانیام بوی ترا میداد ليلا
پيراهنت را میتکانی در مسيرم
فانوسهايت پرتقالی باد ليلا!
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر لیلا دختر غلامرضا بروسان , شعر ناب
سالهاست خاک را کنار میزنم
تا آفتاب به صورتم بتابد
برویم وگل دهم
من مرده ای هستم که
به امیدی مرا دفن کرده اند....
((الهام اسلامی))
برچسب ها: الهام اسلامی , غلامرضا بروسان , اشعار الهام اسلامی , شعر کوتاه
در آب ها دری باز شد
و مهربان ترین بادها
از لالهی گوش تو گذشتند
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , نقاشی زیبا
با یک دست تو را لمس می کنم.
و با دست دیگرم
به تو می اندیشم.
عزیزم!
در پی تو
دستم آنقدر بزرگ می شود
که از مرز می گذرد...
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , کانال اشعار غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر ناب
اگر لازم باشد زنانه فکر میکنم
و از سوراخ ریز سوزنی هم
عبور خواهم کرد
آنقدر می بوسمت
تا دهانم را با دهانت
اشتباه بگیرند ...
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر ناب , شعر بوسه
تو می آیی
با دامنی که در طوفان تاثیر می گذارد
و من جوی آبی می شوم
که از کنار تو بگذرم...
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر ناب
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته ی کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند
تو را دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید
تو نیستی
و هنوز مورچه ها شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده می شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود
و من گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر ناب
با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند.
مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
می دانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر ناب
می خواهم
گوش باد را بگیرم
که این همه دور موهایت نپیچد
و با زندگی ام بازی نکند!
تو هم کاری بکن
مثلا دکمه پیراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع کن
و فکر کن پیاده رو خیس است.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر ناب
بی تو
خودم را بیابان غریبی احساس میکنم
که باد را به وحشت میاندازد
جویبار نازکی
که تنها یک پنجم ماه را دیده است
زیباترین درختان کاج را حتا
زنان غمگینی احساس میکنم
که بر گوری گمنام مویه میکنند
آه
غربت با من همان کار را میکند
که موریانه با سقف
که ماه با کتان
که سکته قلبی با ناظم حکمت
گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم
که مرگ در آن رخ میدهد
پیراهنم بی تو آه
سرم بی تو آه
دستم بی تو آه
دستم در اندیشۀ دست تو از هوش میرود
ساعت ده است
و عقربهها با دو انگشت هفتی را نشان میدهند
که به سمت چپ قلب فرو میافتد.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , دلنوشته عاشقانه , شعر ناب
بگو چکار کنم؟
با فلفلی که طعم فراق می دهد
با دردی که فصل را نمی شناسد
با خونی که بند نمی آید
بگو چکار کنم؟
وقتی شادی به دم بادبادکی بند است
و غم چو سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دلم شاخه شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر ناب
اگر تو بخواهی
مورچه ای را از خانه اش دور می کنم
و گرسنگی را به دنیا برمی گردانم
دستم را تا آرنج در دهانم فرو می برم
و خودم را
چون پیراهنی پشت رو می کنم.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر کوتاه عاشقانه
نامت از ساق هایم شروع می شود
از دلم عبور می کند
و دهانم را به آتش می کشد
چطور می تواند مرگ تنها از تو گودالی را پر کند.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , شاعرانه غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , اشعار غلامرضا بروسان
تو نیستی و هنوز مورچهها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده میشود
عزیزم
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر میگیرد
از ریل خارج نمیشود.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شعر قطار
ساده زندگی کردم
اما مرگم مشکوک به نظر خواهد رسید
پیدایم می کنید
با ناخن هایم، با موهایم و استخوان دلم
که گودالی تاریک را روشن کرده است.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , شعر کوتاه , شاعرانه ناب , شعر ناب
تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر.
به تو فکر میکنم
در چشمهای بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر میکنم
و هر روز
به تعداد تمام دندانهایم سیگار میکشم.
ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس میکنیم.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر بنفشه , شعر کوتاه
دوست داشتنت
پیراهن نازکی ست
که آرام از روی بند
بر میدارم.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر ناب , شعر کوتاه
مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.