.jpg)
هيچ چيزي از تو نمي خواستم
عشق من
فقط ميخواستم
در امتداد نسيم
گذشته را به انبوه گيسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههاي نارنجي
که هنگام راه رفتن
ستارههاي واژگانم
برايت راه شيري بسازند
ميخواستم سر هر پيچ
يک شعر بکارم
بزني به موهات
که وقتي برابر آينه ميايستي
هيچ چيزي
جز دستهاي من
بر سينهات دل دل نکند
ميخواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برايت بجنگم
بخاطرت زخمي شوم
و مغرور پاي تو بايستم
بر ستون يادبود شهر
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عاشقانه عباس معروفي
تو ليلي نيستي
من اما
مجنون حرف هات مي شوم
ديوانه ي دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شيرين نيستي
ولي من
صخره هاي شب را
آنقدر مي تراشم
تا خورشيدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندي
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شعر های عباس معروفي , شاعر عباس معروفي , شعر گرافی
اگر به خوابم نميآيي
پس اين بوي پرتقال از کجاست ؟
اگر در رگهايم بال نميزني
چرا پروانهها رنگارنگ و قشنگند ؟
و اگر بر زانوانم شيرينزباني نميکني
اين شعرها از کجا ميجوشد؟
سبز آبي کبود
بودن يا نبودنت
چه فرقي دارد ؟
خيال خندههات
سرتاپاي مرا ارديبهشت ميکند
بانوي من
همچون شکوفههاي گيلاس
بوسههاي تو آن سوي آينه
لبهاي مرا بهشت ميکند
بگذار خيال کنم
آينه پر از نگاه توست
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , عباس معروفي , شعر نو عباس معروفي
امسال بهار فهميدم
با تقدير نمي شود درافتاد
و با نگاه تو نمي شود درافتاد
و با آمدنت نمي شود درافتاد
اين که در آغوش تو خوابت را مي بينم
يعني مدام در سرنوشتم راه مي روي ؟
امسال بهار فهميدم
وقتي کنار هم راه مي رويم
باراني از شکوفه هاي شکوه بر سرمان مي بارد
امسال بهار ، برگ معجزه را از اين عشق تغزلي
نشانت مي دهم گل من
و برگ برنده را از نگاهت مي دزدم
امسال بهار هزاره ي عشقم را با تو جشن مي گيرم
و براي بودنت مي ميرم
((عباس معروفي))
برچسب ها: اشعار عباس معروفي , شعر بهار عباس معروفي , شاعرانه عباس معروفي , شعر گرافی
| مطالب جديد تر |
.: Weblog Themes By Pichak :.
























