هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به در شد مثل کره توسن
نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودهست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز میبینم و دریا نه پدید است کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , غزلسرا
-
خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش
نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست
که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
عدیم را که تمنای بوستان باشد
ضرورت است تحمل ز بوستانبانش
وصال جان جهان یافتن حرامش باد
که التفات بود بر جهان و بر جانش
ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت
کمینه آن که بمیریم در بیابانش
اگر چه ناقص و نادانم این قدر دانم
که آبگینه من نیست مرد سندانش
ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز
کنند چون نکنند احتمال هجرانش
گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا
جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش
حریف را که غم جان خویشتن باشد
هنوز لاف دروغ است عشق جانانش
حکیم را که دل از دست رفت و پای از جای
سر صلاح توقع مدار و سامانش
گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق
نه ممکن است چو سعدی هزاردستانش
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , غزلسرا , شعر و عکس
عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
بی تماشاگه رویش به تماشا نرویم
بوستان خانه عیش است و چمن کوی نشاط
تا مهیا نبود عیش مهنا نرویم
دیگران با همه کس دست در آغوش کنند
ما که بر سفره خاصیم به یغما نرویم
نتوان رفت مگر در نظر یار عزیز
ور تحمل نکند زحمت ما تا نرویم
گر به خواری ز در خویش براند ما را
به امیدش بنشینیم و به درها نرویم
گر به شمشیر احبا تن ما پاره کنند
به تظلم به در خانه اعدا نرویم
پای گو بر سر و بر دیده ما نه چو بساط
که اگر نقش بساطت برود ما نرویم
به درشتی و جفا روی مگردان از ما
که به کشتن برویم از نظرت یا نرویم
سعدیا شرط وفاداری لیلی آن است
که اگر مجنون گویند به سودا نرویم
-
((سعدی))
-
👇👇👇
instagram.com/mohammad.shirinzadeh/
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , غزلسرا , غزلیات عاشقانه
من چون تو به دلبری ندیدم
گلبرگ چنین طری ندیدم
مانند تو آدمی در آفاق
ممکن نبود پری ندیدم
وین بوالعجبی و چشم بندی
در صنعت سامری ندیدم
با روی تو ماه آسمان را
امکان برابری ندیدم
لعلی چو لب شکرفشانت
در کلبه جوهری ندیدم
چون در دو رسته دهانت
نظم سخن دری ندیدم
مه را که خرد که من به کرات
مه دیدم و مشتری ندیدم
وین پرده راز پارسایان
چندان که تو میدری ندیدم
دیدم همه دلبران آفاق
چون تو به دلاوری ندیدم
جوری که تو میکنی در اسلام
در ملت کافری ندیدم
سعدی غم عشق خوبرویان
چندان که تو میخوری ندیدم
دیدم همه صوفیان آفاق
مثل تو قلندری ندیدم
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , غزلسرا , غزلیات عاشقانه
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم، خود هیچ نمیمانم.
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , تک بیت زیبا , شعر ناب , شعر کوتاه
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری؟
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , تک بیت زیبا , شعر ناب , شعر کوتاه
تو در آینه نگه کن که چه دل بری ولیکن
تو که خویشتن ببینی نظرت به ما نباشد
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر کوتاه , شعرکده
غلام دولت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم
((سعدى))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
رنجور عشق به نشود جز به بوی یار
ور رفتنیست جان ندهد جز به نام دوست
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , شعر شیدایی , شعر لب شیرین , شعر عاشقانه
گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
ور بدانم به در مرگ که حشرم با توست
از لحد رقص کنان تا به قیامت بروم ...
((سعدی))
👇👇👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
هزار جان به ارادت تو را همیجویند
تو سنگدل به لطافت دلی نمیجویی
((سعدی))
https://t.me/mohammadshirinzadeh
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
چشم عادت کرده با دیدار دوست
حیف باشد بعد از او بر دیگری
((سعدی))
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , گروه شعر در تلگرام
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی.
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم.
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی.
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , درسا فراهانی , شعر خوانی درسا فراهانی , شعر چنین خوب
هزار چاره بکردم که همعنان تو گردم
تو پهلوان تر از آنی که در کمند من افتی
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
ای مسلمانان به فریادم رسید
کان فلانی بیوفایی میکند
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
کاش که در قیامتش، بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بود، من بکشم غرامتش
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود
هنوز مهرِ تو باشد در استخوان ای دوست!
((سعدى))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
نــه بی او میتـوان بودن
نــه با او میتـوان گفـتن...
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعرکده , شاعرانه
مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت
که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعرکده , شاعرانه
خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش...
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
لعل است یا لبانت؟
قند است یا دهانت؟
تا در برت نگیرم
نیکم یقین نباشد..
((سعدى))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر عشق , تصاویر عاشقانه
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟
آن وقت که کَس نباشد الا من و تو
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعرکوتاه , شاعرانه
- سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
+ ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را
((سعدی))
گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇
برچسب ها: سعدی , اشعار سعدی , شعر , شاعرانه
مطالب جديد تر | مطالب قدیمی تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.