شعر های باران خورده ....

شاعران اینگونه اند

دلتنگ که می شوند

جز چند خط شعر

و چند هزار غصه

پناهی ندارند که ببارند ...

((کیمیا جافریان))

رفتنم ...

قویترین مُسکنی بود

که میتوانست ،

بهانه هایت را بخواباند

((کیمیا جافریان))

دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟

آن وقت که کَس نباشد الا من و تو

((سعدی))

گروه شعر های باران خورده در تلگرام👇

t.me/sherebarankhordee

محبوبم !!!

از روزی که مهربانی ات را

در قلبم جا گذاشته ای

کسی جز خودت

ضربان دوست داشتنم را

نمی شنود .

((کیمیا جافریان))

من از عشق میترسم

از شاخه های گل سرخ،

نامه های عاشقانه

و قلب های کوچکی

که روی هر هدیه به چشم می خورند

من دیده ام

جسد دخترکی

که بر دوش موج ها میرفت

تا عشق را

فریاد بزند...

((سحر مهدی پور))

در پریشانیِ دل

موی تو بی تقصیر نیست

قایق بی سرنشین را

موج هر سو می برد...!

((سید رضا هاشمی))

عمری هوای چشم تورا می‌کشم نفس

افسوس،چشم تو ،هوا خواه دیگریست

((راشین فروزان))

از این همه پریشانی

دلگیر که نه!

خسته‌ام...

پریشانی تنها به موهای تو می‌آید...

نه قلب من...

((فاطمه خرازی))

میترسم از مرگ

اگر بخواهد تو را از من دریغ کند...

آفتاب را از من دریغ کند...

و به جای آن

یک مشت مورچه به من بدهد

که هربار

دستم را برای دوستی با آن ها دراز میکنم

یکی از انگشت هایم کم شده باشد... .

((ستاره ربیعی))

بیخود نیست

هر قدر دستم را

سوی ماه دراز می کنم

سرد می شوی

کسی در قلبت گریه می کند

و پیراهنت آب رفته ..

کاش برگردیم

و پتوی گرم تری روی گذشته یمان بکشیم

((ونوس رستمی))

رفتی و هر قدمت یک دهه قدمت آورد

این همان مرد جوان است اگر بشناسی...

((کاظم ذبیحی نژاد))

نه این برگ های زرد

نه باران و خیابان

نه حتی سردی هوا

نام این فصل پاییز نیست!!!

تا تو چترت را برنداری

((احسان قربانیان))

تا شما خانه تان سمت شمال ده ماست

قبله ي دهكدمان سمت شمال است عزيز

((صادق فغاني))

تو از ایّوب می گویی که

صبرش ‌آن چنان بودَست

پُر از بی‌تابیَم امّا

تو از من تاب می خواهی

کنارت هستم و عاشق،

نفسهایم همه اُمّید

مرا رفته، مرا مُرده،

مرا در قاب می خواهی؟

((محمد صادق زمانی))

همچنان که تاریکی

از نور می گریزد

دور خواهم شد

آنچنان که سایه ام

از سر تمام دیوارها کم شود

آنچنان دور

که کسی جز مرگ سراغم را نگیرد.

((شهریار شفیعی))

صبحی که با سلام تو آغاز می شود

صد پنجره به باغ غزل باز می شود

((فرشته خدابنده))

تو را اسان بدست نیاورده ام

تو هزارن زنی

هزاران بوسه ای

هزاران نگاه فلج شده ای

عطر تمام زنان شهری که بی تفاوت

از کنارم گذشتند

هزاران شعر عاشقانه ی گمنامی

اشتیاق بر خواستن از خواب صبحگاهی برای قرار عاشقانه ای

تو را اسان بدست نیاورده ام

اندوه صدای منی

سکوت منی

فریاد منی

دلتنگی منی

تو را اسان به دست نیاورده ام

در هر چیز ردپایی از تو هست

تو تنها یک زن نیستی

((رضا دستجردی))

باده ده ،

باده خواهمان کردي

که حرامست

با تو هشياري

((مولانا))