
ما گریه کردیم
و شاخهی نزدیک دستمان را شکستیم
و گریه کردیم
ما فقط گریه کردیم، نمردیم.
((غلامرضا بروسان))
👇👇👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

اگربگویم
کلماتی قرمز در ورق های خاک به شکوه اند ،
چه می گویی ؟
و دستهایی هنوز در کار کندن نهال های نورس اند ؟
یا جوهری از خون روباهان
در خطوط پرونده ی دل !!
جایش نیست بگویم
از فکرهایی که خوابشان بر بالشی از پرندگان محروم است
همین غروب صداهایی شنیدم به تاریک خفاش ها
آی چه خوب می شد
کلمات مثل پولک های داغ
در زبان های کاذب فرو می رفت
باز که جوهر قلم ات عصبی شد !!
ببین من می بینم مارهای سرخ پیچان را ،
در گردباد سیاه
عجب !!
((تقی خاوری))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: تقی خاوری , اشعار تقی خاوری , شعر خون , شعر مشهد

لبخندش حدودِ ساعت نه را نشان میداد
حرف که میزد
آسمان آبی میشد
آنقدر که دست آدمی رنگ میگرفت
((رضا بروسان ))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

برای تو چه بگویم؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤگینم
ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ...؟
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

من بچه بودم
نه حرکتی
نه دلهرهای
نه رویایی
من فقط بلد بودم
کوچک باشم
و در آوازهای مادرم پنهان بشوم.
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

با اين آتشی كه به پا كردهام
از ميان من
ای كاش
رودخانهای می گذشت!
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

آه آزادی، آزادی
عمر تنها بر تن میگذرد
و پوست را تغییر میدهد
تو نمیآیی
و قلبها بیدلیل جوان میمانند
((غلامرضا بروسان))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

چشمهای تو مهربان بودند
دهانت مهربان بود
و گنجشکها واقعاً میآمدند
از گوشهی لبت آب میخوردند.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

عشق با سر مدارا می کند
و دل را
از پا در می آورد.
دلم
پرتقال خونی وسط میدان جنگ
گردوی نارسی که دست را سیاه می کند
شاخه ای که پرندگان را رنج می دهد
دلم
باران دیوانه در پناه دو کوه.
((غلامرضا بروسان))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

دستم ،در انديشه دست تو
از هوش میرود ...
((غلامرضا بروسان ))
برچسب ها: غلامرضا بروسان , اشعار غلامرضا بروسان , شعر مشهد , شاعران مشهد

کوچه های دنیا
چه کوتاهند
دلم برای دویدن
با فرفره ای در دست و
تیله ای در مشت
در کوچه های بلند مشهد
لک زده است
((واهه آرمن))
برچسب ها: واهه آرمن , اشعار واهه آرمن , شاعرانه واهه آرمن , کوچه های مشهد
.: Weblog Themes By Pichak :.

























